هفت بند انتقادی بر عملکردهای روزمره یک جفت پدر و مادر/span>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>!
پدر گرامی! مباحثات به اصطلاح سیاسی شما با عباس آقا میوه فروش، ممکن بود به قیمت جاگذاشتن اینجانب بر روی یک گونی خیار گندیده تمام شود! به نظر بنده؛ شما به عنوان یک طرفدار دوآتشه برنامه های مبتذلی چون «باغ خاله شادونه» و «اخبار بیست و سی»، اصولا نباید ادعای شعور سیاسی داشته باشید!بعد از این حادثه به این نتیجه رسیدم که سیب زمینی بودن مامان گلم در زمینه سیاست، بزرگترین شانس زندگی غیر سیاسی من بوده است!
مادر عزیز! سپردن شخص شخیص اینجانب، به دختر همسایه طبقه پایین، نقض آشکار کنوانسیون منع آزار کودکان بوده و قابل پیگیری در مجامع ذی صلاح می باشد!
نظر به اینکه؛ این وحشی بیابانی در غیاب شما و در اوج غلیان علاقه و محبت، اقدام به امر شنیع گاز گرفتن لپهای بی پناه بنده می نماید! تصور اینکه این لپهای صاب مرده، مثل لپهای سگ نفهم کارتون تام و جری آویزان شود، اصلا جالب نیست! اصلا!
پ.ن. پست اینبار تقلبی بود چون یکی برام ای میلش کرده بود!
پدر گرامی! این حجم از زی زی بودن شما لکه ننگی بر بیست هزار سال تاریخ پر افتخار زندگی ذکور است! مقایسه ابهت و جنم پدر بزرگ با زن ذلیلی شما، گاهی این توهم کذا را در ذهن آدم ایجاد می کند که؛ لابد نسل ما باید کهنه بچه هم بشوید
مادر عزیز! بنابر اصل پایستگی شصت پا، هیچ انگشت شصت پایی با خورده شدن تمام نمی شود! پس لطفا کاسه داغتر از آش نشوید و اینقدر با جیغ و داد و اخ و تخ، اذهان عمومی و خصوصی را مشوش نکنید! خوردن انگشت پا یک مساله داخلی بوده و لزومی به رسانه ای شدن قضیه نیست!
پدر گرامی! کله صبح زمان مناسبی برای طرح بهانه «از صبح تا شب به خاطر یک لقمه نون سگ دو زدم!» نیست! بپر از سر کوچه یک قوطی شیر خشک بگیر! شیر خانومتان علیرغم عدم اعمال سهمیه بندی روی شیر، کفاف امورات ما را نمی کند!
مادر عزیز! هنگامی که فوران آلام و مصائب عمیق فلسفی و غیر فلسفی روح لطیف بنده، در قالب گریه بروز می کند، لفظ «وق نزن بچه!» تعبیر چندان زیبایی برای این دست احساست اهورایی نیست البته!لااقل از گریه های شما در هنگام مشاهده فیلمهای بی مزه هندی معقولتر به نظر میرسد!
پدر گرامی! در تمام مدتی که شما در کمال محبت، بنده را «سرپایی» می گیرید، من شدیدا به این نکته فکر می کنم که:
»باید شاشید وسط این زندگی که آدم توی توالت هم نمی تونه تنها باشه!«
زندگانی چیست گفتا بی خیال
گفتم اصلا گفت می گیریم فال
زندگی شعر است آمد کندر آن
تو یکی برگ سپیدی من زغال
ای جان منننننننننننننننننننننننننننننن
چه نینی ناز خوش سخن گومبولی توپولی ای جاننننننننننننننننننننننن من عاشخ نینیهام. دلم میخواد هی اذیتشون کنم. گازشون بگیرم. نیشکون بگیرم. قلقلکشون بدم. از یه پا بلندشون کنم آوزون شن... هی بزنمشون تا از خودشون صداهای بامزه در بیارن! یعنی منم نقض کنوانسیون کردم؟؟؟؟؟؟؟؟
وای اینو قبلا هم خونده بودم ولی خیلی باحاله عاشقشم.
بازم کلی حال کردم.
خیلی باحال بود
طفلی بچه
ممنون از لطفت
آخی...واقعا کی می دونه تو دل نی نی های بی زبون چی میگذره؟
ای جانم! دس رو نخته حساس عقش من گذوشتی! من نی نی دوس دارم فلاوون!
پست جالبی بود! خوشم اومد دوس جون!!
سلام
خیلی خیلی خیلی خیلی قشنگ بود..
مخصوصا آخرش که دیگه رسما پقم ترکید :)
ممنون از اومدن و لطفتون.
خیلی خیلی جالب بود...گرچه قبلا خونده بودم ولی بازم خوندمش...
من از خنده روده بر شدم تو اداره....
خیلی با مزه بودددددددددد. روده بر شدم از خنده