دالــــــــــــــی!!!
پ.ن. هستمُ حالم خوبستُ زندگی شیرین استُ من چقدر خوشحالمُ همه چی آرومستُ این چقدر خوبست که تو کنارم هستیُ و این حرفها؛ فقط فعلا حرفی برای گفتن ندارم! ذهنم خالی و تهی از هر حرف و موضوعیست و راستش را بخواهی دارم کم کم انگیزهام را برای نوشتن از دست میدهم اصلا شاید یک وقت آمدید و دیدید که میخواهم اینجا را منفجر نمایم! راستش را بخواهی می خواهم به تعالی برسم و برای رسیدن به تعالی شاید نیاز باشد تغییرات بزرگ و اساسی در خود ایجاد نمایم... شاید لازم باشد دست از خیلی عادات و علائقم بردارم... حتی ممکنست آن کتابخانه ی بزرگ را کامل و یکجا ببخشم به جایی (البته هنوز نتوانستهام خود را راضی به انجام این یک قلم جنس نمایم)... قصد دارم برای مهاجرت اقدام کنم بزودی زود... قصد دارم بهارهای نو و تازه از خود بسازم! پس دعا کنید برایم که خیلی نیازمندش هستم
امروز نوشت:
دوست جونا بابا شماها چرا اینجوری می کنید آخه... فچ کنم خیلی دوست دارید من زودتر برماباهبا من فعلا فقط ذهنم خالی و تهیست ولی در مورد منفجر کردن اینجا... اووووهههه! باید خیلی رو خودم کار کنم تا بزنم بترکونم وبلاگامو... من فقط خواستم پیش زمینه فکری داشته باشید که اگه یه وقت اومدید دیدید نیستم نگران نشید حالا اون یه وقت کی باشه خدا میدونه ولی مسلما حالا حالا نیست. از لطف همگیتون ممنونم
مهاجرت به کجا اونور آب؟
آره دیگه دوستم
کاملا این متن رو درک می کنم... ذهن منم خیلی وقته که خالیه...
در ضمن من داوطلبانه کتابخونه ات رو قبول می کنم!!!!!! (ماهی گرفتن از آب گل آلود)
چشم مستانه جانم مطمئن باش وقتی توانستم با خودم کنار بیایم که بگذرم از کتابخانه تو اولین نفری هستی که صاحب بخشی از کتابخانه ام میشوی
سلام بهاره عزیزم
به مهاجرت با دقت بیشتری فکر کن مهاجرت چیزیه که الان خیلی باب شده و انگار یه جواریی مد هم شده باشه من خودم شخصا خیلی باهاش موافقم نیستم در شرایطی موافقم که بدونی واقعا شرایطت اونطرف بهتر از اینطرف هستش.
ولی خوب هر کس عقیده ایی داره.
امیدوارم هر جایی که هستی موفق باشی دوست قشنگم.
قربونت برم عزیزم
مرسی که نگرانمی نازلی جون جونم... ولی دوستم اگه بخوام برم تنهایی نمی رم خونوادگی اقدام می کنیم... و خوب صد البته که حتما باید با برنامه ریزی باشه کارمون... فعلا داریم تحقیق و تجسس می کنیم در این زمینه
مرسی عزیز دلم امیدوارم تو هم هرجا هستی شاد و موفق باشی
ااااااا نه دیگه اینجا رو نبند.... ... حیفه...
مرخصی بهت می دیم... اما زود برگرد...
الان نمیبندمش که بانو جون مهربونم... هنوز دارم روش فکر می کنم هر وقت تونستم کنار بیام با خودم... هنوز کنار نیومدم آخه... خیلی سخته دوستم
تو؟تو نتونی بنویسی؟؟عمرنگ!!
ایشالا هرچی خیره پیش بیاد دوستم...امیدوارم تو امر مهاجرت هم موفق باشی...هر کجای دنیا که آدم بره از این ایر*ان کوفتی بهتره!!
ولی بار کن دوستم میخوام کم کم بذارمش کنار...
مرسی عزیز دلم
نکن این کار رو بهاره جونم
نوشتن از ننوشتن بهتره.. حتی اگه نشه همه چیز رو نوشت.
حتی اگه مهاجرت کردی یادت باشه که این خونه مجازی رو خالی نکنی و اجازه بدی ازت باخبر باشیم و بعضی وقتها مهمونی بیاییم پیشت
چشم افسانه جون خوب و مهربونم... فعلا که هستم دوستم و سرتون رو درد میارم
برات دعا می کنم بهترین تصمیم ها رو بگیری و به بهترین حس و حالات برسی دو ستم
ممنونم می می جانم
free your heart from from hate
free your mind from worry
live simply
give more
expect less
موفق باشی دوستم ... تصمیم های عالی بگیری :))
انشاالله هرکار می کنی نتیجه اش به خیر و خوشی باشه دوستم
ولی اینجا رو نبند ازت بیخبر نمونیم عزیز ...
چی شده یهو اینجوری متحول شدی تو؟؟؟؟؟؟؟؟
منفجر؟؟ مهاجرت؟ کتابخونه؟؟؟؟؟؟؟؟
بهار میخوای بری؟؟؟
آرایشگر تو کوچه ما هم رفت هفته پیش. برای همیشه رفت کانادا چقدر این روزا این خبرو میشنوم. چرا همه میخوان برن؟؟؟
بهار بهترین ها رو برات میخوام. با اینکه خیلی دلم برات تنگ میشه ولی امیدوارم روزای خوبی در انتظارت باشه
من کشتمت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یا حضرت عباس
امان از این ذهن خالی
مهاجرت از عجیب ترین و بزرگترین تصمیمات یک شخص می تونه باشه . موفق باشی. ولی رفتی ما رو بی خبر نزار
سلام بهاره ی عزیز
چرا تو زندگیت هیچ تغییری نمیدی؟
تا کی می خوای اون کتاب خونه ت رو نگه داری؟
بیا و مثل اون استاد تو فیلم شبهای روشن بی خیال همه ش بشو.
اما قبلش بهم بگو که بیام و زحمت کتابات رو کم کنم از سرت.
چشم حتما مزاحمتون میشم
بهار چرا این کار رو داری میکنی دوست جونی
سلام به بهاره بانوی گل
خوبی ؟
حالا کجا می خواید برید، کانادا ؟
منم کتابخونه ات رو می خوام :دی
ایشالا سلامت باشی و شاد و بیای بنویسی.
سلام
خیلی با تاخیر اومدین...ولی خدا رو شکر که اومدین...همیشه باشین.
وای! امیدوارم در پروسه مهاجرت موفق باشی گلم!