10- خدا نگران بود که آدم در باغ عدن گم بشه چون اهل پرسیدن آدرس نبود.
9-خدا می دونست یه روزی آدم نیاز داره یک کسی کنترل تلویزیون رو بهش بده.
8- خدا می دونست که آدم هیچ وقت خودش وقت دکتر نمی گیره!
7-خدا می دونست اگه برگ انجیر آدم تموم بشه، هیچ وقت خودش برای خودش یکی دیگه نمی خره.
6- خدا می دونست که آدم یادش میره آشغالا رو بیرون ببره.
5- خدا می خواست آدم بارور و تکثیر شود، اما خدا می دونست که آدم تحمل درد زایمان رو نداره.
4- خدا می دونست که مانند یک باغبون، آدم برای پیدا کردن ابزارهاش نیاز به کمک داره.
3- خدا می دونست که آدم به کسی برای مقصر دونستش برای موضوع سیب یا هر چیز دیگری نیاز داره.
2- همونطور که در انجیل آمده است: برای یک مرد خوب نیست تنها بماند.
و سرانجام دلیل شماره یک
1- خدا به آدم نگاه کرد و گفت: من بهتر از این هم می تونم خلق کنم!
منبع ایمیل
عالی بود
برگ انجیر و کنترل تلویزیون و وقت دکترش خیلی عالی بود
خداییش...
خیلی بامزه بود.
سلام عزیزم
چه باحال بود . جال کردم.
خوبی دوستم؟ تو نمیخواهی بیایی کتاباتو بگیری یعنی چی واقعا که؟
مراقب خودت باش.
خوب دیگه از امروز حالتو می پرسم



کنترل تلویزیون می خوای
حتما آشغالا را می برم
آره خوب ....
see you later
have a nice time
اصلا جنبه نداریا
خوف بابا شوخلوخ چردم
خداییش راست بود دیگه!چرا شوخی؟؟
زیادم فکر نکنم شوخی باشه ها !
فکر کنم آب و خاک اضافی اومد...........................
ایمیلش واسه منم اومده بود. مرسی
خیلی بامزه بود :)))))))))
ما اینیم دیگه!