عکسش را سیو کرده ام در گوشیم تا هرآینه که تماس میگیرد، صورت مهربانش پدیدار شود روی صفحه. در تصویر یک پیرهن یاسی به تن دارد همراه با کرواتی بنفش و صورتی راه راه؛ لبخند نامحسوسی هم لبانش را فراگرفته، از آن نوع لبخندها که هم لبخند هست، هم لبخند نیست؛ از طرفی صورتش هم مهربان است، هم مهربان نیست که بماند خیلی هم جدی است... چشمانش به همراه لبانش هم میخندد و هم انگار در حال کنکاش مغز آدمیست... عکسش را دوست دارم چون میتوانی همه چیز از صورتش برداشت کنی، لبخند، عطوفت، نارضایتی، جدیت و خیلی چیزهای دیگر... اصلا یک پا مونالیزاست برای خودش این عکس جالب! البته می دانی که این عکس نه فقط زمانی که او با من تماس میگیرد روی صفحه پدیدار میشود که هرگاه من هم با او تماس میگیرم، باز هم صورت مهربانش روی صفحه پدیدار میشود... تنها نگاه کردن به چشمها و لبان خندانش کفایت میکند تا آرامشی عمیق را روانه قلبت کند اما... خوب راستش را بخواهی زمانی که سر کار است و مخصوصا زمانی که کارخانه می رود، نمیدانم این اجنه ی محترم چه بلایی سرش میاورند که گاهی اوقات اخلاقش را از زهر هلاهل هم تلختر و بدتر میکنند؛ درنتیجه اگر تماسی با او حاصل شود درست زمانی که نباید، شنیدن صدای خشن، بی طاقت و عصبانیش نه تنها آرامش را از قلب آدمی فراری میدهد که حتی برق را نیز از سر شنونده ی نگونبخت میپراند و تعداد ضربان قلبش را به هزار میرساند!!! طوریکه اول حس میکنی شماره را اشتباه گرفتهای؛ آخر مگر میشود آن صورت مهربان و خندان صاحب چنین صدای زمخت و عصبانی باشد؟! آدم انتظار دارد صدای آن طرف خط به میزان تصویر حک شدهاش روی گوشی، مهربان و با عطوفت باشد!!! این است که گاهی اوقات که با او تماس میگیرم و میفهمم عصبانی است بلافاصله تماس را قطع میکنم اما خوب باز هم پیش میآید زمانی که من هم از چیزی یا کسی ناراحتم و با او تماس میگیرم بلکه او آرامم کند اما تماس من با او زمان درستی اتفاق نمیفتد و درنتیجه او بی اعصاب و منم که بی اعصاب، بعد دعوایمان میشود! اینها را گفتم تا بدانی حضرت آقا چرا دیروز بعد از شنیدن صدای (بله) ی بی طاقت و عصبانیت ارتباط را به رویت قطع کردم! آخر آن دیگر چه جور صدایی بود؟! قلبم آمد کف پایم از شنیدن آن صدای ترسناکت، بد نمیشود اگر گاهی گداری پیش از آنکه به تلفن جواب دهی یک نیمچه نگاهی هم به نام تماس گیرنده محترم بیندازی تا بفهمی جنسی لطیف اینطرف خط است نه سرپرست قلدر خطت یا مدیر کنترل کیفیتت یا چه میدانم پیمانکارت!!! من از آن صورت همان صدای گرم و مهربان را انتظار دارم نه این صدای انکر الاصوات را!!!
پ.ن. دو پست قبل را پاک کردم چون نمیخواستم یادآور خاطرات بد برایم باشند... از لطف و محبت همگیتان بی نهایت ممنون و سپاسگزارم دوستان
سلام خوبی جالب داستان مینویسی اجی
باحال بود
اجی میشه با این ایدی یا ایمیل تماس بگیری کارت دارم
ya.yaseri@yahoo.com
سلام بهاره جان
هفته پیش اومدم دیدم که پستتات با رمزه خواستم زنگ یا اس ام اس بزنم که نرسیدم خیلی بی معرفت شدم یمدونم . الان دیدم گفتی پاک کردم عیبی نداره امیدوارم که مشکلت حل شده باشه هر چی که بوده.
عزیزم این نوشته خطاب به آقا محمد هستش نه؟
خیلی قشنگ نوشتی کاشکی منم میتونستم اینجوری بنویسم.
سلام عزیزم
نه بابا این حرفا چیه دوستم...سرت شلوغ میدونم خودتو ناراحت نکن دوست جون... حل که نشده کاملا ولی خوب ای میگذره یه جورایی
آره خطاب به محمده... مرسی نازلی جون تو لطف داری به من عزیزم...
راستی خودت چرا نمینویسی؟ خیلی وقته منتظرمون گذاشتی ها حواست هست؟
سلام قشنک نوشتی - حال کردم خوندمش - موفق باشی
لطف دارید... ممنون.
آخی!دوستم!منم عکسها رو رو کانتکتها سیو می کنم که از روی عکس فهمم کی زنگولیده!
پست قبل رو هم خوندم اما فرصت نشد کامنت بزارم...می خواستم بگم تو کار از این جور چیزا زیاد پیش می آد!منم خیلی وقتا از اینکه یه مسوولیت بیشتر از اونچه که هستم رو ازم انتظار دارن،لجم در می آد...اما به قول تو طول می کشه که آدم چیزی رو به این زودیها فراموش کنه....
دوست جون هیچی بدتر از تهمت و افترا زدن منو ناراحت نمیکنه و اینکه من تو فکرم چی بوده ولی چی از رفتارم برداشت شده... حس میکنم در حقم واقعا ظلم شده
شما خانم ها اون مواقع که باید درک بکنید وقت خوبی واسه صحبت کردن نیست، درک نمیکنید
انتظار هم دارید که طرف مقابل همیشه آروم و نرمال باشه.
من فکرمیکردم این مشکل درک نشدن را فقط خودم دارم ولی متوجه شدم همسر کروات راه راه شما هم این مشکل را داره.باهاش احساس همدردی میکنم.....
مطالبت را خوندم.
با اجازه لینکتون کردم که همیشه بیام بخونم.
منتظرتون هستم.
راستی سلام
به قول فانی دوستم: من از کجا باید بدونم همسرم اون زمان در چه وضعیت روحی قرار داره آخه؟ من فقط تماس میگیرم که حالشو بپرسم همین...
سلام عزیزم
کاشکی منم میتونستم اینطوری از شوهرم انتقاد کنم من اصلا تو باقالی ها هستم.
سلام عزیزم
خوبی؟
چوبکاریم میکنی لیلین جان؟
بهاره جون !من چرا همش دیر میرسم آخه!!













موضوع درک شدن به کنار ولی این دلیل نمیشه که عصبانیتتون از چیزی رو روی آدمای دیگه خالی کنید!!! که !
۵شنبه ای هم یه سر زدم ولی پست رمزدار ندیدم ! گفتم لابد میخوای بعدنا بزاری پیش پیش رمز دادی!!
نگو گذاشتی پاکم کردی ما خبر نداریم!!
خوبه که غما رو دور میریزی و نگه نمیداریشون ..
...
مونالیزا نه ممدشان!! :))))
همش دارم تصور میکنم قیافت اون لحظه چه جوری شده !!
.***
آقای محمد آقایی آخه مگه بهاره جون علم غیب داشته که بدونه الان آقاشون عصبانی بودن!! نباید زنگ میزده !! والا!
***
این نیز بگذرد ...
ببخشید فانی جونم
ولی همون بهتر که اعصاب خردیامو نخوندی خودم که کلی کفرم درمیومد از هر بار دیدنشون
فقط تو متوجه نکته طنز عنوان شدی

خوشم اومد دوستم
ای قربون دهنت فانی جونم دقیقا حرف دل منو زدی به آقای آقایی
مرسی عزیزم
آی آی آی... می دونم چی میگی دوست جون
خوش باشی
مرسی عزیز دلم
تو هم همینطور دوستم
آخ که حقیقت رو گفتی... بدتر آدم پشیمون می شه از این که تلفن زده بهش...
همینو بگو والا
خاله بهاره وقتی داشتم سطرهای اول مطلبتو می خوندم هی خاله بهاره ام رو با آقا محمد کنار هم تصور می کردم که کنار همن و همش قلب های قرمز داره از کنارش می ره به سمت آسمون اما رسیدم به سطرح های پایین و چه می دونم انکرالصوات و از این جور چیزها هی چشام گرد شد بیچاره محمد خان طفلکی که هر وقت ما دیدیمش مهربون و خوش صحبت بوده خاله. همسر به این خوبی... بعد فک می کنم که بهتره یه عکس خوجل مشجل هم از خودت تو گوشی ایشون باشه که هر وقت زنگ زدی بدوئه بیاد رو صفحه تا این مشکل بله های خشن هم حل شه.
راستی خاله خوب کردی دو تا مطلب قبل رو پاک کردی البته من وقتی خوندمشون نمی دونم چرا نمی شد برات پیغام بذارم. اتفاقا تو پیغامم پیشنهاد داده بودم که پاکشون کنی تا اتفاقاتی که دوستشون نداشتی مدام یاد آوری نشه. چه تله پاتی داریم ما دو تا خاله ها
خاله همینجور که تو داشتی تعریف میکردی خودمم داشتم گل و بلبل و قلب رو کنار خودم و محمد تصور میکردم
خاله خدا نصیبت نکنه که اون صداهای عجیب و غریبیو که وقتی استرس داره از خودش درمیاره نشنوی هیچ وقت... واقعا در عجب میمونی که این صدای عجیب غریب همون صدای گرم و بامحبت محمده واقعا؟!
آخه خاله هی خودم میومدم اینجا و هی اون اعصاب خردیا رو میدیدم و هی حالم بد میشد دوباره برا همین تصمیم گرفتم بزنم به کل پاکشون کنم تا فراموش کنم این ایام اعصاب خرد کن رو
تو لطف داری به محمد خاله جونم مرسی... راست میگی ها چا تا حالا به فکر خودم نرسیده بود؟! یعنی راستش تو گوشی قبلیم این کارو کرده بود خودش ولی تو این گوشیش دیگه نه اون به فکر افتاد نه من ولی فکر کنم لازم بشه دوباره عکسمو بذاره رو شماره ام دوباره
همین دیگه دل به دل خاله ها هی راه داره
ما زن ها کوه صبریم بهاره جون !
دقیقا
سلام
خوندم
تا حدودی حسشو درک کردم
مرسی
سلام
ممنون.
سلام بهاره جون .من چرا انقدر دیر اومدم ؟با پستت حال کردم .چون دقیقا منم همین مشکل رو به نوعی دارم .هروقت همسری زنگ بزنه من باید بیکار سرحال و پاسخگوی بسیار خوبی باشم .مثلا اگه زنگ بزنه من بگم عجله دارم نمیتونم الان باهات حرف بزنم ،صدتا سوال میپرسه چرا ؟چی شده ؟تا لجتو در بیاره .اما من هروقت زنگ میزنم درگیر کاراشه یه کلمه با من حرف میزنه یه بار جواب همکارشو میده .منم میشم اینجوری
اما تدبیری اتخاذ نمودیم تا فقط در مواقعی که کار واجب داریم با ایشان تماس بگیریم و اگر من کار داشتم اصلا گوشیمو جواب نمیدم .
دوستت دارم عزیزم .مواظب خودت باش.
سلام عزیزم
از بس که این آقایون عزیز تیر تپر تشریف دارند والا
خوبی؟
راست میگی محمد هم همینجوره وقتی خودش حوصله نداره من باید زودی قطع کنم اما وقتی من بی حوصله ام باید کلی سین جیم بشم تا آقا رضایت بدهند قطع کنه ارتباطو!
دوستم ظاهرا این مشکل همه خانوماست با همسرانشون
دل به دل راه دوست دوست خوبم... تو هم مراقب خودت باش عزیزم
سلاممممممممممممم. سلاممممممممممممم. لپتو بیار جلو بهار. میخوام ماچت کنم. خوبی دوستم؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا آیکون ماچ نداره این وبلاگت؟!
هاین؟
گومبولیه من
ســـــــــــــــلام مینا گلی

بیا این لپم حالا تو بیا من موچت کنم
کجایی تو بابا؟ دلم برات تنگ شده بود