روزهای من
روزهای من

روزهای من

اولین پست ۹۱

هر سال وقتی بعد از مدتی دوری از کامپیوتر و اینترنت دوباره برمی‌گردم اینجا احساس غریبگی می‌کنم؛ نمی‌دونم از چی یا کی حرف بزنم؛ نمی‌دونم بگم تعطیلات عید خود را چگونه گذراندم یا نه اصلا هیچ حرفی در این مورد نزنم و تنها از سرد و گرم شدن هوا یا برنامه‌های نوروزی تلویزیون یا فیلمهای روی پرده سینما حرف بزنم؟! دیدی وقتی وارد میهمانی می‌شوی و میزبان تو رو می‌نشونه کنار یکی از اقوام یا آشنایانی که باهاش خیلی هم رودربایستی داری بعد اونوقت همینجور معذب می‌مونی که حالا چی بگی که بد نباشه از نظر اون طرف؟! نکنه خیلی حرف بزنی و کسلش کنی... اصلا چطوره تو هیچی نگی و بذاری اون شروع کنه هاین؟ نه نه اینجوری فکر میکنه خیلی خنگ و دست و پا چلفتی هستی... خوب بابا یک کار کن... بهش بگو خوبید شما؟ چقدر خوشحال شدم دوباره اینجا دیدمتون... بعد ادامه مکالمه رو بگذار به عهده ی اون طرف اگر دوست داشت گفتگو ادامه پیدا کنه خودش ادامه میده! تا حالا تو همچین موقعیتی گیر کردید؟ من هر سال بعد از تعطیلات که برمی‌گردم دچار همین مشکل میشم. از من پر حرف بعیده نه؟ البته خداییش من فقط اینجا خیلی حرافم خارج از نت دوستان میدونن که اوصولا من زیاد اهل حرف زدن نیستم 

من امسال هم مثل پارسال و سال قبلش و سال قبلترش رفتم شمال... سوم عید رفتم و دهم برگشتم... مسافرت خوبی بود. البته بگذریم از اعصاب خردیها و کرمهایی که دوست دختر پسرخاله ام ایجاد می‌کرد و میریخت و کفر همه رو درمیاورد... فکر کن دختره ی پر روی ور پریده ۳۱ سالشه اونوقت گیر داده به سامی ۲۶ ساله ما... در کمال وقاحت هم میگفت من برای سامی برنامه‌ها دارم!!! بعد از همه بیشتر هم با من لج بود چون من و سامی واقعا همدیگه رو دوست داریم... همیشه سر به سر هم میگذاریم. سر بازی هم همیشه حریف هم میشیم و برا هم کری می‌خونیم اونوقت این ورپریده سر بازی که میشد ... هیچی اصلا ولش کن تعریف میکنم یادم میاد بعد حرص می‌خورم... فقط همینقدر بگم که هر کدوممون از مامانم و مادربزرگم بگیر تا به من و بهنام و محمد برسه رفتیم پیش خاله‌ام و هشدار دادیم که مواظب این گرگ باشه خالم... دختر خاله ام که وسط تعطیلات برگشت تهران از دست این دختره! منکه تا حالا تو عمرم دختر به این عوضی و مارموزی ندیده بودم... آخرشم من میدونم این خودشو بند سامی میکنه و گند میزنه به تمام ارتباطات خونوداگی و صمیمیتهای ما! 

اونجا که بودیم از برنامه‌های تلویزیون فقط هوتن شو رو نشستم و کل برنامه‌شو دیدم... واقعا هوتن هنرمنده... نقش تمام کارکترایی رو که بازی میکنه واقعا عالی و باورپذیر اجرا می‌کنه و آدم شک می‌کنه که این آدمی که من دارم می‌بینم واقعیه یا هوتنه؟! مخصوصا نقش اون مادربزرگ تپله رو که نگو... عین این پیرزنای تهرونی با همون لهجه و شیرین زبونیشون... آدم فکر می‌کنه واقعا یک خانم پیر و فهمیده داره باهاش صحبت می‌کنه... خلاصه که خیلی از برنامه‌اش خوشم اومد البته به جز هوتن شو برنامه نوروزی من و تو رو دیدم اون برنامه هم خیلی جالب بود... از رقص اون آقای نوشین قلم بود یا شیرین قلم؟ حالا هرچی از رقص اونم خیلی خوشم اومد... متاسفانه هنوز که نرسیدم یک کتاب دست بگیرم شاید امروز یک کتاب رو شروع کنم به خوندن. 

دیشب با محمد رفتیم فیلم گشت ارشاد... نمیدونم در موردش چی بگم... درسته خندیدم زیاد آخرشم یه جوری تموم شد ولی من منظور و هدف فلیمسازو نفهمیدم... این فیلم و ساخته بود که کمی دل مردم خنک بشه یا... نمیدونم چی بگم... واقعا برای این فیلم هم نوترون شدم نه می‌تونم بهتون پیشنهاد کنم ببینیدش و نه میتونم منعتون کنم از دیدنش... نسبت به این فیلم خنثی ی خنثی هستم. 

امروزم اگه بلیط گیرمون بیاد میخوایم بریم فیلم زندگی خصوصی رو ببینم البته اگه بلیط گیرمون بیاد! 

خلاصه همینها دیگه... شما چی کار کردید این چند وفت رو؟ 

پ.ن. انگار که مجبورمان کرده باشند سانس فوق‌العاده ساعت ۱۲ شب رفتیم اریکه ایرانیان و فیلم زندگی خصوصی رو دیدمشما فیلم شوکران بهروز افخمی را با مچ پوینت وودی آلن تلفیق کن حاصلش می‌شه زندگی خصوصی با این تفاوت که به جای اسکارلت جوهانسن در مچ پوینت و هدیه تهرانی در شوکران، هانیه توسلی را بگذار و به جای فریبرز عرب نیا و اون پسر انگلیسیه که ازش بدم میاد و اسمشم نمیدونم در مچ پوینت، فرهاد اصلانی را بگذار؛ همین!!! والا فیلمی با موضوع تکراری که آخه نباید اینهمه جار و جنجال داشته باشه که!!! اصلا و ابدا خوشم نیومد از این فیلم... هیچ خوشم نیومد!

نظرات 14 + ارسال نظر
بانو شنبه 12 فروردین 1391 ساعت 02:40 ب.ظ http://heartplays.persianblog.ir/

همیشه به گردش و سفر عزیزم...
امیدوارم سال خوبی رو شروع کرده باشی..

مرسی بانو جونم
شما هم همینطور ان الله

شاذه شنبه 12 فروردین 1391 ساعت 11:48 ب.ظ http://moon30.blogsky.com

سلام بهاره جون. خوشحالم که تعطیلات خوبی داشتی. هرچند اون دختره متاسفانه کمی اعصابتون رو بهم ریخت...

ما یکی دو بار در حد پیک نیک بیرون شهر و باقیشم دید و بازدید اقوام. همینم خوب بود. بعضیا رو بعد از مدتها دیدم...

خوش باشی دوست جون

سلام به روی ماهت شاذه جونم
راستش دوستم من انقدر از تهران و این آلودگی هوا و سر و صدا خسته شده بودم که فقط دنبال یک جایی میگشتم که بهش پناه ببرم و خستگی در کنم که خدا رو شکر شرایطش جور شد و خیلی خستگیم در رفت ولی خوب اعصاب خردیهای اون دختره هم بود دیگه در کنارش
مرسی عزیز دلم امیدوار لحظات و روزهای خوب و خوشی هم در انتظار تو دوست خوبم باشه

مرجان یکشنبه 13 فروردین 1391 ساعت 04:49 ب.ظ http://roozhay-e-man.blogfa.com

سلام دوستم
عیدت مبارک و رسیدن به خیر

مرسی عزیزم
عید شما هم مبارک ایشالا سال خوبی داشته باشی

طناز دوشنبه 14 فروردین 1391 ساعت 07:57 ق.ظ

سال نو مبارک گلم.

سال نوی تو هم مبارک طناز جون جونم

fafa دوشنبه 14 فروردین 1391 ساعت 10:17 ق.ظ http://www.longliveahmad.blogfa.com

خوبی بهاره جان؟ دلم برات تنگ شده بود دوستم

خوبم عزیز دلم
تو چطوری؟
منم همینطور مهربان فریبا جونم

مامان سمیر دوشنبه 14 فروردین 1391 ساعت 11:21 ق.ظ http://www.fasamir.blogfa.com

سلام بهاره جون منم بعد از چند روز تعطیلی تازه امروز اومدم سر کار .منم شمال بودم .خیلی خوب بود همین که از استرس اداره دور بودم و یه کم به میل خودم خوابیدم و بیدار شدم .شما چطورمطوری؟خوبی ؟خوشی ؟

سلام عزیزم
خدا رو شکر بهت خوش گذشته... وای از اولین روز کاری بعد از دو هفته استراحت نگو که دلم خونه...من خوبم عزیزم تو چطوری؟

مموی عطربرنج دوشنبه 14 فروردین 1391 ساعت 12:22 ب.ظ http://atr.blogsky.com

دوست جون!خوشحالم که بهت خوش گذشته بید!فقط اون قسمت دختره خیلی حرصمو در آورد!! اگه همون پسرخاله خوش تیپت باشه که خیلی حیفه!
انتهای خ 8 مم من رفتم!خوب بود...اما اعصاب خوردی زیاد داشت...
خصوصیتو چک کن!

مرسی دوستم... خیلی لج در بیار بود دوست جون ولی این آخرا دیگه هیچ کی محلش نمیداد اونم آی لجش میگرفتآره همونه
انتهای خیابان ۸ رو تبلیغشو دیدم حس کردم اعصاب خردی باشه.
چشم حتما

افسانه دوشنبه 14 فروردین 1391 ساعت 12:59 ب.ظ http://ninidari.bloghfa.com

سلام خاله بهاره
فک کنم اگه اون جریان دوست دختر پسر خاله رو فاکتور بگیری می شه گفت که حسابی بهت خوش گذشته
ما هم مثل تو هوتن شو رو پنجشبه ها دنبال کردیم و کلی لذت بریم. واقعا یک مرد با این همه ادا اصول نوبره به خدا
ان شالله که همیشه سلامت باشی و خوش و خرم
سال خوبی رو هم برات شما و آقا محمد آرزو می کنم
شاد باشی خاله خوبم
دلم حسابی برات تنگ شده

سلام خاله جون جون خودم
آره خاله جات خالی یک استراحت خوبی کردم و یک کم ذهنم آروم گرفت.
مرسی قربونت برم امیدوارم برای تو و علیرضا خان هم سال خیلی خیلی خوبی باشه و همیشه لبانتون خندان و قلبهاتون گرم گرم باشه
منم یه عالمه دلم برات تنگ شده خاله پاشو بیا پیشم دیگه

الی دوشنبه 14 فروردین 1391 ساعت 11:14 ب.ظ http://elidiary.persianblog.ir/

بهاره جون خوشحالم خوش گذشته . البته به جز اون دختره . من هنوز برام جا نیفتاده یکی تحت عنوان دوست دختذ خودشو تو فامیل یکی جا بده با وقاحت . حالا نامزد یه چیزی !
زندگی خصوصی رو خیلی دوست داشتم ببینم اما منصرفم کردی . راستی به توصیه ات فیلم یکی از ما دو نفر رو خریدم دیدم . خیلی خوشم اومد . مرسی

لطف داری الی جانم ممنون والا همینو بگو... مادربزرگم طفلی که انقدر چپ چپ نگاه کرد به این دختره بخاطر اون رفتار وقیحش بلکه خجالت بکشه ولی دختره خجالت نکشید به جاش مادربزرگم خجالت کشید
دوستم باور کن همونجوره که گفتم حالا البته برا اینکه یه ذره گیشه پسند بشه فیلمشون ورداشتند کار قهرمان اول مرد و سیاسی کردند که میتونستند این کار و نکنن ولی اگه نمی کردند فیلمشون اینهمه فروش نمی کرد.
خواهش میکنم دوستم... خوشحالم خوشت اومده

افسانه جمعه 18 فروردین 1391 ساعت 08:08 ب.ظ http://ืninidari.blogfa.com

سلام. خاله واقعا خودتو حسابی انداخته بودی تو زحمت ها. جدی جدی به خدا راضی به زحمتت نبودم. باز هم بابات همه چیز ممنون

سلام خاله
خوفی؟
این حرفا چیشه خاله جونم چی کار کرده بودم مگه اینجوری نگو شرمنده میشم به خدا

فانی شنبه 19 فروردین 1391 ساعت 12:56 ب.ظ

سلام بهاه جون
من هنوز تو اصل قضیه موندم!! آخه یه پسر ۲۶ ساله چه جوری عاشق یه دختر ۳۱ ساله میشه !! بعد باهاش دوستم میشه! یه کم هضمش برام سخته
مادربزرگت از رو رفت :))))))))

منم شمال و خیلی دوست دارم به نظرم طبیعتش بهترین جا برای رفع خستگیه .. خوشحالم که بهت خوش گذشته در کل
.

مینا-دفتر خاطرات شنبه 19 فروردین 1391 ساعت 01:09 ب.ظ http://khaterate1389.persianblog.ir/

سلام دوست جونم. دلم برات یه ریزه شده توپولی. تو عید یکی دو بار رفتم هایپر استار . همش با خودم میگفتم شاید بهاری رو ببینم اینجا! حالا نگو خانوم واسه من رفته شمال. خدا رو شکر که خوش گذشته بهت دوستم. مرسی از تبریک عیدت. من که نشد برسم خدمتتون. با کمی تاخیر اومدم عید دیدنی. بوسس

لیلین یکشنبه 20 فروردین 1391 ساعت 09:04 ق.ظ http://lilien.blogsky.com

سلام عزیز دلم
خوبی؟ سال خوبی برات آرزو میکنم . شمال بودین چقدر هم امسال شلوغ بود.
مراقب خودت باش میبوسمت.

مموی عطربرنج یکشنبه 20 فروردین 1391 ساعت 03:25 ب.ظ http://atr.blogsky.com

کوشی پس؟؟

همینجام دوستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد