نمیدانم دیگران وقتی قرار است برای همسرانشان هدیه بگیرند چه کار میکنند اما من همیشه با مصیبت عظمی برای همسر عزیز هدیه میگیرم چون اخلاقش خلاف آدمیزاد است و اصلا و ابدا از هدیه گرفتن خشنود نمیشود مگر اینکه ان هدیه دیگر خیلی هدیه باشد و هدیه کننده دقیقا میدانسته باشد که چه برای او بخرد تا که خوشحالش کند! از شانس گل و بلبل من همسر عزیز بنده الان چند ماهی است که هیچی دلش نمیخواهد الا یک فروند پلی استیشن ۳ فول که کپی خور باشد و دسته های موو داشته باشد و بازیهای گلف، فوتبال، تنیس و ماشین رویش نصب شده باشد! البته اطلاعاتی را که دادم اولش نمیدانستم انقدر از پسرخالهام و مهندس آی تی ادارهمون و همکارام پرسیدم، که بالاخره فهمیدم چه باید بخرم؛ حتی یک روز به بهانه اینکه آقای (س) (همکارم) قصد دارد یک پلی استیش بخرد و کمی اطلاعات میخواهد با خود محمد تماس گرفتم که با آقای س صحبت کند و هم درباره ی پلی استیشن اطلاعات بدهد و هم اینکه تکلیف مرا روشن کند که پلی استیشن را دوست دارد یا ایکس باکس را به آن ترجیح میدهد؛ آخر آقای آیتی پلی استیشن را رد کرد و گفت ایکس باکس بهترتر است ولی از طرفی سامی پسرخالهام که خوره ی این بازیهای کامپیوتری است با اصرار فراوان میگفت هیچ هم اینطور نیست و پیاس ۳ از آن بهترتر است! نهایتا بعد از صحبت آقا همکار با محمد فهمیدم که او هم پیاس ۳ را به ایکس باکس ترجیح میدهد پس خریدمش! ده روز است که خریدهمش اما از آنجائیکه تولدش ۲۳م است نگهش داشته بودم برای همان روز ولی... نمیدانم چرا پنجشنبه شب که میخواستیم برویم منزل مادرش، ویرش گرفته بود که دستگاه پلی استیشن پسرخالهام را از او بگیرد و ببرد منزل مادرش و آنجا با تازه داماد و بر و بچ پدر ما را دربیاورند از بس که هی کل کل کنند و دو به دو به جان هم بیفتند! هرچه الکی گفتم سامی خانه نیست، شاید دوست نداشته باشد دستگاهش را با تمام تجهیزات به تو بدهد! اصلا از سن و سال و قد و هیکلت خجالت بکش مرد!!! آخر تو که نباید... اما او گوشش به این حرفها بدهکار نبود؛ مثل زن بارداری که وسط زمستان ویار آلبالو میکند، ایشان هم هوس پلی استیشن کرده بود و هر کاریش میکردم از خر شیطان به زمین نمیآمد! راستش را بخواهی میدانستم ها اما نمیدانم چرا مدام فراموش میکنم که این همسر بنده چقدر با من تلهپاتی دارد و هیچ وقت نمیشود فکری را ازش پنهان کرد چون فوری اسباب جوری فراهم میشود که آن راز پنهان فوری فاش شود! البت از آن وری قضیه هم همینگونه است یعنی او هم نمیتواند چیزی را برای مدت طولانی پیش خود پنهان کند تلهپاتی یا به عبارتی تلهقاطیمان خیلی قوی است. بگذریم... وقتی دیدم راه به جایی نمیبرم و هرچه میگویم او حرف خود را میزند ناچار شدم دست به دامان خود سامی شوم و ازش بخواهم اگر محمد با او تماس گرفت یک جوری او را بپیچاند چون دیگر به این نتیجه رسیدم که چه چهارشنبه دریافت کند هدیه اش را چه امروز چه فرق میکند مگر؟ حالا که اینقدر مشتاق است همین امشب بازی کند خوب چرا با دستگاه خودش بازی نکند؟ هاین؟؛ اما حالا که شاه بخشید مگر این شاه قلی که سامی خان باشد میبخشید؟ میگفت من پیش محمد آقا آبرو دارم و حالا که او یک بار به من رو انداخته است من عمرا نمیتوانم خواستهاش را رد کنم... عمرا نمیتوانم! در دل گفتم بروید گم شوید همهتان که فقط بلدید گند بزنید به برنامههای آدم. خلاصه به هر مصیبتی بود راضیش کردم که اگر محمد تماس گرفت اصلا تلفنش را جواب ندهد تـــــــــــــــا ساعت ۱۰ شب که دیگر ما منزل مادرشوهر گرامی هستیم و محمد نمیتواند برود پیش سامی، بالاخره قبول کرد. حالا مشکل دوم آمد به میدان و آن اینکه جعبه ی به آن بزرگی با آن همه دم و دستگاه را چطور با خود بیاورم که او شک نکند؟ به این نتیجه رسیدم که بگویم آن جعبه بزرگ با آن زرورق قرمز رنگ ظرف هدیهایست که برای آزاده گرفتهام که هر وقت به خانهاش رفتیم با خود ببریم حالا که تا خانه مادرت میرویم چطورست که به منزل آزاده هم برویم؟ هاین؟ از آنجا که حضرت آقا اصلا به قصد کل کل کردن و بازی با همین جناب شاه داماد بود که پدر مرا درآورده بود فوری قبول کرد. در پلاستیک دم و دستگاهش چند تکه لباس گذاشتم تا نفهمد که چه درون پلاستیک است و خود دستگاه را خودم برداشتم که از وزن سنگینش شک نکند به چیزی
وقتی منزل مادرشوهر جان رسیدیم دیدم اینبار از خوش شانسی ما آزاده و همسرش هم آنجا هستند. آزاده را به کناری کشیدم و جریان را برایش تعریف کردم. تا رفتیم بالا فوری آزاده را صدا کردم و گفتم بیا این هدیهات را باز کن ببین میپسندی؟ تا خواست باز کند پیشمان شد و گفت محمد بیا تو این را باز کن تا من برایتان چای بیاورم. اولش محمد تعجب کرد ولی وقتی اصرار مرا که دوربین به دست آماده بودم تا از آن لحظه و مخصوصا قیافه محمد فیلم بگیرم دید، با اکراه قبول کرد. حالا دارد جعبه را باز میکند اما با غرغر==> آخر من چرا بازش کنم؟ مگر مال من است؟ به من چه؟ اصلا آزی کی از تو چای خواست؟ بیا خودت بازش کن بچه جا... هان؟ این... اینکه... حالا چند ثانیه است که چشمانش قفل شدهاند روی جعبه و از ظاهرش کاملا پیداست که گیج شده است.
با ناباوری سرش را بالا میکند و رو به من میگوید: مگر تو نگفتی یک ظرف آجیلخوری خریدهای؟ اینکه پیاس ۳ است؟!!! ظاهرا من روی هوش و ذکاوت شوشو جان خیلی حساب باز کرده بودم... دیگر نتوانستم تحمل کنم و زدم زیر خنده نه تنها من که دیگران هم همینگونه بودند... بالاخره بعد از چند دقیقه دوزاری آقا افتاد که این هدیه تولدش است فقط چند روز زودتر دریافتش کرده است! ولی حیف که تنها از قیافه اش فیلم گرفتم وگرنه اگر عکس گرفته بودم حتما عکس صورتش را برایتان میگذاشتم بعد از چند دقیقه که خوب به ظاهر هاج و واجش خندیدم ازش میپرسم یعنی تو آن روز که ازت پرسیدم تو برای تولدت چه دوست داری و با بدجنسی هرچه تمامتر گفتی من پی اس ۳ میخواهم (آن زمان که این سئوال را ازش پرسیدم همش دویست هزاز تومان پول داشتم و بس ولی او از پاداشهایی که در راه داشتم هیچ خبری نداشت
) اصلا شک نکردی به اینکه ممکن است واقعا برایت بخرمش؟ وقتی آقای همکار یک کاره در مورد پیاس ۳ ازت سئوال کرد باز هم شک نکردی؟ جواب سوالهای همه نوچ بود
خلاصه که خیلی وقت بود که اینهمه نخندیده بودم و بهم خوش نگذشته بود... جای همه خالی
پ.ن۱. جمعه وقتی تمام اراذل و اوباش خانه دور تلویزون جمع شدند و گروهها تقسیمبندی شد و آقایان (!!!) عزیز دو دسته شدند... یادم افتاد چه غلطی کردم راستش را بخواهی همان وقتی هم که داشتم در به در دنبال اطلاعات میگشتم برای خرید این دستگاه میدانستم دارم غلط می کنم ها اما چه کنم این شوشو جان از هیچی خوشش نمی آید آخر... دیگر آرامش و استراحت آخر هفته منزل مادرشوهر جان را باید خوابش را ببینم... اخر هفتهها مساویند با سر و صدا و کلکل و داد و هوار و خط و نشان کشیدن همان آقایان (!!!) عزیز برای همدیگر! تازه علاوه بر سر و صدای خودشان آن صداهای اعصاب خرد کن تلویزیون را دیگر نگو که دیوانهام میکند من سکوت آنجا را میپرستیدم ولی ظاهرا تا چند هفته از سکوت و آرامش آخر هفته خبری نخواهد بود... عجب غلطی کردم
مبارکه مبارکه به سلامتی. امیدوارم که همیشه خوش و سلامت باشین و تا باشه از این سورپرایزا.
مراقب خودت باش عزیزم
مرسی دوست جونم... تو هم همینطور عزیز دلم
سلام بهاره خانم
نمی دونین چقدر اول صبحی لذت بردم از این پست...خدا شما و آقا محمد رو برای هم نگه داره و همیشه همدیگر رو سوپرایز کنین و خوش باشین....الهی آمین.
می تونم حدس بزنم آقا محمد چه کیفی کرده...مبارکش باشه.
منم موافقم ps3خیلی بهتره
سلام آقا فرداد
خیلی ممنون از لطفتون همچنین من هم امیدوارم خداوند شما را برای خانواده تان و آنها را نیز برای شما سلامت و تندرست نگه دارد
احوال شما؟
خوشحالم که خوشتون اومده
راستشو بخواهید منم پی اس ۳ رو بیشتر دوست دارم
خیلی خوب بود. اونجاش که همسرت داشت کادوش رو باز می کرد من به جاش ذوق داشتم.
تولد شوشو جانت مبارک باشه گلم ...همیشه شاد و سلامت باشید
مرسی دوست جونم
خیلی مبارک دوستم! آفرین به این عقل و هوش برای سورپرایز کردن!
خیلی ممنونم دوستم
عشقتون پایدار ایشالا 120 سالگیشو جشن بگیری با نوه ها و اون موقع هم از این دستگاهها بهش هدیه بدی ...
قربونت برم ف ف جونم مرسی از دعای خیرت
والا اگه به محمد باشه اون موقع هم یه بازی کامپیوتری پیشرفته می خواد ازم
تولدش مبارک باشه دوستم...می دونستم محمدم شهریوریه ها!
چه چیز خفنی براش گرفتی...به دردش می خوره اساسی!
مرسی دوستم
میخوام روش ایروبیک بریزم و پابه پاش ورزش کنم
تازه به درد خودم هم میخوره
با مزه بود ... من اگه بودم همون تو خونه لو میدادم اینهمه پنهان کاری از من یکی بر نمیاد ...
وای بهاره همینجور نیشم باز بود...
.. چه باحال سورپرایزش کردی... ای ول..
منم اصلا نمی تونم حامد رو سورپرایز کنم..
دوستم ممنون برای اون اطلاعاتی که دادی بهم
سلام عزیزم/ بهاره جون میشه مشخصات دستگاه وقیمتشو به من بگی ممنون میشم / با خوندن پستت منم تصمیم گرفتم اینو کادو بدم به پسر خواهرم به عنوان قبولی کنکورش/ در ضمن به اقاتون بابت داشتن خانم گلی مثل شما تبریک میگم/ ممنونم از لطفتون
دوستم اسمش که PS3 یا همون پلی استیشن 3 هست مارکش هم سونیه... من این دستگاه رو با تمام تجهیزات خریدم هارد 320 گیگ به همراه دو دسته ی موو (move) این دسته ها به همراه یک دوربین هستند که رو تلویزیون نصب میشه و اینجوری تو میتونی مقابل تلویزیون بایستی و بازی کنی ایروبیک بازی کنی یا گلف و تنیس مثلا... از من میشنوی حتما این دسته ها رو بگیر... من دیروز نتونستم عکس بذارم صبر کن عکساشم ببین که بدونی کدوما رو می گم. بعد یه چیز دیگه حتما به فروشنده تاکید کن دستگاهش کپی خور باشه که بتونی بازی روش نصب کنی وگرنه سی دی های بازی اورجینالش خیلی گرونند بالای صد هزار و خرده ای.... قیمتش برای من درومد هفتصد و نود و پنج هزار تومن... تو بگو 800 تومن دیگه.
مطمئنم خواهر زاده ت هم خوشش میاد حتما
آخ آخ همسرجان من که محال است بفهمم چه دوست دارد!! چیزهایی مثل لپ تاپ و گوشی را که وقتی خرید می فهمم مدتها دنبالش بوده است. لباس و اینها هم که حتماً باید سلیقه ی خودش باشد. این است که هدیه خریدن برایش خیلی خیلی سخت است

تبریک میگم که موفق شدی سورپریزش کنی
امیدوارم یک گوشه ی ساکت برای آخرهفته هایت پیدا کنی تا از هدیه خریدن پشیمانت نکرده اند
وای چه هیجان انگیز
به به چه ذهن خلاقی داری
ایول
سر و صدا که چیزی نیست تا باشه از این هدیه جالبا باشه
در مورد بازی های فوتبال پلی هم درکت می کنم چون خودمم بهش مبتلا ام . چه شبها یی که تاصبح به سر نکردیم با صدای پلی آقایان .
به هر حال شادی تان مستدام.
مبارک باشه بهارم.... ایشاله ۱۲۰ ساله بشن محمد آقا و بالای سر شما...
دمت گرم که این هنر را داری... ما که هر وقت یه کوفتی برای آقای همسر خریدیم بدجور ضد حال زدند به ما...
ولی دست مریضاد
خیلی کار جالبی کردی عزیزم ولی آخر هفته ها تموم دیگه استراحت بی استراحت همسر منم همینطوره عزیزم همدردیم