روزهای من
روزهای من

روزهای من

جبران مافات!

به جبران پست اعصاب خرد کن و سراسر حرص و جوش قبل، می‌خواهم از حال و هوای خوب و روزهای زیبا بنویسم اما... راستش را بخواهید فعلا چیز خاصی به فکرم نمی‌رسد؛ می‌گذارم در اختیار کیبورد و انگشتانم تا به کمک هم هر چه دل تنگشان می‌خواهد تایپ کنند! 

هنوز با کنجد خانوم حرفی نزده‌ام یعنی یک جورهایی باهاش احساس راحتی نمی‌کنم و مدام معذبم... تا می‌‌خواهم حرفی بزنم خودم خنده‌ام می‌گیرد که دارم با کی حرف می‌زنم با فرزندی که هنوز قدر یک کنجد (یا به قول حدیث قدر یک نقطه) است؟! اما همه می‌گویند او درک می‌کند و تو باید با او حرف بزنی! از طرفی باید اعتراف کنم که اصلا مادر خوبی نیستم چون حوصله خواندن کتابهای زمان بارداری و روانشناسی و غیره و غیره را ندارم ولی خوب باز از طرفی چشمم کور دنده‌ام نرم، خربزه خورده‌ام باید پای لرزش هم بشینم! باید بخاطر طفل یک نقطه‌ایم هم کتابهای بارداری را بخوانم و هم روانشناسی و هم هرچیزی که مرا در هر مرحله از بچه داری یاریم کند؛ می‌خواهد حالا فرزندم قدر یک کنجد باشد می‌خواهد از کنجدی درآمده و به اندازه یک بچه ی درسته شده باشد! 

از طرفی در خواندن کتاب و فیلم دیدن و اصلا تلویزیون دیدن هم دچار مشکل شده‌ام! با وسواس خاصی فیلم می‌بینم و کتاب می‌خوانم... اصلا و ابدا قصد ندارم داستانهای اعصاب خرد کن یا ناراحت کننده بخوانم یا ببینم (البته قبل از بارداری هم همینجور بودم ولی بعضی از فیلمایی را که باید دید را می‌دیدم) و تا جائیکه امکان دارد سعی بر آن دارم که چشمم اصلا و ابدا به د*و*ل*ت*م*ر*د*ا*ن انترکیب مملکتم نیفتد مبادا که کودکم بیریخت از آب دربیاید!!! والا! 

این وسط توصیه‌های خوراکی اطرافیان مرا کشته است! یکی می‌گوید خرما بخور فرزندت باهوش می‌شود، آن یکی می‌گوید نخوری ها!!! خرما برای کبد بچه خیلی بد است! آن یکی می‌گوید کندر بخور که برای هوش بچه بسیار بسیار مفید است، آن یکی می‌گوید نخوریها!!! کندر باعث میشود کودک هایپر اکتیو شود!!! یکی دیگر می‌گوید هلو بخور تا فرزندت زیبا شود (پارازیت... مگر قرار است وقتی مادر به این زیبایی دارد، بیریخت از آب دربیایید؟! محمد جان تو هم خوبی ها ولی قبول کن من از تو خوشگلترم عزیزم) آن یکی می‌گوید نخوریها!!! هلو باعث میشود کودکت پشمالو شود!!!! و من همچنان در عجب مانده ام که بالاخره چه باید بکنم!!! چه بخورم و چه نخورم!!! 

پ.ن. بهناز جان تا صفحه ۲۳۴ انگار این من نیستم را خواندم و دوستش داشتم... یک جورایی خانوادگیست داستانش منظورم اینه که داستان در مورد اعضای یک خانواده است: دایی و خانمش و پسر و دخترش، خواهر و دخترک ۱۷ ساله اش، آن یکی خواهر و پسر پزشکش و همسر و دخترانش و مادربزرگی که ستون این خانواده است! هر کدام این افراد دارای مسائل و مشکلات خاص خودشان هستند اما همه یک جورایی به هم مرتبطند و به وقت نیاز به یاری هم می آیند... من تا اینجای کار داستان را دوست داشته و پسندیده ام اما نظر دقیقتر را فردا که تمامش کردم میگویم برایت 

امروز نوشت: 

بهناز جان به نظر من قشنگ بود کتابش و ارزش خوندن داشت... منکه راغب شدم برم اولین کتاب خانم فرخی رو هم بگیرم... واقعا خلاقیت داره تو پرداخت داستانها و اصلا تکراری نمی‌نویسه... قلمشم به نظر من پخته و خوبه. بگیر کتابشو حتما

نظرات 23 + ارسال نظر
مامان سمیر یکشنبه 21 خرداد 1391 ساعت 01:55 ب.ظ

بهاره جون ..کتاب من و کودک من از جواد فیض رو بخر و بخون و داشته باش که تا ۶ ۷ سالگی بچه ات به دردت میخوره عزیزم ....یعنی یه کتابیه که برای من که اصلا هیچ تجربه ای نداشتم عالی بود ..از دوران قبل بارداری و حین بارداری توش نوشته تا ....حتما بخرش عزیزم ...

مرسی که معرفیش کردی بهم عزیزم... حتما تهیه اش میکنم

غزل یکشنبه 21 خرداد 1391 ساعت 02:44 ب.ظ

اخیییییی میفهمم منم اولش اینطوری بودم تازه بعدشم یک وقتایی از پا میشدم یادم میرفت باردارم تا وقتی چشمم به شکمه قلبمم میافتاد
د رمورد خوردن هم به نظرم توی هر دوره ایی تعادل داشتن بهترین کاره
اگه خرما میخوری یکدونه کفایت میکنه نه اینکه یک جعبه رو سه سوت بخوری
سبزیجات و میوه و پروتئین و لبنیات و البته غلات باید توی اولویت قرار بگیرن
منکه اصلا کندور نخوردم چیزی که واقعا میلم میکشید میوه بود زیاده روی هیچ وقت خوب نبوده

حتما نکاتی رو که گفتی رعایت میکنم... مرسی از راهنماییت غزل جان

بهناز یکشنبه 21 خرداد 1391 ساعت 03:18 ب.ظ

سلام
صبح اومدم بهت سر زدم دیدم اعصاب توام بدتر از من خط خطیه سایلنت رفتم، الان یکمی وقتم آزاد شد اومدم دوباره نت. (با اینکه کار عقب افتاده زیاد دارم، اعصابمم داغونه و باید کاری رو سریع تحویل بدم و حوصله ام ندارم و در نتیجه پاچه عالم و آدم رو میگیرم ولی دلم میخواد کتاب خوب رمانتیک بخونم)
مرسی ازت که کتاب خوندی ، باید پاچه خواری کنم تا برم کتاب و بخرم.
برای بچه هم هیچ چیزی جز اعصاب راحت مادر مفید نیست،خواندن قران،خوردن سیب هم فراموش نشه ( 40 روز سوره یوسف بهش بخونی که عالیه) هرچند میگن که سوره محمد(ص) هم خوبه .

آره شنبه ای خیلی قاطی بودم
مامانم هم میگه اگه استرش به خودت راه بدی بچه ات نق نقو و گریه ای و اعصاب خرد کن میشه... دارم حسابی سعی خودمو میکنم که حرص و جوش بیخودی نخورم.
اتفاقا خودم هم تصمیم دارم بخونم قرآن رو میگم برای تسکین و آرامش هم خودم و هم بچه خیلی موثره.
راستی دوستم تو کتاب کوچه منیر مهریزی مقدم رو خوندی؟ میگن کتابه قشنگیه... دلم میخواد اونم بگیرم

غزل یکشنبه 21 خرداد 1391 ساعت 03:43 ب.ظ

این کتابه خیلی خوبه میخواستم بگم

کاملا موافقم

بی سرزمین تر از باد یکشنبه 21 خرداد 1391 ساعت 08:32 ب.ظ http://sdaeidi.persianblog.ir

سلام
یه چند وقتی که من نبودم چقدر اتفاقای جالب افتاده اینجا
خانوم تبریکات منو عمیقا پذیرا باشید.مطمئنم که این فرزند به زندگی شوما و محمد جان پویایی تازه ای میده و تربیت بسیار عالی ای هم خواهد داشت.به این ترتیب بعد از ممول دومین مادر دنیای مجازی هم اومدش.

خیلی خیلی ممنونم از لطفتونراستش دوست مشترک منو شما مموله اما به جز من و ممول، از دوستان مجازی من افسانه و مریم و بانو و مستانه هم دارند مامان میشوند

الی دوشنبه 22 خرداد 1391 ساعت 08:33 ق.ظ http://elidiary.persianblog.ir/

من یادمه یه بار تو دوران حاملگیم فیلم حلقه رو دیدم !
الان بچه ام از فیلم های ترسناک خیلی نمی ترسه شاید دلیلش اون بوده !!

یا خدا
من آخه در حالت عادی هم نمیتونم فیلم ترسناک ببینم... به جز پارانورمال اکتیویتی ۱ که اونم تازه اشتباهی شد که دیدمش (عکس روی جلد املیا بود اما خود سی دی این فیلم ترسناکه بود) ترسناکترین فیلمی که دیدم سری توالایت و قسمت خسوف بود فچ کنم بچه ام از خودم هم ترسوتر بشه تو این زمینه ها

افسانه دوشنبه 22 خرداد 1391 ساعت 11:44 ق.ظ http://ninidari.bloghfa.com

چه جالب خاله!‌ هنوز که هنوزه پروانه خواهرم نی نی منو کنجد صدا می کنه و می پرسه حال کنجدت چه طوره؟! جالب بود برام که تو هم به همین اسم صداش کردی...
بذار یه چند وقت بگذره اون وقت که همه فکر و ذکرت شد همین یه نقطه بهت می گم... صبر کن... یه خرده صبر کن اولین بار که صدای قلبشو شنیدی و بعد تر از اون اولین تکونشو حس کردی دیگه واقعا می فهمی که فقط چند قدم تا مادر شدن مونده!

خاله هنوز باورم نشده اما این چند روزه که حالم جسمیم یه ذره قاطی پاتی شده و دیگه کم کم داره حالت تهوعها شروع میشه و یه ذره اذیت میشم، دارم باورش میکنم... به قول تو دیگه اگه تالاپ تولوپ قلبشو حس کنم که دیگه حتما حتما باورش میکنم

خورشید دوشنبه 22 خرداد 1391 ساعت 12:16 ب.ظ

بهاره جون تبریک میگم خانومی .خیلی خوشحال شدم توکه پیش من نمیای دیگه .منم خیلی گرفتار بودم
حسابی مواظب خودت باش ولی از من اینو داشته باش هیچی اندازه اعصابت رو بچه تاثیر نمیگذاره من کاملا تجربه کردم سعی کن تا میتونی اروم باشی

خیلی ممنونم از لطفت خورشید جان چشم حتما هم مواظب جسمم هستم و هم روح و روانم تا آرامش کامل داشته باشم... مرسی از لطفت عزیزم

فیروزه دوشنبه 22 خرداد 1391 ساعت 12:41 ب.ظ

کندر رو که من نمونه های محصولش رو دیدیم واقعا توی هوش بچه اثر داره ... اون طرف اعتراضم رو گفتم . اینجا هم میگم: چرا میگی خانوم؟! مگه جنسیت نی نی معلوم شده؟ ... بهار گلی حسم میگه نی نی جوراباش آبیه!!!

آخه دوستم سونوگرافی ابن سینا رو انجام دادم و دختر درومدولی حالا شایدم اشتباه کنم... نمیدونم... ولی خوب به هر حال برای همین دخمر صداش میکنم دوستم
برام دعا کن چه جوراباش آبی باشه چه صورتی فقط سالم باشه

فیروزه دوشنبه 22 خرداد 1391 ساعت 02:06 ب.ظ

ایشالا که نی نی سالم باشه و به سلامتی این دوران سپری بشه برات و بپره بغلت ... یهو دیدی دو تا شد . هم پسر هم دختر
راستی از ممو چه خبر بهار گلی؟ حالش خوبه؟ وبش نیست!!! حذف کرده؟ نگرانش شدم ...

قربونت برم عزیزم مرسی
راستی دوستم تو بلاگت برات یک پیغام خصوصی گذاشتم چکش کردی؟

سانی دوشنبه 22 خرداد 1391 ساعت 07:43 ب.ظ

به به خیلی مبارکه من پارسال حس این رو.های تورو داشتم حالا پسملم داره هروز بیشتر از دیروز دلمو میبره هر چی هوس داشتی بخور یه نصیحت ضمن استفاده از تجارب دیگران از همین حالا به همه نشون بده که نظر خودت مهمتر از هر چیزیه میبوسمتون هوارتا تو نی نی گولوی جیگملتو

مرسی از لطفت سانی جانم تو کجایی بابا چرا هیچ خبری از خودت و پسر گلت نمیدی بهمون پس؟
ممنون از نصیحتت... راستش تا حالا که سعی خودمو کردم حد وسط رو نگه دارم یعنی هم از تجارب دیگران استفاده میکنم و هم نظر خودم رو انجام میدم

فیروزه سه‌شنبه 23 خرداد 1391 ساعت 10:10 ق.ظ

مرسی بهار گلی ... دریافت شد

خواهش میکنم عزیزم

بهناز سه‌شنبه 23 خرداد 1391 ساعت 02:32 ب.ظ

سلام خوبی؟ پس کتاب و میگیرم مرسی که زحمت کشیدی و خوندیش. اون کتابی که گفتی نخوندم ، کتاب دیگه خانم فرخی را هم ندارم باید بخرم.
تهوع در بارداری عادیه و به تلقین هم ربط داره. اسم دکترت چیه؟( من پارسال زایمان کردم و یه پسر دارم)
خرما رو به تعداد فرد بخور چون باعث صبوری بچه میشه.
دختر و پسر را هم خدا میده ، انشاا... هرچی به صلاحته خدا بهت بده ( هرچند منم دختر می خواستم)

سلام عزیزم
آره بگیر قشنگه خواهش میکنم دوستم خودمم هی میخواستم بخونمش هی نمیشد...
اون یکی کتابش اسمه سروینه... از همین انتشارات شادان اما یک کتب هم من تو سایت نشر علی دیدم ازش الان اسمش یادم نیست....
تهوع ندارم زیاد اما دلم درد میگیره مخصوص اگه بد بخوابم... دکترم خانم آذر جهانگیریه... بسلامتی پس یه گل پسر خوشگل داریاسمش چیه؟
ممنون عزیزم

طناز سه‌شنبه 23 خرداد 1391 ساعت 03:14 ب.ظ

امان از این مامان نوشت‌ها! گمونم هر چی مامان خودت خورده بخور دیگه!!! نی نی هم مثل خودت می شه اونوقت :-)
من اون سریال بالائی رو تو کانال تی ان تی ترکیه دیدم. من هم خیلی دوستش داشتم.
راستی شاید من و تو و نی نی آینده بتونیم تبادل فیلم و ای- میل بکنیم ها!

دوستم مامانم میگه من کندور موندور نخوردم فقط خرما زیاد میخوردم تازه سیب هم نمیخورده
چرا که نه تازه منم میخوام مثل خاله افسانه یه ایمیل یک وبلاگ برای نی نیم درست کنم و از حالا باهاش حرف بزنم

مموی عطربرنج چهارشنبه 24 خرداد 1391 ساعت 09:47 ق.ظ

اون کنجد خانوم از حالا می فهمه به خدا!دوستم...باید یه دور بدی این سریالا رو من ببینم...پس برم انگار این من نیستم رو بخونم!خداییش خیلی زود کتاب می خونی...

آره دوستم...حتما... بذار امشب اگه رسیدم یا نهایتا فردا برم بگیرمش حتما میدم ببینیش
آره برو بخونش قشنگه
الان که تازه کند شدم دوستم به حساب خودم دارم دیر به دیر کتاب میخونم

بهناز چهارشنبه 24 خرداد 1391 ساعت 10:47 ق.ظ

سلام خوبی؟ دل درد فکر کنم برای لانه گزینی( فکر کنم اسمش اینه) جنین است انگار.با دکترت مشورت کن که چرا درد داری. راستی کدوم بیمارستان و به چه روشی زایمان می خواهی بکنی؟
من اسم دکترم مرصوصی بود ( فوق العاده است) آتیه زایمان کردم.
اسم پسرم هم علی است.
باید برم سایت انتشارات علی اون یکی کتاب رو هم ببینم. کتاب (این روزها) بهارلویی را خوندی؟ من ازش خوشم اومد و دوستش داشتم

امشب میرم پیشش ازش میپرسم حتما... بیمارستان پارسیان میرم و روش زایمانم هم چون چاقم دکترم گفته باید سزارین کنم اما خودم ترجیح میدم طبیعی باشه... حالا تا ببینیم شرایطم چه جور میشه تا اون موقع.
الهی... خدا بهت ببخشتش ایشالا
این روزها رو خوندم و منم دوستش داشتم ولی نمیدونم چرا خیلیا ایراد گرفته بودند ازش ولی به نظر من دوست داشتنی بود
الان دارم یک افق یک بینهایت رو میخونم تا اینجایی که خوندم حس میکنم از این اعصاب خردیها باشه میخوام یک از آخرشم بخونم اگه خوب نبود بندازمش کنار

بهناز چهارشنبه 24 خرداد 1391 ساعت 03:44 ب.ظ

اه من حوصله کتاب اعصاب خورد کن ندارم ، بیمارستان پارسیان خوبه ، امکاناتش هم میدونم مناسبه. زایمان طبیعی سخته من که ترسیدم( چند تا چیز هم دیدم که ترسمو بیشتر کرد) سزارین خیلی خوبه ، فقط با دکترت اتمام حجت کن که بی حسی از کمر نکنند و بی هوش کنند.
در ضمن زایمان طبیعی و سزارین ربطی به چاق و لاغری نداره (پس قدیم مردم چی کار می کردند؟)
کم دلم برای پولم میسوزه وقتی کتابی باب میلم نیست

آره بیمارستان خوبیه این خانم دکتر هم دوست خاله مه و خالم میگه خیلی مراقبتند اونجا و اذیت نمیشی...من خودمم از طیبیعی میترسم اما وقتی یاد جراحی میفتم نفسم از ترس بند میاد... من خیلی نسبت به زخم و جراحت بیطاقتم... تا یه جاییمو میبرم ناخواسته دلم میخواد اون قسمت از بدنم رو بکنم و بندازم دور... عصبی و بیطاقت میشم...
خانم برادرم بیحسی نخاعی کرد الان شدیدا دچار کمردرد شده...منم اونو دیدم ترسیدم و میخوام که بیهوشم کنند... گذشته از اون اصلا نمیتونم به هوش باشم موقع عمل

بهناز چهارشنبه 24 خرداد 1391 ساعت 04:05 ب.ظ

راستی تو سایت علی از کتاب سهیلا خیلی تعریف کردند ، خریدیش؟

من سهیلا رو دوست داشتم ... خوب بود.

بهناز پنج‌شنبه 25 خرداد 1391 ساعت 10:29 ق.ظ

سلام دکتر رفتی؟ در مورد نوع زایمان هم باور کن زخم سزارین راحت تر از درد زایمانه.تازه بعدش هم یه خط 10 سانتی رو بدنته.(من ترسوام، راضی به درد زایمان نبودم با اینکه می گفتند مادری که درد زایمان بکشه گناه هاش پاک میشه خبر ندارند که شب از خواب ناز بیدار شی و به بچه شیر بدی و چند دفعه بچه ات واکسن بزنه و یا خدای نکرده مریض بشه ، گناهی نمیمونه که پاک بشه! )
کتاب سهیلا و یه چند تای دیگه که خوبه رو باید بگم پیک انتشارات علی بیاره

سلام عزیزم... هنوز نه جواب آزمایشم سه شنبه آماده میشه...
درد زایمان نکشه درد زخم و جراحی که میکشه اونکه بدتره که ... به نظر من هر جوری حساب کنی بالاخره بهشت زیر پای مادره
اون چندتای دیگه که میخوای بگیری چیاست؟ بگو اگه ندارم منم بگیرمش

سانی جمعه 26 خرداد 1391 ساعت 03:54 ق.ظ

عزیزکم ایشالا به زودی اپ میکنم منم پارسیان زایمان کردم و طبیعی خانم دکتر بیدگلی (فوق العاده س)و کلی هم چاق بودم (هنوزم هستم) خیلی هم راضی هستم ار این که طبیعی رایمان کردم دوست گلم اگه بتونی بری جلسات ایروبیک و ورزش در آب بیمارستان صارم هم واسه اضافه وزنت خیلی خوبه هم زایمانت هم روحیه ات
از هفته ۱۵ میتونی بری البته با نظر ذکترت

ایشلا... منتظرم زودتر خاطراتت رو از اون دوران بخونم
مرسی از پیشنهادت سانی جان... حتما وقتش که شد این کارا رو انجام میدم عزیزم..مرسی

ســ ــارا شنبه 27 خرداد 1391 ساعت 06:21 ب.ظ http://khialekabood2.persianblog.ir/

دلم خیلی برات تنگ شده بود ، امروز یه خانومی که باردار بود تو تاکسی پیشم نشسته بود هی یادت افتادم

الهی قربونت برم منم همینطور عزیزم... ببخشید سارا جان خیلی بی معرفت شدمالبته به دیدنت میام ولی متاسفانه از اداره نمیتونم کامنت بذارم برات (کلا برای بچه های پرشین بلاگ نمیتونم نظر بذارم) باید بیام خونه و از خونه نظر بذارم که اونم این چند وقته یه نموره حالم بود بود اما امروز حتما حتما حتما میام پیشت... بازم ببخشید

[ بدون نام ] شنبه 27 خرداد 1391 ساعت 08:39 ب.ظ

سلام خوبین؟نظرهای بالا شد مادرانه من یه خرده فرهنگی کنم شروع یک زن رو خوندم جالب بود الانم دارم شوهر عزیز من و پایان یک مرد رو میخونمشما به وقت بهشت رو خوندین؟ از کتابای مریم رضاپور چیزی خوندین؟درباره نقد رمانها سایتی وبلاگی جایی رو میشناسین؟مرسی.

بله خوندمش به نظرم زیبا بود البته تا اواسط داستان قهرمان داستان به نظرم خیلی پخته و فهمیده بود حتی قلم نویسنده هم تا اواسط داستان خیلی پخته تر و گیراتر و ادبی تر بود اما از اواسط داستان یعنی درست از همونجایی که باران قهر میکنه و میره دیگه به نظرم داستان تبدیل به یک رمان معمولی میشه... اگر خانم جورابچیان میتونست همونجور که تا اوسط داستان نوشته بود پیش بره، به نظرم کتابش میتونست کتاب خاصی باشه.
کتاب آرزو رو از ایشون دارم ولی متاسفانه چون فونت نوشته ها خیلی ریزه نمیتونم بخونمش چون دچار حالت تهوع میشم اما تعریف زیبایی کتابش رو از خیلیا شنیدم.
اگه اشتباه نکنم کتابهای می تراود مهتاب و باز باران هم مال ایشونه اما من زیاد خوشم نیومد ازشون چون قهرمان داستان مثل آدمای مالیخولیایی مدام با خودش حرف میزنه و هی خودش برا خودش مزه میپرونه... شاید اگه این مزه پرانیها و خوددرگیریهای داستان کمتر میشد میتونستم بگم داستانهاشون جالب بود اما خوب واقعا اونهمه با خود حرف زدنها رو اعصابم بود
در مورد نقد کتاب جای خاصی رو سراغ ندارم اما در مورد معرفی کتابهای خوب میتونم وبلاگ زیر رو بهتون معرفی کنم:
http://bestbooks.blogfa.com/
موفق باشید.

گیل دختر یکشنبه 28 خرداد 1391 ساعت 10:04 ق.ظ http://barayedokhtaram.blogfa.com

سلام بهاره جان ... نی نی خوبن ؟ ایشالا که همیشه هم خودتون هم نی نی دوست داشتنیتون سلامت باشید ... عزیزم از همه چی بخور ...هیچی برای بچه بد نیست اما خب نباید تو خوردن چیزی افراط کرد اما باید خیلی بیشتر از زمان قبل از بارداری سعی کنی بخوری ...چون بدنت باید مواد غذایی و نفرو تامین کنه ...خرما ، هلو و ... مواد بسیار مفیدی هستند ... راستی عزیزم یادت نره که به فکر دندونات باشی ... چون خانومای بار دار معمولا زمان بارداری اگه به تامین موادی مثل کلسیم بی توجه باشند دندوناشون خیلی آسیب میبینه ... روزی سه لیوان شیر در این زمینه خیلی مفیده ..خواهر من هم بارداره و با اینکه زیاد شیر دوست نداره اما سعی میکنه حتما روزی سه بارو استفاده کنه ... امیدوارم قبل از هر چیز فرزند سلامت و باهوشی به دنیا بیاری و بعد از اون زیبا ... برای زیبایی بچه مصرف انواع و اقسام میوه و عسل و همچنین خرما خیلی توصیه شده ... همینطور مصرف سبزیجات تو زمان بارداری واقعا لازمه و تاثیر زیادی در زیبایی موی بچه داره ... البته من اینا رو در ح اطلاعات خودم و شنیده ها و خونده هام گفتم ...اما اینو میدونم که هیچ مواد مغذی مضر نیست مگر اینکه بهش حساسیت یا خدای نکره آلرژی اشته باشی که در اون صورت باید در مصرفش دقت کرد ...مصرف ماهی در این دوران بسیار لازمه برای رشد ذهنی اما خب چون ماهی دریایی به خاطر آلودگی آب دریا به خصوص آلودگی سربی ، ۀودست و سرب هم برای برای مغز بچه خطرناکه توصیه میشه که در مصرف ماهی دقت بشه و در حد امکان بیشتر ماهی استخری مثل ماهی غزل آلا استفاده بشه ... اما نه اینکه اصلا ماهی دریایی استفاده نکنی ...استفاده بشه اما در حد معمول ... مواظب خودت و نی نی نازت باش عزیزم ...

سلام عزیزم... خیلی ممنون خوبیم هر دوتامون مرسی از لطفت دوست خوبم.
چه چیزای خوب و مفیدی گفتم بهم... حتما یادم میمونه و سعی میکنم همه رو انجام بدم البته در مورد ماهی زیاد مطمئن نیستم چون در حالت عادی هم اصلا ماهی خور نیستم و بوش اذیتم میکنه دیگه الان که اصلا نمیتونم تحمل کنم بوش رو ولی خوب از طرفی همه میگن ماهی برای هوش بچه خیلی خوبه... باید از مامانم بخوام برام درست کنه بیاره
بازم ممنونم از راهنماییهات دوستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد