روزهای من
روزهای من

روزهای من

باران در آستانه ی نه ماهگی

دخترک این روزها بسیار بسیار خواستنی و بامزه شده است. دیگر می تواند سوار بر روروئک با سرعت تمام در خانه جولان دهد، از میز بگیرد و بایستد و یا چهار دست و پا به دنبالت بیاید به هر کجای خانه که می روی! تا پیش از این تنها می توانست سینه خیز و مانند قورباغه حرکت کند؛ اما همانطور که گفتم حالا تواناییهایش گسترش پیدا کرده اند. از طرفی این روزها برای جلب توجه و گاهی اعتراض صداهای جالبی از گلو خارج می کند یا آنقدر روی روروئکش بالا و پایین می پرد تا نگاهت را به خودش جلب کرد و وقتی انجام دادی کاری را که او می خواهد، یک لبخند بامزه ی به پهنای صورت میزند بهت و آن دو دندان اشانتیونی را که درآورده است، نشانت میدهد، بعدش تو دلت میخواهد بگیرش در آغوش و آنقدر بچلانیش که حد ندارد. 

هفته ی گذشته برایش یک استخر بادی خریدیم و پرش کردیم و برای اولین بار باران را گذاشتیم درون استخر؛ جایتان خالی که ببینید اولش دخترم چه قشقرقی به پا کرد و آنقدر کولی بازی درآورد تا مجبور شدیم از آب بیاریمش بیرون اما بعد ترسش که از آب ریخت، دلش می خواست آب را با دستش بگیرد که خوب نمی توانست و همین برایش کلی باعث تفریح و سرگرمی شده بود