روزهای من
روزهای من

روزهای من

در جستجوی عروسک فروشی!

من نمیدونم چرا اون مغازه‌های عروسک فروشی تو وزرا نبوددیروز کلی وزرا رو بالا و پایین کردیم ولی دریغ از یه دونه عروسک فروشی! بعدش به شک افتادم که نکنه اون مغازه‌ها رو تو عباس آباد دیدم و حالا اشتباه می‌کنم که تو وزرا هستند... حالا مسیرو عوض کردیم و نوبت عباس آباد بود که بالا و پایینش کنیم اما اونجا هم فقط یه دونه اسباب بازی فروشی بود که اونم خیلی جای خاصی نبود! درنتیجه دست از پا درازتر برگشتیم. تو راه محمد گفت حالا مهم این بود که اومدیم یه گشتی زدیم... اما این گشت زدن به ضرر محمد طفلکی تموم شد چون دیروز دوباره ماشینو برده بود کارواش اما این مرض من باعث شد شب موقع برگشت ماشین دوباره بشه عین دیروزش که کثیف بودطفلک انقدر لجش گرفته بود که تو همون پارکینگ با یه دستمال افتاد به جون ماشین و شروع کرد به تمیز کردنش اما اونم فایده‌‌ای نداشت چون دوباره الان که داشت از خونه می‌رفت بیرون، دوباره سیل از آسمان می‌بارید!!! دیگه به این نتیجه رسیدم که همون بهتر که ماشین کثیف و ژولی پولی باشه چون ظاهرا حضرت حق با تمیزی ماشین ما مخالفه و نمیذاره تمیز بمونه! این بار چندمه که تا ماشینو تمیز میکنیم یک عاملی باعث کثیفی دوباره ماشین میشه