روزهای من
روزهای من

روزهای من

آخه یعنی چی؟!

بابا چرا مردم اینجوری می کنند با من؟ طرف برای اولین بار اومده خونم (دوستِ دوستِ محمد)، تا حالا ندیدمش و دفعه ی اولیه که می بینمش بعدم ممکنه دیگه هیچ وقت نبینمش اونوقت... برداشته کادو برام تابلو فرش آورده به چه گندگی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! آخه یعنی چی؟ از جمعه تا حالا دلپیچه گرفتم که من اینو چی کار کنم؟ چه جوری جبرانش کنم؟ اصلا بزنم به دیوار نزمش؟ ما مگه می بینیم این آدم رو بازم؟ دوباره آخه یعنی چی؟!
بعد یکی دیگه از اقوام امروز به من میگه تو افتخار بشریتی! بشریت؟!!!!!!!!!!!! من؟ افتخار؟! مممممااااااااااااااااااااااااااااااااااا از اون موقع تا حالا نمی تونم فکمو جمع کنم! من خودم آخر تعارف تیکه پاره کنم اما دیگه نه تا این حد! بابا تو رو خدا وقتی از یکی تعریف می کنید دیگه یه چی نگید از اونوری نابود شه طرف! یه چی بگید که اونم بتونه پا به پاتون همینجور تعارف تیکه پاره کنه و بیاد جلو اگرم از تعارف خوشتون نمیاد خو اصلا نگید، آخه این چه کاریه؟! افتخار بشریت؟! (با لحن مدیری بخون)
حالا که همچینه یادتون باشه من افتخار بشریتم با من درست برخورد کنید، باورم ندارید از فامیلمون بپرسید! ولی
حالا فهمیدم چرا اینو به من گفت==> مسخرم کرده چسافط!
اینم یه فروند باران خانم مسخره
نظرات 5 + ارسال نظر
مموی عطربرنج پنج‌شنبه 9 خرداد 1392 ساعت 09:43 ق.ظ http://atri.blogsky.com/

خداییش باران از عکسش خیلی خوشملتره دوستم!

قربونت برم دوست جون... تو لطف داری به باران من

غزل پنج‌شنبه 9 خرداد 1392 ساعت 02:08 ب.ظ

عزیزمممممممممممممممممممممم چقده نازهههههههههههههه
خب حتما هستی دیگه

لطف داری غزل جونم... مرسی
نه بابا همونکه آخرش فهمیدم درست بوده...مسخرم کرده بوده

شاذه پنج‌شنبه 9 خرداد 1392 ساعت 07:11 ب.ظ http://moon30.blogsky.com

ای جانم باران
رضا با تعجب به عکس باران زل زده. تا که صفحه رو عوض کردم هم جیغش دراومد
منم خیلی کم میارم وقتی یکی ازم تعریف عجیب غریب می کنه

فکر کنم پسرمون پسندیده باران رو ها
من معمولا کم نمیارم تو تکیه پاره کردن تعارف اما اینبار دیگه رسما لال شدم... خوب چی بگم؟ بگم تو هم افتخار بشیریتی؟ خوب این میشه تایید حرف اون که من اینی هستم که گفت بعد اونوقت مگه من چه گلی به سر جامعه زدم که شدم که افتخار بشریت؟!!! یا خود این طرف چه کار محیرالعقولی انجام داده که بگم افتخار بشریته؟! اینه که کلا هنگ کردم که چی بگم که خدا رو خوش بیاد!

مامان سمیر یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت 02:00 ب.ظ http://www.fasamir.blogfa.com

وای جونم خدا ..جیگرشو ..چه نازه این دخملت ..خدا حفظش کنه برات عزیزم ...راس میگی تعریف هم باید حد و منطق داشته باشه ..ولی من باز این مدل تعریف و تحویل گرفتن رو بهتر از دیده نشدن و بی اعتنایی میدونم ..البته هردو تاش یه جورایی مشکل داره اما دومی عذاب آورتره ..قبول کن ..نه ؟؟

لطف داری ترلان جانم به من و باران
آره اونجوریم دیگه خداییش آدم زورش میگیره ولی اینطوریم که یکی تعریف کنه ازم، خیلی معذب میشم و بجا اینکه خوشحال بشم، ناراحت میشم

نوستالوژی شنبه 18 خرداد 1392 ساعت 04:44 ب.ظ http://nostalogy.persianblog.ir/

سلام عزیزدلم چه دختر خوشگلی خدا حفظش کنه چقد دلم تنگت شده بود.....

ســــــــــــــــلام به روی ماهت... ممنونم از لطفت سمیه جان... تو کجایی بابا منم دلم برات تنگ شده بود دوستم :-*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد