روزهای من
روزهای من

روزهای من

هزینه های اسفندی

در راستای اینکه قرار بود امسال هیچ خریدی و خرج اضافه‌ای انجام ندهم، طی چند روز گذشته مبلغ ۱۰۰ هزار تومان وجه رایج مملکت پول بابت لباسهای دم دستی برای خودم و محمد داده‌ام، ۳۰۰ هزار تومان ریختیم در سوپر خانه و فریزر، ۱۰۰ هزار تومان دادیم برای بلندر و تیبل میت، ۳۰ هزار تومان دادیم برای دیدن سی‌دی‌های تصویری کنسرت همای به انضمام چهار فروند سی دی دامبولی دیمبال جهت تولید سی‌دی گلچین نوروزی خودمان و مامان جانمان و ایضا بهنام جانمان، ۳۰۰ هزار تومان امروز باید بدهیم به بانک سر کوچه‌مان، ۶۵۰ هزار تومان باید بگذاریم کنار برای چک ۵ فروردین محمد، ۹۵۰ هزار تومان باید بگذاریم کنار برای چک ۲۷ اسفند محمد، ۷۵۰ هزار تومان دادم برای سرویس دندان و دهانم... دیگر دیگر... هولم نکن بگذار یادم بیاید باز هم باید مبلغی کنار بگذارم... بالاخره خرج سفر و هزینه بنزین و خورد و خوراکمان طی دو هفته هم هست؛ هان یادم آمد... ۱۰۰ هزار تومان کنار گذاشته‌ام برای عیدی دانیالِ به قول خودم خوشمزه و به قول خودش شوشمزه! بعد یادم آمد که کیف درست و حسابی ندارم و همینطور کفش راحتی برای اداره نیز باید تهیه کنم... احتمالا محمد هم یادش خواهد آمد که کفش راحتی ندارد و این یعنی کم کم ۲۵۰ هزار تومان! تازه هنوز برای تولد خاله مینا و نینا و سامی هیچی نخریده‌ام! بعد من برای تنقلات عید هیچی نخریده‌ام و البته که نخواهم هم خرید زیرا که وقتی دو هفته منزل نیستیم مگر مغزم را خر گاز گرفته است که بیخودی پولم را بریزم دور هاین؟ ببین اگر می‌خواستیم تنقلات عید را بخریم چقدر دیگر باید خرج می‌کردیم! فعلا همین خرجها را یادم است که انجام داده یا انجام خواهم داد ولی می‌دانم که باز هم چند قلمی را فراموش کرده‌ام... آنوقت مسأله اینجاست که مگر دیگر چقدر دریافتی خواهیم داشت و بعد قرار است دقیقا تا یک ماه دیگر از کجا بیاوریم بخوریم آنوقت؟! باد هوا بخوریم؟! خدایا هم اکنون نیازمند یاری سبز و آبی و زردت هستیم (تازه حواست باشد که دو جور سبز داریم یکی سبز یواش با سه تا صفره یکی سبز تندتر با چهار تا صفر؛ من منظورم آن سبز تندتر است!) خلاصه که خداجان خودمان، جیبمان و اطرافیانمان را به خودت سپردیم مواظب همه مان باش لطفا! 

پ.ن۱. شدیدا دوست داشتم الان اینجا بودم: 

 

پ.ن۲. به تازگی کشف کرده‌ام که گوش آدمی خرترین عضو بدن اوست! حتی به نظر من گوش از دندان هم خرتر است چون باز دندان اگر دارو بخوری و در پی مداوایش باشی آرام میگیرد و کمتر اذیتت می‌کند اما این زبان نفهم را فقط باید بسپاری دست دکتر و دم و دستگاه و نیروی فشار چون با زبان خوش به هیچ عنوان رام نمی‌شود! از هفته ی پیش که گرفته و هیچ صدایی نم پس نمی‌دهد من هر کار که بلد بودم انجام دادم... دکتر رفتم قطره در گوشم ریختم کم کم تمیزش کردم... بینیم را گرفتم و گوشهایم را باد کردم و همینجور بگیر برو تا آخر ولی نتیجه چه شد؟ هیچ! نه تنها همچنان گرفته باقی مانده است که تازه صداهای عجیب و غریب هم از خودش درمی‌آورد! تا دیروز که مدام صدای سوت پخش می‌کرد تو سرم اما امروز هم صدای سوت می‌دهد و هم صدای جیرجیرک... باور کن دیوانه‌ام کرده است!

نظرات 10 + ارسال نظر
FAFA سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 10:47 ق.ظ http://WWW.LONGLIVEAHMAD.BLOGFA.COM

چقدر سرسام آور بود خرجات بعد دیدی دم عید که میشه کلی خرج بیخودی هم که 11 ماه ِ سال نبودند خراشیده میشه واسه آدم مثلا یهویی ماشین خراب میشه

مامان سمیر سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 11:00 ق.ظ http://www.fasamir.blogfa.com

وای بهاره جون از خرج و مخارج نگو که همه بیچاره شدیم .یعنی باور کن چیزهایی که تا سال قبل مثل کیف و کفش (چون من از یه جای خاص میخرم )منظورم از خاص نه خاص به اون معنی که منظورم از یه مغازه همیشگیه ،میخریدم مثلا صد تومن الان همون مغازه جنس کمتر از ۲۰۰ تومن نداره .یعنی برای یه کفش خیلی ساده که شاید برای محل کار خوب باشه نه برای مهمونی کلی باید پول بدی ...نمیدونم باید چیکار کنیم ؟راهی یافتی به منم بگو ...

مموی عطربرنج سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 01:54 ب.ظ http://atr.blogsky.com

عیده دیگه دوس جون! همینطوری پول می آد و میره...خدا رحم کرد دیگه کتاب نخریدی!!وگرنه فک کنم یه 200 تومن دیگه پیاده بودی...
خدا رو شکر من امسال زیاد لباس و کفش نمی خوام!آوردم...اما مانتو چرا!اونم هنوز وقت نکردم!

بانو سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 02:15 ب.ظ http://heartplays.persianblog.ir/

وای خواهر چقدر شما خرج دارین...
تو این بین یه چیزی تو زندگیم هست که به من آرامش می ده... این که حامد به هیچ عنوان دسته چک نمی گیره... که اگه داشت من با این استرس به خدا می رسیدم.. اصلا از این نوع دفترچه خوشم نمیاد...
به نظر منم گوش درد خیلی بدتره... اگه قطره ریختی.. چربی قطره موجب شده که مایع تو گوشت از هم باز بشه... و شنواییت مشکل تر بشه... باید بری شستشو... اونوقت راحت می شی... دیگه اوستا شدم برای خودم تو این مورد...

شاذه سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 03:46 ب.ظ http://moon30.blogsky.com

خدایا به هممون برکت و سلامت بده لطفا!

خوش باشی دوست جونم

الی سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 09:44 ب.ظ http://elidiary.persianblog.ir/

ما هم همیشه گرفتار چک های وقت و بی وقت شوهر جان هستیم !

طناز چهارشنبه 17 اسفند 1390 ساعت 07:29 ق.ظ

بهار جان بیا برو پیش دکتر من. ایرج صهبا یغمائی- پاساژ ونک-طبقه دوم- واحد ۲۰۶ - ۸۸۸۸۵۳۰۶
خیلی بداخلاقه اما اولین و بهترینه در زمینه گوش و حلق و بینی و حنجره. منکه راضی بودم.

دستت درد نکنه طن جونم... مرسی

افسانه چهارشنبه 17 اسفند 1390 ساعت 07:38 ب.ظ http://ืninidari.blogfa.com

خاله بازم هزار آفرین به هوش و حواس تو ما که یه رقم عجیب و غریب رو خرج کردیم الان هم هر چی فک می کنیم یادمون نمی یاد واقعا چه طوری خرج شد

بی سرزمین تر از باد پنج‌شنبه 18 اسفند 1390 ساعت 08:01 ب.ظ http://sdaeidi.persianblog.ir

سلام بهاره عزیز
اول از همه تولدت مبارک.
ایشالا همیشه سالم باشی و با شادی با محمد عزیز زندگی کنی.مطمئنم که محمد هم به داشتن تو افتخار میکنه.
بعدشم من اواسط پستت به خودم گفتن خوش به حالش که انقدر پولداره.اما آخراش متوجه شدم که اینها چیزایی که توی ذهنته و البت باید عملی بشن.
دعا کن یه گونیش هم نصیب رفقای وبلاگستان ادب پارسی بشه.

فاطمه ی بابا شنبه 20 اسفند 1390 ساعت 02:01 ب.ظ http://www.analar89.blogfa.com

باسلام دوست عزیز من از وبلاگ شما دیدن کردم و خیلی هم کیف کردم اگر مایل هستید به وب م نهم یک سریبزنید ممنونم...
موفق باشید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد