روزهای من
روزهای من

روزهای من

ضد حال!

Who knows  ضد حال یعنی چی؟

نمیخواد بگی خودم بلتم ===>ضد حال یعنی فی البداهه یه عالمه مطلب تایپ کنی و کلید ارسال و بزنی بعدش یهو اداره برق محلتون تشخیص بده درست در همین لحظه و همین ثانیه، برق شما باید قطع بشه!

ضد حال یعنی وقتی کسی نتونه بیاد دنبالت خودت مجبور بشی بیایی so زنگ میزنی ادونه آژانس بیاد دنبالت ... بعد که میری سوار میشی می بینی یدونه پیرپیرپیر مرد زپرتی اومده دنبالت بعدش تو دلت دو دستی بکوفونی تو سرت که الان این آقاهه میخواد با فس فس و سرعت ۲۰ منو ببره خونه ... لابد هم گوشاش سنگینه هم حواس درست و حسابی نداره ... بعدش آقاهه فس فس  که نکنه هیچ ... با ۱۱۰ تا سرعت بره اونم هیچ... تازه خونتونم بلد باشه نگو یه بار قبلاً رسونده بودتت و کاملا یادش بوده... بعدش معلوم بشه اونی که حواسش معلوم نیست کجاست و زود فراموش میکنه کسی نیست جز خودت!

ضد حال یعنی خسته و کوفته با شیش کیلو بار برسی خونه و هی کلید آسانسور و بزنی ولی آسانسوره ازجاش تکون نخوره که نخوره و تو بفهمی که بازم خراب شده و مجبور بشی با اینهمه بار ۵ طبقه رو گز کنی بری بالا و جونت بیاد کف دستت و قلبت بیاد کف پات!

ضد حال یعنی بری حموم و موهات و با اون شامپو خوبوه بشوری و بعد نیم ساعت بیایی بیرون و دیگه پیش خودت حس کنی از تو خوشبوتر و تمیزتر رو زمین وجود نداره؛ بعدش هوس کنی یه سر بری خونه پدر جان؛ همچین که پاتو بذاری تو خونه شون ببینی مامان جان در حال پیاز سرخ کردن هستن و پدر جان مشغول پشت و رو کردن ماهی سرخ شده اندرون ماهی تابه می باشند؛ لازم به گفتن نیست بعد از ۱۰ دقیقه چه بوهای نامطبوعی ازت ساطع میشه!!!

ضد حال یعنی یه عالمه بدو بدو کنی و خونه رو جارو بکشی و همه جا رو گردگیری کنی و دستمال بکشی، بعد همچین که نشستی رو مبل و هنوز اون لم قشنگه رو ندادی، همسر عزیز و گرامیت در کمال خونسردی و آرامش با پای مبارک اشارتی به ظرف آجیلشان بفرمایند و ظرف زبان بسته را فی الفور  چپه بفرمایند و نصفش را بریزن رو میز و مابقی را هم بریزند روی فرش و تو با چشمای گرد از حدقه درومده و دهان کاملا باز نتونی حتی یک ناله و یا احیانا یه ویزی بکنی!!!

ضد حال یعنی هرچی باور از خودت داشتی تا حالا ... همش کشک و دوغ بوده ... تو اونجوریا که فکر می کردی نیستی و یه جورای دیگه هستی ... ضد حال یعنی اینکه بفهمی اینهمه مدت میتونستی خیلی ها رو سرجاشون بشونی ولی مراعات زیادی کردی! بفهمی که میتونستی مث خودشون باشی باهاشون ولی اون دل لامصبت نذاشته ... تو همه ئ این مدت ... تو همه ئ این ۲۹ سال ... ای لعنت به هرچی دله!

اگه بازم بلتی بگو ضد حال یعنی چی (پارازیت....اهکی ... زرنگی؟ خودم ضد حال نوار خالی و شلنگ آب و چراغ نفتی و ... بلدم ...تو  اگه بلدی و  راست میگی یه چیزای دیگه بگو !)

نظرات 3 + ارسال نظر
بلوط سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1387 ساعت 12:27 ب.ظ

سلام بهاره جون
یک ضد حال دیگه هم وقتیه که توی یک جمع نشستی و همگی دارین یک فیلم کمدی می بینین یهو تو با صدای بلند میخندی درحالی که هیچکس از خودش حتی لبخندی هم بروز نمیده ! اصولاً چون من آدم خوش خنده ای هستم این بلا زیاد سرم اومده!:دی!
بوی پیاز داغ و ماهی سرخ کرده رو که نگو! مخصوصاً وقتی که لباسای نو هم پوشیده باشی!
بعضی روزها واقعاً انگار از کله صبح تا آخر شب برای آدم ضدحال می باره!
شاد باشی دوستم
موچ بوس!

سلام دوست جون
خوبی؟
الهی بمیرم منم از این آدمای خشک و بی احساس دور و برم زیاده... ولی حالا خندیدن به فیلم کمدی که بد نیست از اون بدتر خندیدن تو مجلس ختم کسیه! من نمیدونم چرا درست جاهایی که باید جدی باشم خنده ام میگیره:دی
موقع مهمونی باید بوی اسفند و هم به این بوها اضافه کرد چون پدر من همیشه چپ میره و راست میره اسفند دود میکنه و نمیدونم کی بهش گفته بچه هاش تحفه نظزن و هی ممکنه چشم بخورند... من که از بوی اسفند متنفرم! صد رحمت به بوی پیاز داغ!
مرسی عزیزم.
تو هم همینطور:-*

شاذه سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1387 ساعت 05:13 ب.ظ http://shazze.blogsky.com

ضدحال؟ چی بگم؟ بیخیال... سعی می کنم وسط دنیای پر از ضدحال یه لحظه ی شیرین رو دو دستی بچسبم. حالا میخواد یه نسیم خوشایند باشه یا لبخند بچه ام یا یه لحظه تمیزی اتاق!

آپم!

ایده چهارشنبه 1 خرداد 1387 ساعت 08:35 ق.ظ

سیلام سیلام. من اومدم!!!! خوبی؟ خوشی؟
معنی هر چیزی رو که ندونیم معنی ضدحال رو خیلی خیلی خوب میدونیم!!!! فقط خدا کنه هیش کی مثل این بند اخر تو ضدحال نخورده...
اعصابم خورده! اه! فک کن.. ضدحال یعنی اینکه وقتی با مدیرت میری ماموریت از عمد کلی دیر بری فرودگاه که مدیرت زودتر چک-این بکنه و بره و تو بعدش بری که مجبور نباشین کنار هم بشینین! و تو خیلی خوشحالی که زرنگی کردی و لااقل توی هواپپیمکا راحت نشستی. و بعد کع میری توی هواپیما میبینی صندلی تو دقیقن کنار صندلی مدیرته!!!!!! احتمالش یک به ۴۰۰ هست. این یعنی ضدحال. میون اون همه ادم صندلی تو باید بیفته کنار صندلی مدیر.

سلام ایده جونم
خوفی؟
الهی بمیرم... حالا شایدم خود رئیست عمدا یه کاری که کرده که بشینی کنارش:دی خوف دلش می تنگیده برات (چشمولک)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد