روزهای من
روزهای من

روزهای من

این روزهای پاییزی

اگر بگویم روزی چند بار صفحه مدیریت وبلاگ را باز می کنم تا مطلب جدیدی بنویسم اما چیزی به ذهنم نمی رسد و در نتیجه دست از پا درازتر راه آمده را برمی گردم، دروغ نگفته ام! این روزهای در حال گذر برایم آرام و زیبا هستند، پاییز دوست داشتنی از راه رسیده است و مگر می شود که هوا خنک باشد، یکی دو روزی ابری باشد، شبها طولانی باشند و من حال خوش نداشته باشم؟ هرچند این حال خوش بعد از گذشت طوفانی که در اداره ام رخ داد، برایم بوجود آمده است اما حالا دیگر به آرامش رسیده ام، بانی بوجود آمدن طوفان را هم سپردم دست قادر متعال تا او خود رفتار کند با بانی هرگونه که دوست می دارد. اما حالا خوبم؛ وقتی دخترکم با همان دو عدد اشانتیون دندانی که درآورده است به رویم می خندد به پهنای صورت، وقتی به دنبالم می آید در گوشه و کنار خانه، وقتی حاضر نیست از آغوش من به آغوش احدی، حتی پدرش، برود، مگر می شود ناخوش و ناراحت ماند؟ هرچند خستگی این روزها بیداد می کند در وجودمان اما به محض خروج از آسانسور و رخ به رخ شدن با فرشته کوچکی که خنده بر لب در آغوش خانم پرستار به استقبالمان آمده است، خستگی از تن آدم بیرون  می رود خود به خود!
باران این روزها تا دلت بخواهد شیطان شده است به قدری که اگر توانش را داشت و مجالش، دیوار راست را می گرفت و از آن بالا می رفت؛ فقط خدا به دادمان برسد آن زمان که بتواند به تنهایی قدم از قدم بردارد!
در این چند وقت فقط توانسته ام کتاب مدارا از منیر مهریزی مقدم را بخوانم و راستش را بخواهی مثل چی پشیمانم از خرید و خواندنش!
فیلمهای گذشته، برف روی کاجها، ضد گلوله و قسمت اول شاهگوش را دیدم؛ از گذشته بدم نیامد اما از برف روی کاجها خیلی خوشم آمد، بودجور زنانه و خاص بود موضوعش. شاهگوش هم ای بدک نبود؛ البته فعلا یک قسمتش پخش شده باید دید در ادامه چطور پیش خواهد رفت.
شماها چه خبر؟

نظرات 5 + ارسال نظر
مموی عطربرنج چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 12:58 ب.ظ http://atri.blogsky.com/

ما که نمی دانیم کی صبح می شود و کی شب!! این بود تشریح روزهای من!

دوست جان چشم هم بگذاری و باز کنی رسیده ای به حال و روز الان من... سختیش فقط یکی دو ماه است باور کن

افسانه دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 11:54 ق.ظ http://ninidari.bloghfa.com

ما هم خوبیم و داریم با همتای باران شما در خانه خودمان دست و پنجه نرم می کنیم... شیطون به معنی واقعی کلمه... صاف می ره سر وقت کابینت مربوط به ظروف چینی و نمکدونهای سرویس نازنینم رو برای بازی انتخاب می کنه :(
دقیقا من هم حس تو رو دارم خاله... روزی هزار با میام بلاگفا دست از پا درازتر بر می گردم... :(
من هم عاشق روزهای ابری و بارانی پاییزم

الهی شکر که همگی خوب هستید آخ آخ باران هم تازگیا یاد گرفته دنبال من میاد آشپزخونه و تا در یه کابینتو باز میکنم فوری شیرجه میره تو کابینت، از کابینت بیشتر عاشق یخچاله
خاله من بخاطر مشغله زیاد و وقت کم دارم دچار دپرشن میشم فکر کنم

الی جمعه 17 آبان 1392 ساعت 04:17 ب.ظ http://elidiary.persianblog.ir/

چه عجب بهاره جان. چرا نظرات رو بستی ؟
به هر حال خوشحالم که خوبی. بچه فسقلی ها خیلی بیشتر از اونچه که ما فکر می کنیم متوجه اطرافشون هستند !

قربانت الی جان، ممنونم
دقیقا همینطوره، این کار باران بهم ثابت کرد که خیلی دست کم گرفته بودمش

یادداشت های مینا یکشنبه 19 آبان 1392 ساعت 11:45 ق.ظ

ای جونممممممممممممممم
عزیزم.... چه قشنگه که دیگه شماها رو میشناسه و با انگشت نشون میده...
عزیز دلم

آره، ما خودمونم کلی ذوق کردیم مینا جونم

عباس فرزاد سه‌شنبه 21 آبان 1392 ساعت 10:13 ق.ظ http://جوک ما

منکه یه کاغذ تو جیبم دارم چیزی به فکرم رسیدم کوتاه مینویسم که یادم نره

کار بسیار خوبی می کنید من معمولا وقت مسافرت رفتن یک دفترچه همراهمه برای این کار.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد