ساعت ۳ که میرسی خانه، یکباره تصمیم میگیری برای همسرت که روزه است یک فروند شلهزرد فرد اعلا بپزی به همراه باقالی پلو با ماهیچه. با توجه به اینکه تا دو ساعت دیگه مربیات میآید وقت زیادی نداری پس سریع دست به کار میشوی یک پیمانه و نیم برنج را پاک میکنی و با آب فراوان میگذاریش روی گاز، کتری برقی را روشن میکنی و وقتی آب جوش آمد خلال بادام را میریزی داخل ظرفی و آب جوش را خالی میکنی روی خلال بادامها تا کمی نرم شوند، یک بسته باقالی را به همراه یک بسته ماهیچه از فریزر خارج میکنی و میگذاریشان تا دیفراست شوند. بعد میروی سراغ مرتب کردن خانه. در این فاصله مدام با خودت تکرار میکنی خانم «ل» که آمد و رفت، حمام که رفتم، غذای محمد را که آماده کردم، شلهزرد را که پختم بعدش دیگر میتوانم با خیال راحت بروم هم استرحتم را بکنم و هم اینکه یک کتاب جدید دست بگیرم.
میروی سراغ برنجی که بار گذاشتهای، در حال له شدن است، به این کار نداری که کی باید شکر اضافه کنی، کی زعفران، کی گلاب و کی کره، مانند همیشه که شلهزرد را دیمی میپزی، اول کمی زعفران میریزی داخل قابلمه بعد کمی شکر و پس از آن کمی گلاب، کره را نیم ساعت دیگر اضافه میکنی تا یادت نرفته خلال بادامها را هم میریزی داخل ظرف. حالا نوبت ماهیچه است که باید بار گذاشته شود پس بار میگذاریش، برنج باقالی پلو را هم تمیز میکنی و میگذاری خوب خیس بخورد. ساعت ۵ مربیات میآید. تا ساعت ۶:۲۰ تمرینات را انجام میدهی تو این فاصله مدام سراغ شلهزردت میروی و همش میزنی تا ته نگیرد. حالا دیگه عطر خوش گلاب و زعفران و کره تمام خانه را پر کرده است. ساعت ۶:۳۰ شلهزردت کاملا قابل خوردن و از نظر خودت بسیار خوشمزه شده است ولی اگر کمی بیشتر جوش بخورد بهترتر است. یک ظرف در دار محکم میآوری و برای خانم مربی پر میکنی از شلهزرد و میدهی دستش.
ساعت ۷ محمد میآید دستانش پر از کیسههای میوه و ماست و شیر و دوغ است. تا ساعت ۸ تو حمامت را رفته ای باقالیپولویت را آبکش کردهای، میوه ها را شسته و بستهبندی کردهای، چای را آماده کردهای، سفره افطا را روی میز پهن کردهای و حالا دیگر حاضری تا شیرجه بروی روی تختت و یک کتاب خوشجل بگیری دستت ولی... درست رأس ساعت 8 آذی دوست محمد تماس میگیرد و دعوتتان میکند خانهشان. به محمد میگویی بگو آنها بیایند ولی آذی قبول نمیکند بالاخره به شرطی که شما هم شامتان را ببرید، قبول میکنید. ساعت 8:30 با غذاها و شله زرد بستهبندی شده از خانه خارج میشوید. ماشین را دم در پارک میکنید و سریع از کریستال فروشی دم خانهتان یک سینی سلیور به همراه استکانهای انگاره دار و قندانش میخرید برای آذی خان و خانمش و بالاخره ساعت 9 شب میرسید آنجا. دست بر قضا خانم آذی هم باقالی پلو پخته درنتیجه تو رودربایستی گیر میکنی و با اینکه دلت لک زده برای باقالی پلوی خودت، ولی در عوض فقط از باقالی پلوی صاحبخانه میخوری... بجایش شلهزردت حسابی خورده شد و باقی ماندهاش تقسیم بر دو شد و به قدر یک کاسه سوپخوری ماند برای آنها و همانقدر ماند برای شما!
تا ساعت 12:30 شب میمانید و بالاخره 1 شب خانه اید... حالا دیگر نه وقتش را داری که کتابی بخوانی و نه جانش را...
نتیجه اخلاقی آنکه آنچه که تو قصد انجامش را داری مهم نیست، مهم برنامهریزی و پلن حضرت حق است که باید برایت پیاده شود! انصافا از برنامهریزی خودت بهتر بود دیدی چقدر بهتان خوش گذشت!
پ.ن. شنیدن این آهنگ ملایم و عاشقانه شدیداً بهتان پیشنهاد میشود.
حتما همینطوره
خدا معمولاً برنامه های بهتری برامون داره
دقیقا همینطوره
تو پلن خدا قرار بوده اون دوست ثوابی از افطار دادن به شماها برده باشه... مربی چی هست این خانومه؟
من خیلی وقته دوست دارم یه مربی داشته باشم بیاد خونه حرکات ورزشی رو باهام تمرین کنه... نکنه اینجوری برای تو؟
آره دوستم مربی ورزشه
من حال و حوصله ی باشگاه رفتن ندارم عوضش باشگاه رو آوردم خونه
سلام بهاره جونم
همش دلم داشت میریخت نکنه که غذات سوخته اینطوری نوشتی ولی خداروشکر که آخرش به خیر و خوشی تموم شده بود.
نماز و روزه هات هم قبول .
قربونت برم نازلی جون مهربونم
نماز روزه ی تو هم قبول باشه عزیزم
وای دوستم! شله زرد تو خوردن دارهههههههههههه!
منم می خوام!!!
پاشو بیا خونمون برات درست کنم دوست جون جونم
بهار جان روزت خیلی قشنگ و مفید بوده درسته که کتاب نخوندی ولی سله زردی پختی که پنج نفر ازش لذت بردن
موافقم باهات الی جونم با اینکه برنامه ی خودم نبود ولی خیلی قشنگ و مفید بود
وای بهاره ....اینجوری که پیداست دستپخت تو خوردن داره هاااااا


اینجوری که نمیشه ندیده و نخورده آرزو جونم یه روز بیا پیشم برات درست کنم اونوقت ببینم بازم تعریف می کنی ازم
مثل اینکه هر وقت تصمیم به کتاب خوندن می گیری... نمی شه... ایندفعه خواستی کتاب بخونی... حتما اول کتاب بخون بعد به کارات برس...
وایییییی شله زرد...
میبینی تو رو خدا بانو جونم... من کلا هر وقت هوس کتاب خوندن میکنم کلا باید یه چیزی پیش بیاد برام ... حالا خوبه خدا رو شکر اتفاقات خوب افتاده برام
چقدر دلم خواست وقتی همون شله زرد بی برنامه عطرش پیچید توی خونه منم اونجا بودم...
نوشه جونت بهارم...
شاید خدا پوزخند نمیزنه ولی حتماْ یه لبخند ریز بزنه ...
همون به قول تو داره لبخند میزنه بهم مینا جونم
به به چقدر خوشمزه نوشتی دوست جون
خوشحالم که خوش گذشته
سلام بهاره ی عزیز

یاد فیلم دیوان محاسبات افتادم .
تمام کارها با برنامه ریزی قبلی انجام میشه.
قسمت بوده که از شله زرد مستفیض بشه دوست محمد جان.به این فکر کن.
همچنین به شکم گرسنه ی عده ای از خوانندگان ت وقتی این پست رو می خونن.
آب بازی پارک آب و آتش نرفتی ؟؟؟منتظر خواندن مطلبی در این مورد از وبلاگت بودم نمی دانم چرا!!
دیروز می خواستم برم دوستم ولی افطار مهمون داشتم و نتونستم برم
دهنم آب افتاد...

سلام بهاره خانم
چندسالیه دیدن یک کدبانو که با عشق و علاقه خونه و زندگیشو اداره میکنه و تازه.. شاغل هم هست بی اندازه خوشحال و دلگرمم میکنه.
همیشه برقرار باشین و به همراه همسر عزیزتون خوش و خرم....و انشالله رمضان های بسیار زیادی رو باهم درک کنید.
درسته من شله زرد دوست ندارم ...ولی شما بگین چطوری میشه از باقالی پلو با ماهیچه گذشت
راستش فکر کردم شله زدت سوخت ...منم بدم میاد از این غیر منتظره ها ولی خب بد هم نمی گذره...دلم شله زرد خواست برم درست کنم برای افطار
امیدوارم همیشه حضرت حق براتون برنامه های جالب/ جذاب/ خوب و خوش داشته باشه
فقط نگفتی واسه ۵/۱ پیمونه برنج چه قدر شکر بریزم
می گم از فرصت استفاده کردم دستور درست کردن شعله زرد رو از زیر دستت کش رفتم
دوستم من همه چیشو دیمی ریختم توش ولی فکر کنم به اندازه یک لیوان یا یه ذره بیشتر شکر ریختم... ۱۰۰ گرم کره و یک استکان پر گلاب ریختم توش زعفرانشم دو تا قرص فشرده ی زعفرون + یک چهارم قاشق چایخوری زعفران آسیاب شده حل کردم و خرد خرد به شله زردم اضافه کردم... فقط یه چیزی یادت باشه اول اینکه مزه ی شکرش بستگی به ضائقه تون داره میتونی شکرشو بیشتر یا کمتر کنی مدام تست کن مزه شو تا اونی بشه که دوست داری... دوم اینکه یک و نیم پیمونه برنجتو تو قابلمه ی ۵ نفره بار بذار اگر دیدی داره موادت سفت میشه تو چند نوبت آب جوش بهش اضافه کن وگرنه شله زردت تبدیل به سفته زرد میشه و قیافه ی خوبی پیدا نمیکنه
خدا کنه همیشه برنامه ریزی ها ی خدای مهربون برای زندگینت همیشه همینقدر مثبت و قشنگ باشه
وای چه دختر خانومی...منم دلم شله زرد خواست...
مربی می یاد چی درس می ده؟ تار؟
نه سارا جونم مربی ایروبیکه
امیدوارم که همیشه بهتر باشه و بیشتر خوش بگذره اما وقتی یک برنامه ای که مدت ها بوده ریختی و تصمیمت رو میگیری خیلی غیر منتظره به هم می خوره نمی دونی چی بگی
بروزم خواستی سر بزن
حتما
سلاممممم
آخییی طفلونکی چقد کار کردی
خوشحالم که بهتون خوش گذشته