روزهای من
روزهای من

روزهای من

سلام

داری این برف زیبا رو؟ از صبح تا حالا دارم با دمم گردو میشکونم....از برف زیبا تر فکر نکنم خدا نعمتی به انسان داده باشه....ولی از برکت وجود همین برف نازنین انگشتان دستم الان فیریز فیریزند... با سختی دارم تایپ میکنم...یه جورایی میشه گفت دستام بی حس بی حسند.... نمی دونم چرا هر کار میکنیم خونه گرم نمیشه... از درو دیوار داره سوژ میاد اساسی....

این آهنگ //محض گل روی شما//ی هاتف و شنیدید؟ خیلی لطیف و قشنگه 

دیشب تا ساعت ۱۵/۷ شب اداره بودم ماشین گیرم نمیومد برم خونه.. محمد هم که شرکت بود مجبور شدم زنگ بزنم مامانم بیاد دنبالم... امروزم برا اینکه تلافی بیگاری دیروز و سر رئیسم دربیارم ساعت ۲ مرخصی گرفتم و اومدم خونه... بازم مامان اومد دنبالم خودش از جایی میمود سر راهش اومد دنبالم... اگه می خواستم خودم برگردم باید تا فردا عصر منتظر ماشین میموندم....

فردا ناهار مهشاد و بهاره میان خونه ام... تا حالا نیومدند اینجا... لابد کلی هم دلشون و صابون زدند که فیلم عروسی و براشون میذاروم و عکسام و نشونشون میدک غافل از اینکه فعلا تا اطلاع ثانوی از پولوس مولوس هیچ خبری نیست و نمیشه رفت سروقت عکس و فیلم!

فعلا همینا باشه تا بعد....