روزهای من
روزهای من

روزهای من

خوب شد خواب ماندم!

وقتی صبح شنبه را خواب می‌مانی و به جای ساعت ۷، ۸ و نیم از خانه خارج می‌شوی، می‌بینی که تمام خیابانها و اتوبانها یک جور دلنشینی خلوت ترند و همین وسوسه‌ات می‌کند که هر روز خواب بمانی ولی در عوض مسیر ۶-۷ دقیقه‌ای را نهایتا ۱۰ دقیقه‌ای برسی اداره نه یک ساعته!  

وقتی سوار ماشینی و آقای راننده دلش می‌خواهد که اول صبحی نه تنها تو و خودش صدای ضبطش را بشنوید که همه ی تهران بشوند صدایش را، تو عوض ناراحت شدن تازه ممنونش هم می‌شوی چون این آهنگ ترکیه‌ای قدیمی برای تو یادآور خاطرات خوش است، خاطراتی خیلی خوش؛ و بگویی نگویی به سرت می‌زند عصر که از اداره برگشتی خانه یکراست بروی سمرقند و از فیلم و سی دی فروشهایش بخواهی برایت یک سلکشن آهنگهای ترکیه‌ای قدیمی رایت کنند (حالا البته قدیمی که می‌گویم نه فکر کنی منظورم هزار سال پیش است ها، نه، فوق فوقش ۱۲ سال پیش را می‌گویم... یعنی همان زمانها که محزون و تارکان و اون پسره که شبیه عمراه بود اما هم صداش هم قیافش خیلی بهتر از اون بود تازه گل کرده بودند! عجیبه چرا اسمش یادم نیست!!! همان خواننده‌ای را می‌گویم که تا مدتها همه می‌گفتند برادر محزون است... چشمهای درشت و بینی کوچک عقابی داشت... لعنت بر شیطان اسمش چه بود؟!!!! حالا اگر فهمدید کدام را می‌گویم خواهشا اسمش را بگویید که دارم دیوانه می‌شوم!) شاید هم خودشان چنین سلکشنی داشته باشند که در این صورت چه بهتر، سی دی را می‌خری و یکراست می‌روی خانه برای درست کردن یک سلکشن محبوب از بین آنهمه آهنگ. 

حتی به نظرت امروز آهنگ فریاد امید هم زیبا و قشنگ شده است و در کمال تعجب حس می‌کنی که حتی این ترانه را دوستش هم داری! 

وقتی ماشین وارد میدان صنعت می‌شود حس می‌کنی کلا امروز، روزی خاص و دوست داشتنی است؛ از آن روزهاست که تو از لحظه لحظه‌اش لذت می‌بری و دوستش داری به دلیلی که خودت هم نمی‌دانی چیست... دلیلش هرچه باشد مهم نیست، مهم حس تو و آرامشیست که در رگهایت جاریست... فقط کاش الان آخرای مهر بود و هوا خنک و پاییزی... که اگر اینگونه بود دیگر دنیا به کامت بود...کاش الان پاییز بود... چقدر دوست داشتی الان پاییز بود تا می‌توانستی در خنکای هوای پاییزی، با عزیزترینت بروی میدان تجریش و از آن بازارچه‌های دوست داشتنیش خرید کنی و هی سبزی و میوه ی تازه و ادویه جات خوشبو بخری و هی کیف عالم را بکنی که در این هوای خنک و دوست داشتنی، در محیطی سرار نوستالوژیک و خاطره‌انگیز در حال قدم زدن و خریدی... کاش الان پاییز بود! 

دیگر خیالبافی بس است! نه الان پاییز است؛ نه هوا خنک و نه این مکانی که ماشین توقف کرده میدان تجریش است! پیاده شو و کرایه را بده که بیشتر از این تاخیر صبحگاهی نخوری و مجبور نشوی مرخصی ساعتی بیشتری بگیری! اما یادت باشد به هر حال امروز روزی زیبا و دوست داشتنی است و اگر هوا خنک نیست در عوض برگ درختان سبز است و روز طولانی است و تو می‌توانی ساعات و لحظات بیشتری را به خود اختصاص دهی و لذت ببری از زندگیت... آری امروز واقعا زیباست! 

 

پ.ن. دوست جون دستت درد نکنه روز خوبی رو برام ساختی کنار دوستای گلت 

یافتیدم: 

خودشه اوزجان بود... منظورم همین جناب اوزجان دنیزی بود که این پایین عکسشو گذاشتم... مرسی خاله جونم که نجاتم دادی از اینهم اعصاب خردی  

ممو جونم و طناز جونم از شما هم خیلی ممنونم شما هم یه عالمه خواننده که یادم رفته اسمشونو به یادم آوردید... مرسی  

البه حالا که نگاه میکنم میبینم دماغش همچین کوچیکم نیست چرا فکر میکردم کوچیکه؟!

نظرات 14 + ارسال نظر
مموی عطربرنج شنبه 10 تیر 1391 ساعت 10:42 ق.ظ

وای دوست جون...با اینکه امروز زیاد رو به راه نیستم این پستت بهم آرامش داد...
اون خواننده هه آبدین یا کنان یا مصطفی صندل نبود احیانا"؟
چقدر دلم برای کانال د و ای تی وی تنگید...
خواهش می کنم ...خوشحالم که خوش گذشته!ماجرای اسم پیدا کردن به کجا رسید مادر؟

خدا رو شکر که خوشت اومد دوست جون
نه دوستم هیچ کدوم اینا نبود...دارم خل میشم از صبح تا حالا که چرا یادم نمیاد اسمش
هنوز به نتیجه نرسیدیم دوستم

بانو شنبه 10 تیر 1391 ساعت 11:50 ق.ظ http://heartplays.persianblog.ir/

امیدوارم همه روزها اینجوری برات شیرین باشه...
از نی نی چه خبر.... حالش خوبه؟؟؟
بابا یه کم توجه کن به این بچه... یه خورده ازش برامون بنویس...

بهمچنین دوستم ایشالا
نی نی هم خوبه بد نیست... فقط یه ذره داره حالم رو روز به روز بدتر میکنه همین
دوستم منکه همش دارم از اون و حس و حال خودم و محمد می نویسم کهولی چشم بیشتر ازش صحبت میکنم از این به بعد

افسانه شنبه 10 تیر 1391 ساعت 09:48 ب.ظ http://ืninidari.blogfa.com

سلام خاله... وای گل گفتی کاشکی الان پاییز بود. خنکهای مهر ماه و هوای ابری و روزهایی که می رفتن کم کم به سمت کوتاه شدن و البته ازهمه بهتر اینکه روزهای کمی مونده بود برای بغل کردن بهداد و تو هم مطمئنا دیگه حالت این قدر بد نبود...
راستی خاله اون خواننده ممکنه اوزجان یا علیشان باشه؟؟

یعنی خاله عــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاشقتم.... خودشه اوزجان بود اتفاقا به علیشان هم فکر میکردم ولی اسمشو مطمئن بودم محاله یادم بیاد وقتی اوزجان رو یادم رفته بود اسمشو که اینهمه آهنگاشو دوست داشتم دیگه علیشان که فقط یه آهنگشو دوست داشتم بعید بود یادم بیاد اسمش

طناز یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 07:17 ق.ظ

سلام دوستم. یادش بخیر . من امتحان عربی نهائی سوم راهنمائی داشتم و تعطیلات خرداد بود و فامیلها خانه ما بودند و هی این بچه‌هایی که امتحان نهائی نداشتند ابرو و امراه و تارکان می‌گذاشتند و سردار و مصطفی صندل و چلیک و هی دل من را آب می‌کردند. امیدوارم همه روزهای هفته‌ات عالی باشد. راستی! به فکر افتادم سریال بیوتیفول پیپل را از شما قرض بگیرم. لینک‌های دانلودش را در اینترنت پیدا نمی‌کنم. :-)

آخ چلیک رو هم دوست داشتم مخصوصا اون آهنگ «سرداریم و نمیدونم چی چی هرجایی» رو که میخوند خیلی خوشم میومد ازش
چرا که نه دوستم حتما... البته آقای فیلیمی سر سریالا یه نموره بدقولی کرده و هنوز تحویلم نداده ولی دیروز گفت دیگه این سه شنبه میاره برام... گرفتمش حتما حتما میدم بهت ببینیشون دوستم

reza یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 08:45 ق.ظ http://tehranbox.ir

سلام دوست خوبم خیلی توپی راستش رو بخوای بهم حسودیت میشه مطالبت حرف نداره ولی ناگفته نمونه بعضیاش کپییییییه ولی.. میدونی چیه بازدیدت به انقدر باحالی وبت نمیخوره من برات یه پیشنهاد دارم من یه لینک باکس دارم که اگه توش عضو شی بازدیدت دوبرابر میشه و بهت تضمین میدم رتبت تو الکسا میترکه و رتبت تو گوگل باور نکردنی میشه منتظرت هستم برات ارزوی موفقیت میکنم
www.tehranbox.ir
boxtehran@yahoo.com

جناب پوروفوسور میشه بفرمایید کدوم یکیشون کپیه؟ چی رو از کی کپی کردم که خودم خبر ندارم؟!
خیلی ممنونم... مرا به خیر شما امید نیست لطفا شر مرسانید!

مموی عطربرنج یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 09:13 ق.ظ

آرهههههههه!اوزجان دنیزو خیلیییییی دوست داشتم!!! ماه بود! مخصوصا تو اون سریاله که با یه دختر قد بلند چشم سبز بازی می کرد که آخرش دختره از سرطان می میره!! اونقدر من گریه کردم واسه هردوشون!

آره ... یه آهنگ شاد داشت که من خیلی دوستش داشتم
سریالشو من ندیدم دوستم

مامان سمیر یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 09:45 ق.ظ

سلام بهاره جون هنوز پست جدیدت رو نخوندم فقط اومدم اول از همه بابت کامنتی که برام گذتشتی تشکر کنم عزیزم ...مرسی از اینکه وقت گذاشتی برام ..راستی کوچولو چطوره ؟؟

خواهش میکنم دوستم
اونم خوبه فقط روز به روز حال منو بدتر میکنه

بهناز یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 12:13 ب.ظ

سلام خوبی؟نی نی چطوره؟راستی الان چند وقتشه؟ علی کوچولو 2 تیر تولدش بود ، یه عالمه مهمون سرزده هم ریخت سرمون ، بیچاره شدیم ... اما خوش گذشت. می خواستم پیشنهاد بدم یکم که حال و هوات و قیافه ات تغییر کرد با همسرت و اگر خواستی پدر و مادرت بری آتلیه عکاسی. خیلی خاطره انگیز میشه. من که هر وقت اون عکاسهامو میبینم کیف می کنم.
اون سریال ازجان دنیز هم (آسمالی کوناک) است. خیلی قشنگه اما آخرش اشکناکه. آهنگ این سریال هم خیلی قشنگ و عاشقونه است.
راستی قرآن میخونی؟

سلام عزیزم... مرسی خوبم تو چطوری؟ رفتم تو ۸ هفته دوستم ای جانم ایشالا همیشه خدا برات صحیم و سالم نگهش داره
آره اتفاقا قراره هفته ی دیگه تا من خیلی باد و ورم نکردم بریم عکس بندازیم یکی هم ماههای آخر میندازیم
راستش هنوز نه ولی فکر کنم دیگه باید کم کم قرآن خونیمو شرع کنم

بهناز یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 12:17 ب.ظ

asmali konak اسم سریال را اینجوری می نویسند ، می تونی تو گوگل سرچش کنی

مرسی دوستم

افسانه یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 08:47 ب.ظ http://ืninidari.blogfa.com

دیگه ما اینیم دیگه

ســ ــارا دوشنبه 12 تیر 1391 ساعت 02:56 ق.ظ http://khialekabood2.persianblog.ir/

بهاره جونم سلام ...

چند وقت نبودم الان اومدم و کل ِ پستای غیبت دارمو :دی

خوندم عاشق پست آقای پدر بعد از این شدم :-*

مراقب خودت و نی نی کوچولویی که به نر من فنقل خانم

خیلییییی بهش میاد باش لطفا

سلام سارا جانم
خوبی؟
خود آقای پدر هم خیلی دوست داره این پستو
مرسی عزیزم تو هم همینطور... امیدوارم امروز برات حسابی به خیر و خوشی بگذره عزیزم

مموی عطربرنج دوشنبه 12 تیر 1391 ساعت 09:16 ق.ظ

فکر کنم اسم سریاله یالان بود! یعنی دروغ!

دوستم من سریالشو ندیدم ولی یادمه اسم یکی از قشنگترین آهنگهاش هم یالان بود و من چقدر دوستش داشتم اون آهنگو

مینا-دفتر خاطرات دوشنبه 12 تیر 1391 ساعت 10:24 ق.ظ http://khaterate1389.persianblog.ir/

من چرا با آهنگای ترکی حال نمیکنم؟!
سمرقند جنت آباد رو میگی بهار؟

من بعضیاشونو دوست دارم دوستم
آره مینا گلی همونو میگم

غزل دوشنبه 12 تیر 1391 ساعت 01:02 ب.ظ

من نمیدونم چرا هیچ وقت خواننده های ترک رو دوست نداشتم
همسری عاشقشه و ما همیشه بحث داریم سر اهنگ گوش کردن

بعضی از آهنگاشون قشنگند که

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد