روزهای من
روزهای من

روزهای من

به تریج قبایمان برخوردست!

من بهم بر میخوره وقتی به جواب سوالم نمی رسم! بهم بر می خوره وقتی استرس دارم و دلشوره و قلبم چنان می زنه که انگاری قراره چند لحظه ی دیگه از تپیدن بایسته، ولی من نمی دونم چرا! بهم بر می خوره وقتی تا چند لحظه پیش شاد و سرحال و درحال شلنگ تخته انداختنم و تو سر و کله ی هر کی که دم دستمه می زنم، ولی درست دو دقیقه بعد، غم عالم به دلم چنگ می زنه و جریه ام می جیره اساسی و باز هم من این وسط حیرون و سرگردون میمونم که مگه چی شد؟ چرا؟!  

من بهم بر می خوره وقتی یه کاری رو با ذوق و شوق فراوون انجام میدم و پیش خودمم فکر میکنم عجب کار توپیه ولی با یک نگاه، نظرم بر می گرده و حالم از کاری که انجام دادم بهم می خوره و بازم نمی دونم چرا! 

من بهم بر می خوره وقتی در حالت صلح و صفا با محمد مشغول بگوبخندیم، ناگهان روح سگ آقای پتیبل وارد بدنم شده و بعدش چنان وحشی بازی در میارم که حتی چشمای خودم هم از تعجب گرد می شوند دیگه چه برسه به محمد ولی اصلا نمی تونم درک کنم که د آخه لامصب، چرا؟! 

من بهم بر میخوره سر یه تماس اشتباهی که با گوشیم می گیرند بیخود و بی دلیل اونهمه قشقرق به پا می کنم و در کمال ناامیدی بازم نمی فهمم که آخه چرا؟! 

من بهم بر می خوره که با اینهمه ادعای درک و شعور، چرا گاهی اوقات از یه الاغ هم بی شعورتر و خرترم؟! 

من بهم بر میخوره وقتی می فهمم باید برم بمیرم که بعد از 31 سال، هنوز نتونستم خودم رو درست و حسابی بشناسم و باز هم هستند خصوصیاتی در وجودم که از وجودشون کاملا بی خبرم! 

من بهم برمی خوره وقتی اول صبحی حس میکنم وضعیت روحی روانی این لحظه ام اینگونست  ==> درب و داغون، پنچر، غم انگیز، شوژناک و حیرون و بنده هنوز هم نفهمیدم چرا!

من بهم بر می خوره وقتی اونهمه اون بالا توضیح دادم که خودمم نمی دونم، اونوقت تو بیایی ازم بپرسی چرا! 

نظرات 18 + ارسال نظر
فرداد سه‌شنبه 13 مهر 1389 ساعت 10:06 ق.ظ http://ghabe7.blogsky.com

سلام...
باور کنین این در گیری ها همیشه با آدم هست...در هر سنی یه جور.
با وجود این
اگه نباشه آدم زیادی مغرور می شه.
شاد باشین

بله درسته درسته...ولی این درگیری های فکری و ذهنی من تازگیا خیلی زیاد شدند متاسفانه

تینا سه‌شنبه 13 مهر 1389 ساعت 10:34 ق.ظ http://asemoone-tina

واااااااااااااا بهاره جوووووووون.... چراااااااااااااااااااااااااا؟؟

اگه گفتی

مهرنوش سه‌شنبه 13 مهر 1389 ساعت 11:01 ق.ظ http://grayidea.wordpress.com

سلام دوست خوبم
فکر کنم دیگه عکسهای وبلاگم درست شد
میشه لطفا بیای و ببینی؟

حتما... الان میام.

مامی سه‌شنبه 13 مهر 1389 ساعت 12:15 ب.ظ

آخه چرا؟

اون پروژه شکست خورد؟

بلوط سه‌شنبه 13 مهر 1389 ساعت 12:35 ب.ظ

حالا نالاحت نباش دوستم

شون تو گفتی، باشه دیگه نالاحت نیسم

محمدرضا (همسر) سه‌شنبه 13 مهر 1389 ساعت 01:18 ب.ظ http://fardashafagh.blogsky.com/

سلام
من فکر می کنم همه اینها کاملا طبیعی است و همه یه جورایی همینطورن. این قضیه کاملا نسبی است، نه مطلق
ادم ها با گذشت زمان و شرایط خاص در زندگی، به شناخت جدیدی از خودشون می رسند
همیشه در گفتن من ......باید احتیاط کرد اونوقت با گذشت زمان به منیت جدید در مورد خودت نمی رسی
همیشه دل نگرانی ها و پیچدگی ها هست فقط
بارانی باش صاف، زلال، ساده و روان
اونوقت روحی در تو دمیده می شه که حس می کنی این تو نیستی آرامشی شگرف جای همه نگرانی ها را می گیره
میل به کمال و تعالی
پس اصلا نگران نباش

حالا که تو گفتی، اوگی، نگران نمیشم

ممول سه‌شنبه 13 مهر 1389 ساعت 01:54 ب.ظ

بهت برنخوره اون موقع ها هورمون هات بالا پایین شده عزیزم چیزی نیست بعدشم تو تنها نیستی منم کمی تا قسمتی همین جوری ام

آسمون(مشی) سه‌شنبه 13 مهر 1389 ساعت 02:57 ب.ظ

خیله خوب! ازت نمی پرسم دوستم...منم خیلی وقتا اینطوری می شم...اما خودمو جمع و جور می کنم دیگه...
اون سوژناکتو برم من!!

گلبونت بلم

نهال سه‌شنبه 13 مهر 1389 ساعت 03:21 ب.ظ http://nahal87654.persianblog.ir

چی بگم؟؟؟؟؟؟؟

شاذه سه‌شنبه 13 مهر 1389 ساعت 05:57 ب.ظ http://moon30.blogsky.com

منم این روزا حیرونم که چرا اینقدر بی حوصله و عصبیم. هی سعی می کنم بگردم کارایی که دوست دارم انجام بدم و هی خودمو تحویل بگیرم بلکه این اخلاق بیییب! کمی بهتر شه. طفلونکی بچه هام تقصیری ندارن :(

بهناز سه‌شنبه 13 مهر 1389 ساعت 11:02 ب.ظ http://concrete-jungle.persianblog.ir

اگه متولد خرداد باشی دیگه تعجبی نداره که چرا.چون خردادی ها در کمتر از یک ثانیه هزار بار حالت روحیشون تغییر میکنه.
من هم همینجورم و یک خردادی داغونم.

رضا شبگرد سه‌شنبه 13 مهر 1389 ساعت 11:45 ب.ظ http://www.shabgardi.blogfa.com/

یا به خودت عادت کن تغییرش بده بر خوردن نداره که

مینا چهارشنبه 14 مهر 1389 ساعت 09:08 ق.ظ

خانمی عادیه. منم همین طورن چه بسا گاهی بدتر...

م م عزیز چهارشنبه 14 مهر 1389 ساعت 11:32 ق.ظ http://chopoli.persianblog.ir/

اگر جوابشو پیدا کردی بدو بیا به منم بگو!
من که جدیدا بدجور اینجوری شده ام

سانی چهارشنبه 14 مهر 1389 ساعت 12:50 ب.ظ http://khatesevom.blogsky.com/

نمی پرسم چرا
کاملا طبییییییییییییعییییه
منم یه موقع هایی یه حرفهایی به سعید میزنم که خودمم تعجب میکنم و هنوز نگفته مثل هاپو پیشمون میشم ولی بازم ادامه میدم

درست میسه دوستم کم کم پوست تریج قبات کلفت میشه

نوستالوژی چهارشنبه 14 مهر 1389 ساعت 02:31 ب.ظ http://http://www.nostalogy.persianblog.ir/

یه سوالی میپرسم وجدانن نزنی منو؟......... چرا ؟
اینکه تو 31سالگی هنوز خیلی از خصوصیاتتو نمیدونی ، ربطی به الاغیت نداره! به الاغی منم ربطی نداره ها؟همه اینطورین چون آدمن ! اگه الاغ بودی که هیچ خصوصیتیتو نمیفهمیدی
خوبی عزیز دل؟

الی پنج‌شنبه 15 مهر 1389 ساعت 08:48 ب.ظ http://elidiary.persianblog.ir/

گاهی خنده ، گاهی گریه
آخه این چه کاریه ؟؟!!


این تنوع حال فقط برای تو نیست .

تو دوشنبه 19 مهر 1389 ساعت 02:40 ب.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

گاهی کیف عظیمی دارد که کاملا در ندانستن غرق شوید.

متاسفانه همینطوه که می گویید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد