کنار دانیال نشستهام و هر دو پرشین تون نگاه میکنیم که یکباره دانیال میپرسد آقاهه چی کار کرد؟ سوت زد؟ گفتم آره عمه، سوت زد. دستش را کرد تو دهانش و گفت اینجوری؟ صورتش آنقدر معصوم و از طرفی خنده دار بود که ناخودآگاه لبخند را به لبانم آورد. ناگهان فکرم رفت به این سو که من هیچ وقت تو زندگیم نتوانستم سوت بزنم! همیشه در جشن و سرورها یا زمانی که باید فردی را بخاطر کاری (حالا تو بخوان بخاطر هنرش) تشویق کنم، دلم خواسته همراه با کف و دست برایش سوت هم بزنم بلبلی؛ ولی هرچه بیشتر لبان را غنچه کردم بلکه صدای سوت بدهد، کمتر به نتیجه رسیدم سوت زدن با انگشت را که دیگر اصلا فکرش را نکن! عمرا نتوانستم! بعد تو فکر کن سوم دبیرستان هستی و سر کلاس دبیر دینی بداخلاق و اخمو، ناگهان روح شیطان رجیم در جسمت حلول کند و دلت بخواهد یک بار دیگر شانس خود را در سوت زدن امتحان کنی و نتیجه آنکه درست زمانی که دبیر پشت به شما دارد روی تخته مطلب مینویسد، آن صدای دوست داشتنی از بین لبانت خارج شود! در کمال تعجب رو به آسمان کرده و میگویی خدایا آخر چرا اینجا؟ چرا حالا؟!!! و بعد با ترس و لرز چشم به صورت برافروخته ی دبیر بداخلاقت میکنی و آب دهانت را قورت میدهی و آرزو میکنی کسی ترا لو ندهد!!! که خوب خوشبختانه لو نمیدهندت!
عجیب آنکه آن بار تنها باری بود که توانستی سوت بزنی ولی هنوزم که هنوز است در عجبی که چرا باید درست سر کلاس دینی آن صدا از لبانت خارج شود آخر؟!!! هاین؟
من بلد بودم بیشتر صدای جغد در آرم تا سوت!!با یه کمی تمرین می تونی دوستم...
خیلی سعی کردم دوستم ولی نشد حتی دیشبم خودمو مضحکه دانیال کردم از بس ادای سوت زدن رو درآوردم ولی صدایی ازم درنیومد
ای جانم ...منم خیلی دوست داشتم سوت بزنم چه از برای تشویق چه از برای زمزمه آهنگی که دوست دارم اما افسوس و صد افسوس ..عمری گذشت و ما هنوز در حسرتیم ....
راستش من فکر میکنم هیچی مثل سوت زدن اوج خوشحالی آدم رو نشون نمیده برای همین همیشه دلم سوخته که چرا نتونستم درست و درمون ابراز احساسات کنم
سلام دوست جونم
ای بابا نزد نزد همون یه دفعه زد؟!!
منم هیچوقت نتونستم یه سوت درست و درمون بزنم!
سلام دوستم
آره والا... باور کن بیشتر از معلممون خودم تعجب کرده بودم
من دو روز تمام در حالی که انگشتام تا نزدیکای حلقم رسیده بود فقط فوت کردم و فوت کردم تو حیاط و خونه و مدرسه و حموم و هر جای دیگه اونقدر فوت کردم و فوت کردم که در نهایت تونستم سوت بزنم...
تمرین می خواد خاله بهاره ولی واقعیت اینه که زیاد هم به درد نمی خوره والا! البته یه وقت هایی هم به داد آدم می رسه...
من و خواهر به همراه علیرضا و باجناق رفته بودیم روستای وسمق... فقط ما 4 تا بودیم... من سرم گرم شد به گل های گاو زبون که همون جا روییده بود یهو نگاه کردیم دیدیم که خواهر و همسرش خیلی از ما دور شدن و اصلا صدای ما رو نمی شنون... علیرضا (خودش بلد نیست سوت بزنه) فیگور سوت رو گرفت و انگشتشو کردن تو دهان مبارک و بنده شروع کردم به سوت زدن... هی سوت زدم و هی سوت زدم تا صدا به اونها رسید...
باجناق می گفت علیرضا خدایی خوب سوت می زنی ها! صداش 150 متری اون ور تر کامل و واضحه... علیرضا هم بادی به غبغب انداخت و گفت دیگه ما اینیم دیگه!
و من
منم بلد نیستم سوت زدن . تمرین ها هم بی فایده بود
راستش بشکن زدن دو دستی رو هم مدتها توی سرویس دبیرستان با دوستم تمرین می کردیم !!
بهاریییییی
جاااااااااااااات خالی بهاره !!! بیا و ببین من چه سوووتایی
می زنم !
تو دوره اهنمایی موقع برگشت از مدرسه از یه تیکه جای
خلوت باید رد می شدیم ! بعد اونجا با دوستان
هرروز تمرین سوت زنی داشتیم و اینا
الان یه پا حرفه ای شدم اصلا یه وضیییییی
سلام دوست عزیز
خیلی قشنگ می نویسید.بهتون تبریک میگم قلم خوبی دارید امیدوارم تو کارتون موفق باشید و شما جزء ارتقا یافته ها باشید
این اداره شما همه ش بامبول در می اره که! مطمئن باش هر تغییری هم بشه به صلاحته!
کلا کسایی که رو اعصابن... انگار باید تا آخر رو اعصاب بمونن...
دوستم من شاهدم تو این چند سال که آهت گیراست. این خط این نشون. فردا این بوزینه تعدیل نیرو میشه ؛)
آی قربون دهنت دوستم... خدا کنه