بعد از سه هفته، سلام...
فکر نکنم لازم باشه که یادآوری کنم چقــــدر دلم براتون تنگ شده... تو این سه هفته که نبودم اتفاقات خوب و بد زیادی برام رخ داد... همونجور که بهتون گفته بودم رفتم سفر، نوشهر، نور، لاهیجان و رامسر... یه چند روزی هم خونه بودم و استراحت کردم، ولی تا خواستم بیام و آپ کنم، تا خواستم بیام و از اتفاقات جدید و خوب براتون بگم، پدر حدیث (خانم برادرم) به ناگهان سکته کرد و مرحوم شد! انقدر این خبر برام ناگهانی و ناراحت کننده بود که واقعا حال و حوصلهای برام نمونده بود که بیام و صحبت کنم. پدرش رو خیلی دوست داشتم، بسیار مرد مهربان و خونگرمی بود و برای مردن خیلی جوون، همش 58 سالش بود.... چون خونه برادرم واحد بغل دستی ماست، ما این خدابیامرز و زیاد میدیدیم، برا همین خیلی ناراحتم...
بگذریم نمیخواستم ناراحتتون کنم، فقط خواستم بیام و از حال و روزم بگم و برم... بعدا سر فرصت میام و جبران مافات میکنم.
چند تا عکس هم از جاهای خوشگلی که رفتم براتون میذارم. فقط منو ببخشید... ادامه ی داستان و ایشالا در یه فرصت مناسب براتون میذارم.
سلاااااااااااااام



(اینم برای عکسا)
تسلیت میگم
سفرا بی خطر
همیشه به سفر . چه جاهای زیبایی رفتی بهاره جون.
تسلیت میگم. امیدوارم غم آخرشون باشه
سلام!!!!

خوش اومدی بهاره جون!
خدا رحمت کنه اون آقا رو...
هی...منم اینقدر دلم هوس شمال رو کرده که نگو...
اون عکس اولیت برای مدل نقاشی عالیه! با اجازه سیوش کردم
عکس آخری هم خیلی باحال بید
امیدوارم حسابی بهت خوش گذشته باشه :)
.........
تسلیت می گم.
.........
:*
سلام
رسیدن بخیر. خیلی خوش اومدین.
می دونی، من اصلا نمی فهمم چرا روزگار چشم نداره ببینه آدم چند روز خوشه. تا یکم حس می کنی بهت خوش گذشته یه دفعه زرتی یه چی پیش میاره که گند بزنه به خوشی های آدم.. والا..
خیلی تسلیت میگم...
اون عکس آخریه خودتی؟ آخی... چه باحال! من هیچ تصوری ازت نداشتم
راستی! اون عکس اوت که گذاشتی از اون کلبه! خیییلللییی قشنگه! یه زحمتی برات دارم. اگه اشکال نداره و زحمنی برات نیست می تونی برام سایز اصلیش رو ایمیلش کنی. اگه هم که سختته بدون تعارف بگو. دوست دارم اذیت بشی.
دوسم خیلی مواظب حدیث باش!نی نی داره طفلی


درک می کنم خیلی سخته!
بازم تسلیت می گم!
حیف شد که جور نشد باهم بریم شمال!تو و محمد جُدا با دوستت رفتی و مام جُدا با دوستامون!اما ایشالا دفه دیگه که باهم رفتیم می برمت قلعه رودخان و تلکابین رامسر و ماسوله حال کنی!
این دفه ماسوله با اینکه ماه رمضون بود قشنگتر از همیشه بود و آش دوغش به را ه بود!
راسی این منظره روستای گُلگین نیست تو جاده رشت دوستم؟همونی که منم عکسشو گذاشتم؟
وای الان عسک دوس جون خوشتیپمو دیدم!! وای!!
سلام عزیزم
خوش به حالت که رفتی سفر. امیدوارم که همیشه خوش باشید.
برای پدر حدیث جون هم خیلی ناراحت شدم. تسلیت میگم . امیدوارم که خدا بهشون صبر بده.
میبوسمت.
راستی چه عکسای خوشگلی.