روزهای من
روزهای من

روزهای من

دوش اجباری!!!

می‌خواهم بدانم با آدمی که شیر دوش حمام را همانطور بالا گذارده و از حمام خارج می‌شود چه باید کرد؟! باید داد و فغان راه انداخت؟ دفعه بعد که او خواست به حمام رود قبل از او وارد حمام شده و شیر دوش را داد بالا تا به محض باز کردن شیر آب ناگهان و ناغافل آب از بالا به سر و رویش ریخته و نفسش را بند بیاورد؟ به وقت خیس شدن باید خونسردی خود را حفظ کرده و سریعا از حمام خارج شده و سروقت فرد خاطی رفته و دانه دانه موهای سرش را از ریشه درآورد؟ بگذاریم وقتی به خواب عمیق عمیق عمیق رفت کنار گوشش رفته و جیغ بنفش بکشیم ببینیم حال می‌دهد وقتی یک نفر از زمین و زمان غافل است ناگهان از جا بپرانیمش؟ دیگر سکوت جایز نیست و باید باید باید خطاکار را به دیار باقی فرستاد؟ کدامش؟ خداوکیلی کدامش را انتخاب می‌کنید؟ من چه باید بکنم با تو محمدخان حواس پرت که برای بار دوهزار و یکم این بلا را سرم آوردی؟!!! آخر با تو چه بکنم؟ خوب است حالا که در خواب عمیق به سر می‌بری و با هفت پادشاه جلسه داری بیایم و با آبپاش آب بریزم رویت؟ بکنم این کار را؟ د آخر بی‌معرفت نالوطی حقش بود سر یک ندانم کاری تو من چون موشی آبکشیده خیس آب شوم نصفه شبی؟ حقش بود خواب و برق با هم از سرم بپرد؟ من فقط رفته بودم کف پایم را بشویم نه آنکه سراپا آبکشیده شوم! خدایی حقش بود؟ حیف که خیلی خسته‌ای و دلم نمی‌آید الان بلایی سرت بیاورم ولی به خدای احد و واحد به زودی زود تلافی این کارت را سرت در میاورم!!! اصلا آن لیست بلند بالای پایین را دو برابر می‌کنم و جنابعالی به جای یک بار باید سه بار مرا ببری نمایشگاه! البته دست خودت است یا سه بار مرا می‌بری نمایشگاه یا یک نیمه شب که مثل الان در خواب عمیق عمیق عمیق بودی و حسابی زیر پتو خزیده و بدنت گرم گرم بود....... به گمانم خودت باقیش را میدانی یا می‌خواهی برایت بگویم؟ بگویم؟ میدانی دیگر یا دستهایم را با آب یخ می‌شویم و می‌آیم تالاپی می‌چسبانمشان روی شکم مبارکت یا یک بلایی در همین مایه‌ها سرت درمی‌آورم! دیگر خوددانی! خلاصه یا نمایشگاه یا شکنجه‌ای اینچنینی! دیگر انتخاب با خودت است فقط اینبار دیگر کوتاه بیا نیستم؛ گفته باشم!!! 

پ.ن. لیست برای فانی جانم به صورت ورد

نظرات 20 + ارسال نظر
مموی عطربرنج دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 ساعت 09:53 ق.ظ http://atr.blogsky.com

یعنی نزدیک بود قهقهه بزنم!!
خداییش بی هوا آب سرد رو سر آدم بریزه،آدم تمام موهای بدنش راست می شه...
3 بار نمایشگاه!! آی می چسبه! آی می چسبه!!

آره بخدا... تازه صبح به من میگه تو خودت بارها این بلا رو سر من آوردی بهش میگم اونم کار خودت بوده شب قبل آخرین نفر تو رفتی حموم روز بعدشم تو زودتر از من رفتی دست و پاتو بشوری که افتادی تو چاه خودت که شب قبلش برای من کنده بودی!
همچین حسابیم میچسبه ها

فیروزه دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 ساعت 10:13 ق.ظ

واااااااااااااااااااای بهار گلی ... مردم از خنده ... می دونم چه بلای عجیب و غریبیه که سرت اومده چون منم بارها تجربه کردم . اما خدا رو شکر دیگه حواسم جمعه که اول همه جوره دوش رو چک کنم بعد آب رو باز کنم که غافلگیر نشم ... آقا محمد هم فکر کنم حاضر بشه ۵ بار نمایشگاه ببردت

اتفاقا دوستم منم از بس این بلا سرم اومده اغلب اوقات یادمه که قبل از استفاده چک کنم همه چیو ولی دیشب از بس خوابالو بودم و گیج یادم رفت شیر آب و چک کنم و سرم اومد آنچه که ازش می ترسیدم

فیروزه دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 ساعت 10:16 ق.ظ

دیروز برات کامنت گذاشتم فکر کنم نیومده ... گفتم با این گرونی که کتابها ۱۵-۱۶ تومانه باید یه بودجه کلوووووووووووووووون برای نمایشگاه کنار بزاری که

آره فیروزه جانم پیغامتو نگرفتم دیروز... راستش آره هر سال ۳۰۰-۴۰۰ تومن میذارم کنار برای این کار منتها هزینه اش رو از قبل خرد خرد میذارم کنار که وقت نمایشگاه یهو بهم فشار نیاد ولی خوب به هر حال بهم فشار میاد چون لامصبا خیلی گرون شدند تازگیا

کرم کتاب دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 ساعت 10:19 ق.ظ

بهاری جونم:من میگم اول ببر نمایشگاه تا اخر وقت بچرخونش و کلی خرید کن بعد تو راه برگشت بگو وا دیدی کتابارو جا گذاشتیم فرداش دوباره برو نمایشگاه بازم کلی خرید تازشم وقتی کلی خسته خوابشون برد چن تا قالب یخ بنداز تو یقه شون:) ( یه کرم کتاب خبیث)

وای مردم از خنده این قالب یخو خوب اومدی چرا به فکر خودم نرسیده بودولی راست میگی این کار محمد سزاوار اینه که همینجور که گفتی این بلاها رو سرش بیارم چون واقعا نامردی خیس شدم دیشب

سارا دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 ساعت 11:34 ق.ظ http://www.khialekabood2.persianblog.ir

وای ! عجب بلایی هم هست !

خیلی بده

مامان سمیر دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 ساعت 01:35 ب.ظ http://www.fasamir.blogfa.com

عزیزمی تو ...یعنی این تهدیدت منو کشته همیشه همینطوری ظریف و حساس .. همسری عزیز رو تهدید میکنی ؟اینطور که تو میگی ادم همش دلش میخواد یه کاری کنه حرصت در بیاد که ...ولی وقتی مجسم میکنم نصفه شبی چه بلایی سرت اومده خوب دروغ چرا ؟خندم میگیره ..

نه به جان خودم... بدجور اذیتش میکنم خودش میدونه شوخلوخ ندارم باهاش
خودمم الان خندم میگیره ولی باور کن دیشب جریه (گریه) جرفته بود

مامان سمیر دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 ساعت 01:40 ب.ظ

راستی بهاره جون یه سوال منم عاشق کتاب خریدن و خوندن و بو کردن صفحاتشو و این چیزام ..ولی چند وقته واقعا مستاصل موندم .جا دیگه ندارم کتابامو بذارم .یعنی دو کتابخونه دیواری و یک کتابخونه با ۵ قفسه بزرگ پر شده و دیگه داریم توی اتاقمون لای کتابا گم میشیم ..شما کجا جاسازی میکنی کتاباتو ..جسارتا ...به غیر از کتابخونه ...

راستشو بخوای دوستم من علاوه بر ۳ تا کتابخونه، دو طبقه ی کامل کمد لباس محمد رو هم گرفتم و کیپ تا کیپ پر کتابش کردم... البته هر چند وقت یه با ر کتابایی رو که دوست ندارم رد میکنم بره که جا برای کتابای جدید باز بشه به غیر از اینا... تصمیم داریم یکی از اتاقامون رو بدیم یک کتابخونه گنده بک برامون درست کنندالبته هنوز بهش نیازی ندارم ولی فکر کنم دیگه کم کم بهش نیاز پیدا کنم

افسانه دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 ساعت 05:35 ب.ظ http://ninidari.bloghfa.com

خاله بهاره خونه شما هم یعنی از این دوش اجباری ها هست؟؟؟
یادمه خودنه پدری هم هر وقت بابام می رفت حموم نفر بعدی محکوم بود به این دوش اجباری... کلی خندیدم دختر با این متنت...
ببین من یه پیشنهاد دیگه دارم... بذار این بار که رفته بود حموم وقتی مطمئن شدی سر و بدنش حسابی کفیه آب گرمکن رو خاموش کن بعد هم برو یه سری به دانیال بزن یه نیم ساعتی مهمون اونها باش.... فک کنم یه بار با آب یخ دوش بگیره درس عبرتی می شه واسش

آره خاله متاسفانه هست
آب گرم کم نداریم خاله ولی میتونم فلکه آبو ببندموای حتی تصورشم خنده داره وای به اینکه عملی هم بشه مرسی خاله برای این پیشنهاد خوب

طناز سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 08:04 ق.ظ

هیچ راهی نداره دوستم!!! من می دونم که می‌گم!

چرا دوستم یه راه داره... باید همون بلا رو سر خودش بیاری تا حداقل دل خود آدم یه ذره خنک بشه

فانی سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 12:07 ب.ظ

:)))
جدن دلت میاد حالا این بلا رو سر خودش در بیاری !
سر منم اومده این بلا تا حالا بیست بار آبجیم رو هم تهدید کردم ولی دلم نیومده:دی
بدیش اون قسمتشه که لباس تنت باشه قصد حموم هم نداری بعد آب یخ بریزه روت!!‌

با یخ تو لباس موافقم:

اوووووووووووووووووووهههه چه جورم دلم میاد دوستم
منم دقیقا به همین دلیل که لباسام خیس شد تازه اونم آخر شب شاکی شدم...
خودمم خیلی موافقم... چند بار تو بیداری این کار و کردم ولی تا حالا سابقه نداشته که خواب باشه و اینجور ادیتش کنم ولی اگه ۳ بار نبردم نمایشگاه خدمتش میرسم

فانی سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 12:13 ب.ظ

بهاره جون لیست کتابها یه پی دی اف هست که هیچی توش نیست!!!!!!!
اگه میشه فایل رو دوباره بذار ممنون میشم

.
قالب نو مبارک خوشگله

دوستم امتحان کردم باز شدم اینجا ولی فایل وردشو برات آپلود کردم اونو دانلود کنی بهتر باشه فکر کنم
مرسی که توجه کردی حسابی حالم گرفته بود آخه به جز تو و یکی دو نفر دیگه هیشکی براش اهمیتی نداشت قالبم

fafa سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 03:09 ب.ظ http://www.longliveahmad.blogfacom

من ر چی میگی که خودم دوش رو اشتباهی باز گذاشته بودم و مونده بودم باید به کی بد و بیراه بگم نمایشگاه کتاب هم اینجا نیس که خودمو تنبیه کنم آخه خواهر

عیب نداره دوستم من به جای تو که نمی تونی خودتو تنبیه کنی محمد رو ۴ بار تنبیه میکنم

شاذه سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 10:43 ب.ظ http://moon30.blogsky.com

کااااااملا درکت میکنم دوستم

فانی چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 ساعت 04:06 ب.ظ

مرسی زیادددددد که وردشم گذاشتی:*****
:******
.
چه دل باحالی داری

خواهش میشه دوست جان

الی پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 ساعت 12:28 ق.ظ http://elidiary.persianblog.ir/

بهاره جون در هر صورت من هیچ کدوم از لیست هات رو نتونستم ببینم. با اینکه دلم خیلی می خواست

عزیزم فردا یا پس فردا عکسشونو میذارم براتون

صوفی جمعه 15 اردیبهشت 1391 ساعت 12:32 ق.ظ

سلام خانوم گلی
خوبی ؟
مدتهاست وبلاگت می خونم اما تا حالا نظری نداده بودم
الان می خوام ازت بپرسم که هنوز آدرس یا شماره ای از اون فالگیر که چند سال پیش رفته بودی پیشش داری ؟
خودم نمی شناسم ادم خوب و مطمئن

سلام صوفی جان
ممنون از لطفی که به من داری.
راستش متاسفانه تلفنش را گم کرده ام چون شماره اش رو توی گوشیم داشتم ولی چون گوشیم را دزدند تلفن این خانم را مثل تمام تلفنهای دیگرم از دست دادم.
متاسفم که نتونستم کمکی کنم

بی سرزمین تر از باد جمعه 15 اردیبهشت 1391 ساعت 01:07 ق.ظ http://sdaeidi.persianblog.ir

سلام
حالا اگه آب هم یخ یخ باشه دیگه هیچی.البت اگه محمد جان بی حواسن شوما یادت باشه دیگه.طفلی محمد بنده خدا حواسش به یخچال باشه، حواسش به کار باشه،حواسش به تعداد نمایشگاههایی کهراره برین باشه، حواسش به غذاهایی باشه که باید خورده بشن
یه ذره حق بده به طفلکی.
اگه جای من بودی با یه جماعت کم حواس که یادشون میره غذا بخورن چی کار میکنی؟
دبیر ستاد دفاع از حقوق مردان کم حواس

والا محمد تا هواداری مثل شما رو داره که دیگه غمی نداره...ولی جایتان خالی ۵ شنبه تلافی آن دوش اجباری را سرش درآوردم و دلم کمی تا قسمتی خنک شد ولی تا خنکای درست و حسابی خیلی مونده هنوز

بی سرزمین تر از باد جمعه 15 اردیبهشت 1391 ساعت 01:19 ق.ظ

راستی این قالبت خیلی خوشکله.به خصوص رنگ اون چیزی که از در انگاری اویزونه

مرسی از لطفتون... خوشحالم خوشتون اومده

شرلی شنبه 16 اردیبهشت 1391 ساعت 12:04 ق.ظ http://eghlimeyakh.blogfa.com

وااااااااااااااااای بهاااااااااااااارهههههههه سلاااااااااااااام!
کجایی تو؟! اینجا چی کار می کنی؟!؟ چرا نیستی؟؟ بعد یکدفعه به اینجا سر میزنم میبینم هستی! چرا قبلا به اینجا سر نزدم؟!
خوبییییییی؟؟؟
اوهووووووم!باید همین کا رو بکنی!
منم هر دفعه خودم این بلا رو سر خودم میارم و وقتی سرتاپا خیس آب میشم ، میرم و لباسم رو عوض می کنم!چه میشه کرد؟؟
ولی من چون خودم تجربه دارم ، میدونم اگر برای یک آدم اینچنین بی حواس ، یک مجازات تپل در نظر نگیری ،هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت هیچ چیز عوض نمیشه! حالا از ما گفتن!
منم آپم! کلیک رنجه کنید لطفا

سلام شرلی جان
خوبی؟
والا من که همیشه ی خدا اینجام
مجازاتش کردم اساسی ولی همچنان مجازاتش ادامه داره

مریم جون یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 12:42 ق.ظ http://2madadkarvashoma.blogfa.com

سلام یه نگاه به پست هاتون انداختم سر فرصت حتما میخونم چه قدر دیدگاهامون نزدیکه خوشحالم پیداتون کردم. مخصوصا در باره رمان ها و دوست دارم بعدا بیشتر از نظراتتون استفاده کنم.

خوشحالم از آشناییتون مریم جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد