روزهای من
روزهای من

روزهای من

روزانه

میگه: مگه تو همونی نیستی که نه به بار بود نه دار، براش شعر گفتی و چه با احساس هم گفتی؟ چرا نمی‌تونی حس اون زمون رو به یاد بیاری؟ 

لبخند می‌زنم و می‌گم: ظاهرا حرف زدن از عمل کردن خیلی راحتتره، نه؟ 

دیروز رفتیم دکتر. گفت همه چیز نرمال و خوبه فقط باید این هفته برم آزمایشگاه نیلو و آزمایش سندروم دان رو بدم هم آزمایش خونه و هم سونوگرافی. ظاهرا این آزمایش تا حدی آدم رو از سلامت جنین مطمئن میکنه و اگه خدایی نکرده جنین مشکلی چیزی داشته باشه، نشون میده. 

وزرا هم نشد بریم چومکه ارواح خبیث در کالبد محمد نفوذ کرده بودند و اصلا نمیشد باهاش حرف زد! ولی گفت اگه امروز زودتر بیاد می‌بردم خرید. نمی‌دونم چه مرضیه من دارم، وقتی قراره کاریو انجام بدم یا چیزی بخرم، اگه سنگ هم از آسمون بباره باید اون کار رو سریع انجام بدم. حالا هم کرمم گرفته که حتما حتما یکی یا دو تا عروسک براش بخرم و اگه شد یکی دو دست هم لباس بگیرم براش.  

اگه عمری باشه و خدا بخواد، شاید هفته آخر ماه رمضون رو رفتیم ترکیه. محمد گیر ۳پیچ داده بریم آنتالیا، منم اصرار می‌کنم بریم استانبول که بتونم برای نی نی چیز میز بخرم ولی آقا قبول نمی‌کنه میگه میخوام برم فقط بگردم و حوصله خرید ندارم! بهش میگم منکه بالاخره اون چیزایو که میخوام میخرم، لااقل بریم استانبول که ارزونتر تموم بشه برامون. ولی فعلا که مرغ آقا یه پا داره تا ببینیم بعد چی پیش میاد.

امروز حال جسمی و روحیم خیلی بهتره خدا رو شکر... شاید بخاطر آدمایی بود که دیشب تو خواب کشتم!!! دیشب تو خواب یک خانم نیمچه مسن و یه آقای حدودا ۵۰ ساله ی کچل رو زدم با اسحله کشتم! بعد خودمم حیرون مونده بودم که مگه مرض داشتم چرا زدم کشتم این بدبختا رو؟! تازه تو خواب ایران نبودم یه جایی مثل آلمان یا سوئد بود اونجایی که بودم. آقای همکار میگه احتمالا تو زندگی قبلیت این اتفاقا افتاده و حالا گاهی تو خواب اون دوران یادت میاد! فکر کن... بهاره در زندگی قبلیش یک جانی بالفطره ی مریض روانی بوده! بیخود نیست الان اینقدر بی احساسم نگو که قبلا آدمکش بودم

نظرات 17 + ارسال نظر
الهه یکشنبه 25 تیر 1391 ساعت 12:40 ب.ظ http://man-va-va.persianblog.ir

همیشه به خوشی بهار جون
ما خانوما هر جای دنیا که بریم حتی کویر خریدمون رو میکنیم به آقا محمد بگو خیالش راحت باشه

دیروز حسابی خیالشو راحت کردم الی جون

مموی عطربرنج یکشنبه 25 تیر 1391 ساعت 01:03 ب.ظ

به به! می بینم که موتور شما هم روشن شد...به نظر من انتالیا برای تفریح بهتره! البته اگه تفریحات آبی دوست داشته باشی...خوش بگذره دوست جون!! از حالا براش برنامه ریزی کن...
منم یه کاری بخوام بکنم شده گوش همه رو کر کنم،باید انجامش بدم!!

مرسی دوستم

بانو یکشنبه 25 تیر 1391 ساعت 03:24 ب.ظ http://heartplays.persianblog.ir/

تازه یه آدم خارجی هم بودی... :دی
ایشالله که آزمایش خوبه... نگران نباش...
یعنی الان تو هفته 12 هستی؟؟؟

والا... آدم قاتلم میشه خارجی بشه... قاتلای ایرانی چیند فقط یه نفرو میکشند...یا باید یه لشکر آدمو کشت یا اصلا نباید کسیو کشت
مرسی دوستم.
آره دوستم البته سه شنبه وارد هفته ۱۲ میشم دکتر گفت تا هفته ۱۳ وقت داری که بری ولی احتمال خیلی زیاد ۵شنبه میرم

لی لی یکشنبه 25 تیر 1391 ساعت 06:16 ب.ظ http://lililife.persianblog.ir

بهاره جان سلام. پستهای قبلیت رو خوندم و باید بگم کاملا احساساتت رو درک می کنم چون من هم با وجودی که سخت خواهان بچه بودم گاهی از بارداری پشیمون می شدم!! احساساتت به خاطر تغییرات هورمونی بدنت هست و نباید نگران باشی. فقط اطرافیان باید شرایطت رو درک کنن و بدونن که تو الان کاملا شکننده هستی و حرفها و کارهاشون به شدت روت اثر داره. مواظب خودت و نی نی باش. منم وقتی باردار بودم احساسات چندانی به نی نی نداشتم ولی بعد از به دنیا اومدنش عاشقش شدم! شاد باشی خانومی.

سلام لی لی جان... خوبی عزیزم؟
مرسی دوستم از لطفت و دلگرمیت... منم به امید به دنیا اومدنش و دیدنشه که تحمل میکنم
مرسی عزیزم... تو هم همینطور ایشالا

شاذه یکشنبه 25 تیر 1391 ساعت 07:49 ب.ظ http://moon30.blogsky.com

جانی! قاتل!!!

یوهاهاها... دستا بالا وگرنه شلیک میکنم

بهناز یکشنبه 25 تیر 1391 ساعت 10:57 ب.ظ

سلام
به سلامتی قاتل هم شدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!! شام چی خورده بودی؟ مسافرت خوش بگذره ، اما ترکیه الان حراج نداره ها! باید جیب پر پول داشته باشی همسرت و خوب توجیه کن در ضمن چقدر هزینه تور میشه؟( منم دوست دارم برم ترکیه ، اما همسر می فرمایند باشه ژانویه که حراج هم باشه، هرچند می دونم اون موقع خیلی سرده و با بچه کوچک سخته)

آره قاتل جانی دیوونه از همونا که صاف صاف تو خیابون راه میرند و بعد یهو یه تیر تو سر مردم خالی میکنند
مرسی دوستم... خودش میدونه که خرجش زیاد میشه
والا آژانسیه میگفت هنوز معلوم نیست قیمتامون اون موقع چطور میشه اما فعلا نفری یک میلیون و دویسته تا اون موقع ولی احتمالا تغییر میکنه
امیدوارم اگه رفتید بهتون خوش بگذره حسابی

ان روزها دوشنبه 26 تیر 1391 ساعت 09:18 ق.ظ http://anrozha.ir

سلام بهاره خانم
از اشنایی با وب شما خیلی خشوحال شدم
میشه خواهش کنم به وب منم سر بزنید
خوشحال میشم تبادل لینک کنیم
راستش من تازه وبلاگ زدم و دارم دوست پیدا میکنم
لطفا کمکم کنید
منتظر حضورت هستم

امیر دوشنبه 26 تیر 1391 ساعت 10:02 ق.ظ http://listel.blogsky.com/

الان از ترکیه فقط ساحلش بدرد میخوره - بازارش که رسما تعطیله !

بی سرزمین تر از باد سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 02:00 ق.ظ http://sdaeidi.persianblog.ir

سلام بهاره عزیز
این طورکه تو گفتی آدم رو یاد خانم اسمیت می اندازی.
خشونت خونت بالا رفته.نکنه میشینی بازی کامیپتری میکنی؟ واسه بچه خوب نیست هااا

مینا-دفتر خاطرات سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 08:07 ق.ظ

بعضی وقتا آدم یه خوابای بی ربط میبینه. هویجوری

مموی عطربرنج سه‌شنبه 27 تیر 1391 ساعت 01:45 ب.ظ

اوه اوه!! و آنگاه که بهاره خشمگین می شود!!
یا ابالفضل!!!

طناز چهارشنبه 28 تیر 1391 ساعت 08:06 ق.ظ

گل دختر اون عروسک فروشیها تو میرزای شیرازی جنوبی هستند. اون طرفا اومدی به من هم سر بزن! از همه بهترشون الینا ست اما بسیییییییییار گرون فروشه. به ملیکای یک و دو هم می‌تونی سر بزنی. ملیکای دو بیشتر اسباب بازی دخترونه داره.
یک فروشگاه دیگه هم هست گمونم اسمش کارنه اما آدرس درستش اینه که بغل یک عینک فروشیه و سمت مقابل پمپ بنزین ( قبل پمپ بنزین از سمت شمال به جنوب) هستش و واقعا کارهاش تکه.
عمو نوروز هم که بغل بانک تات و اول میرزاست، با ایتکه ویترین خوبی نداره اما توی مغازه اسباب بازی‌های خوب پیدا می‌کنی.
ژوبین هم بغل روسری فروشی روچک مارک‌های لگو و از این حرفها رو داره .

یعنی من عــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاشقتم طناز جون
مرسی عزیزم... حالا با آدرسای دقیقی که دادی فردا دوباره میرم برای خرید یک باربی خوشگل... مرسی عزیزم

طناز چهارشنبه 28 تیر 1391 ساعت 10:41 ق.ظ

ببخشید اسمش الیکاست نه ملیکا! خلاصه بری پیداشون می‌کنی! :-)

مرسی عزیزم... پیداش میکنم بالاخره

افسانه یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 10:33 ق.ظ http://ninidari.bloghfa.com

سلام خاله بهاره! خدا رو شکر که حالت بهتره... کم کم بهتر تر هم می شی این آزمایش غربالگری هم چیز خاصی نیست تو هفته 12 باید انجام بشه و اگه دکتر سونوگرافید یه خرده ماهر باشه می تونه حتی جنسیت نی نی رو هم بهت بگه... ان شالله که هر دو سلامت باشید و سرحال... بعد هم یه خرده دندون رو جیگر بذار بعد از اینکه معلوم شد نی نی چیه براش خرید کن که یه وقت رو دستت نمونه چون اکثرا وقتی وارد لباس بچه فروشی ها می شی اون قدر لباسهای دخترونش خوشگل و نازه که نمی تونی نخری بعد اگه نی نی مثل نی نی من شازده پسر باشه همش رو دستت باد می کنه

چه تله پاتی جالبی! من الان اونور برات نظر گذاشتم خاله
۵شنبه رفتم دکتر سونوگرافم با عرض معذرت خاله انقدر خر بود که خدا بدونه... پدرمو درآورد ۵شنبه! تا یه ذره دستگاه رو میذاشت رو بدنم، میگفت نمیشه برو بیرون یه چیز شیرین بخور کمی قددم بزن تا بچت بچرخه! خلاصه خیلی اذیتم کرد ساعت 12و نیم رفتم اونجا، 4 کار خانم تموم شد! جنسیت بچه رو هم گفت هفته 18! تو دلم گفتم برو بابا میرم پیش دکتر سونوگراف خودم همون هفته 15 بهم میگه
مرسی خاله جونم تو هم همینطور ایشالا
نمیشه خاله ویرم گرفته حتما براش عروسک بخرم، اون هفته نشد ولی امروز قراره با محمد بریم یه چیز کوچولو براش بخرم البته اگه باز کار آقا تا نصفه شب طول نکشه و نکاره منو تو خونه
مراقب خودت و گلپسر من باش حسابی

افسانه یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 12:06 ب.ظ http://ninidari.bloghfa.com

البت بگم ها همین خرید کردن ها و قند تو دل آدم آب شدن ها باعث افزایش ارتباطت بیشتر با نی نی می شه و انصافا کار لذت بخشیه ...
بعد هم خاله من یه دکتر سونوگرافی سراغ دارم که کارش بی نظیره و کاملا برات وقت می ذاره... اون می گفت از هفته 9 می شه جنسیت نی نی رو تشخیص داد اونقدر کامل توضیح می ده که کیفی می کنی. با همسر که بری یه مانیتور هم جلوی اون هست و براش کامل شرایط نی نی رو توضیح می ده. اگه دوست داشتی برو اونجا
اسم سونوگرافیش، قصره... خ شریعتی رو به روی خ معلم
دکتر شهرام دریارام. همون دفعه اول که من رفتم پیشش گفت که نی نی پسره و حتی در مورد اعضای داخلی بدن هم برام توضیحات کامل داد مثل قلب، کلیه، کبد،‌معده... این طوری آدم خیالش راحت تره

راست میگی خاله؟! یعنی من الان برم پیش این آقای دکتر جنسیت بچه رو بهم میگه؟ خاله داری تلفنشم بهم بدی؟ اگه باشه همین امروز میرم پیشش

افسانه یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 01:45 ب.ظ http://ninidari.bloghfa.com

آره دارم
اول باید زنگ بزنی بعد بری
88414511- 88418511
خ شریعتی- روبه روی خ معلم- نرسیده به چهار راه قصر
خاله تا ساعت 8 بعد از ظهر هم هست
اگه خواستی بری حتما حتما محمد رو هم خبر کن باهم برید یک حالی می ده که نگو!

دستت درد نکنه خاله جونم مرسیالان زنگ زدم خانم گفت باید از طریق واژینال یا یه همچین چیزی نشون بده راستش سختم شد... حالا اگه خانم بود دکترش میرفتم اما مرده خجالت میکشم

افسانه دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 10:33 ق.ظ http://ninidari.bloghfa.com

ای بابا چرا این قدر سخت؟؟؟ برای من رو از طریق سونوی شکمی گفت . خب حالا عجله نکن یه خرده صبر کن اما اگه حسشو داشتی تا اونجا بری پیشنهاد می کنم هفته 15 بری پیشش و یه دل سیر نی نی رو تماشا کنی

نمیدونم خاله... اون خانمه اینجوری بهم گفت... آره دیگه تا دو هفته دیگه معلوم میشه و از بیخبری درمیاییم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد