روزهای من
روزهای من

روزهای من

مصائب کتابخوانی

اگر چند سال پیش، نه خیلی پیشِ پیش همین دو سه سال پیش، فرشته ای بر من نازل می شد و میگفت: بهارا هیچ میدانی تو در آینده ای بسیار نزدیک حتی وقت نمی کنی سرت را بخارانی چه رسد به اینکه کتاب بخوانی، کتاب که سهل است تو حتی وقت نخواهی داشت فیلمهای روز را ببینی، تازه آن هم که چیزی نیست تو نخواهی رسید 4 کلمه را چون آدمیزاد کنار هم گذارده و یک جلمه ی ساده بنویسی دیگر چه رسد به متن و نوشته؟! قطعا به او هرهر م...ی خندیدم و حواله اش میدادم جای دیگری برای کسب روزی!!! من اما خبرم نبود که می رسد روزی چونان که فرشته نویدش را داده بود!!! من چه می دانستم روزی خواهد آمد که تنها زمانی مجال برای خواندن می یابم که دراز به دراز در بستر بیماری افتاده باشم و کاری نتوانم انجام دهم مگر کتابخوانی! و یا صندوقچه ی فیلمهای روزم چنان پر شود از فیلمهای ندیده که جای گذاشتن حتی یک فیلم اضافه هم نباشد آنجا! قطعا به حرف فرشته می خندیدم اگر می گفت بهاری می رسد از راه که تو با خیالی باطل به نمایشگاه کتاب بروی و چون حمار 58 عدد کتاب دل انگیز برای خود بخری و نتوانی بیشتر از ده تای آنها را بخوانی و بهار سال بعد دومرتبه عنر عنر به نمایشگاه بروی و 50 عدد کتاب دیگر بخری و به خود وعده دهی که بالاخره می خوانمشان!!! عمراً اگر تا 6 سال آینده وقت کنی حتی مجله بخوانی چه رسد به کتاب! من آنوقت نه تنها به فرشته می خندیدم بلکه ممکن بود عمه و کل خاندانش را مورد عنایت قرار دهم به جرم دست انداختن من و نفوس بد زدن! من چه می دانستم میرسد روزی که حسرت خواندن دو خط آگهی روزنامه ی بدون دغدغه به دلم خواهد ماند چند سال بعد!!!
امروز همان روزی است که ممکن بود روزی فرشته نویدم دهد؛ امروز دقیقا همان روز است! من در باورم نمیگنجد که چطور نتوانستم در سالی که گذشت برای خود زمان سازی کنم و کتابهای نخوانده را تبدیل به خوانده کنم؛ آخر چطور نتوانستم؟! تازه هیچ کار دوست داشتنی لامذهبی که انجام ندادم بماند، روزی نیست که به خود لعنت نفرستم برای اینکه نکند مادر خوبی برای دخترکم نباشم!!! عجب دوران سختیست دورای مادری و تازه این اول راه است اووووووووووووووووووووه حالا کو تا دخترک به مدرسه رود، کنکور داشته باشد؛ کو تا من دلم بلرزد که نکند در کوی و برزن کسی آب را بلرزاند در دل دخترکم، کو تا آن روز و وای به آن روز!!!!
این روزها یاد گرفته ام کتاب را با خود ببرم اداره و زمان بیکاری کتاب بخوانم یا شبها (بسته به کرم دخترک که کی بخوابد) یک ساعت کتاب بخوانم، نسبت به قدیم کم است، خیلی کم اما همینقدر می توانم و بس... روزهای تعطیل هم با محمد می نشینیم پای دیدن فیلمهای ندیده؛ عیب نداره همین هم خوب است و صدها برابر بهتر از نخواندن و ندیدن!
 

من کیستم تو کیستی اونجا کجاست؟!

۱- بعد از شنیدن زنگ سمج تلفن، پاسخش می دهم؛ صدای خندان مامان می پیچد در گوشم:
من: بله؟
مامان : اه مینا جان تویی؟ اشتباهی تو رو گرفتم میخواستم نینا رو بگیرم!
بعدشم مادر محترم غش غش می زنند زیر خنده! اولش فکر میکنم مامان جان دارند دستم میندازند پس می پرسم: مامان دارید سر به سرم میذارید؟ اما در کمال تعجب میشنوم که: اه! تو کجا بودی؟ ! من داشتم با مینا صحبت میکردم !!! درحالیکه خنده ام گرفته میگویم: ...
مامان جان این کار شما مثل کار همون آدمیه که میره حرم امام رضا و میگه یا امام حسین زودتر ذوالفقارتو بیار ظهور کن! !! مادر من با خاله نینا کار داری، بعد خونه ى منو گرفتی و با اعتماد به نفس بالا با خاله مینا اشتباهم میگیری اونوقت اعتراض هم که میکنم میگی من کجا بودم؟ ! واقعا که!  

۲- به سلامتی و میمنت اولین فیلم مزخرف سال را دیدم: آسمان زرد کم عمق!!! فیلمی که اگه یه جو عقل تو سرم بود، همون لحظه ی خرید باید می فهمیدم فیلم رو مخیه یعنی وقتی فیلمی اسمش به این مزخرفیه تو باید بفهمی دیگه خودش چیه! حالا از اسمشم نفهمیدی دیگه از ترکیب ترانه خانم علیدوستی با جناب صابر خان ابر دیگه باید بفمهمی با چی طرفی== ترانه یعنی زنی با رنگی پریده و چشمانی ماتمزده و حیرتزده و لبانی اینجوری O ب...از به همراه لباسهای بلند و گشاد و صد البته مشکی! صابر هم که از اسمش پیداست خدا صبر زیاد بهش داده و کلا خلقش کرده برای مصیبت کشی! حالا این دو تا تو فیلم زن و شوهرند و برای یک شب ماشینشان را قرض می دهند به کسی بعدش برای کل عمرشان بدبخت می شوند، بعد وقتی زنی همش دهانی اینجوری O دارد از اول که اینجوری نبوده دهانش، قبلا لبانی داشته اینجوری U ولی سر حادثه ای تلخ که تو فیلم گَشَه توضیح میدهد برایتان به آن شکل و شمایل در می آید که گفتم برایت؛ آنوقت خبر از آخر فیلم نداری که از اولش هم مزخزفتر است! یانی فچ کنم جَناب کرگدن میخواستن فیلمنه مثل فیلمای اصگر آآ فرهادی دورست کنن آما چه رَپَتو پتو کردن آخر فیلمو! حالا هی این روشنفکران موحترم بیان با من دعوا کنند که فیلم عالی بود ولی تو نفهمیدی؛ عاقا جان بنده نفهم آما از این فیلمنه اصلا خوشش نیومد که نیومد!!! یک دفعه هم که در زندگانی اون ریش بزنی عینکی نبود که فیلمی کتابی چیزی بهم بندازه، خودم بهش ادای دین کردم و دستی دستی این فیلمنه به خودم انداختم!پ.ن 1. این آهنگ چرا رفتی همایون خان شجریان قدرت این را دارد که براحتی روح را از تن من خارج کند از بس که زیباست و دوستش دارم، سراج رقیب پیدا کرد در خارج کردن روح از تن من.
پ.ن 2. امسال بیخودترین ارتحال/عشق و حالیست که در پیش دارم شما چی ؟!