روزهای من
روزهای من

روزهای من

خانه تکانی

از مزایای خانه تکانی این است که بعد از تکاندن اتاق خوابها، آشپزخانه و هال و پذیرایی، میروی سر وقت کتابخانه ات و آنجاست که میفهمی بیخود نبود جلد کتاب «خط تیره ی آیلین» به نظرت آشنا میامده چون خودت چند قرن پیش خریده بودیش اما یک جوری گذاشته بودیش در کتابخانه که جلو دید نبوده و درنتیجه همانطور خوانده نشده برای خودش خاک می خورده!!! خدا رحم کرد آقای نمایشگاهی نیاوردش ها! محمد میگوید وقتی عین از قحطی در رفته ها کتاب می خری و همه را تلنبار می کنی روی هم همین می شود دیگر!!! تازه من نمیفهمم این احتکار کتابهای تو یعنی چه؟ کتاب را می خری و نمی خوانی به بهانه احتکار؟! خب عزیز من جان من نمیشود کتاب را نخری و هر وقت دیدی دلت هوای نوشته های آن نویسنده را می کند بروی بخریش؟! آقا خبر ندارد خودم هم نمیفهمم این اخلاق گندم را... همین نمایشگاه امسال بود که کلی کتاب مجدد خریدم ها ولی باز هم آدم نشدم که نشدم! خلاصه همه ی این آسمان و رسمانها برای این بود که بگویم : آخ جانننننننن یافتمش بالاخره

نظرات 10 + ارسال نظر
سارا(من وشوشو) جمعه 25 آذر 1390 ساعت 06:57 ب.ظ

]چه خوب

امیرحسین شنبه 26 آذر 1390 ساعت 12:16 ق.ظ http://asterovan.99k.org

بههههههههههههههه
مبارک باشه

ممنونم

طناز شنبه 26 آذر 1390 ساعت 08:12 ق.ظ

خوش بحالت برای خانه تکانی! من هر هفته فقط خانه را تمیز می‌کنم! ( آشپزخانه و سرویسهای بهداشتی را البته یک روز در میان!) اما خانه تکانی؟؟؟ هیهات!!!

خوب دوستم تو میخوای چیو بتکونی وقتی همیشه خونه ات رو تمیز و مرتب میکنی؟ راستش من علاوه بر تمیزکاری های هفتگی و بلکه هم روزانه (که اعتراف میکنم خیلی با دل سیر انجام نمیدم این تمیزکاری معمولا شامل یه جارو کشیدن و تی کشیدن کل خونه و گردگیریه همین)، هر چند ماه یه دفعه میفتم به جون خونه و از آشپزخونه شروع میکنم د بساب تا سرویسها و اتاق خوابها و کمدها و همه چی خلاصه... پنجشنبه و جمعه هم با محمد افتادیم به جون خونه... فقط پرده ها موند که اونم سعی میکنم تا قبل از شب یلدا بشورم و تمیزشون کنم

مموی عطربرنج شنبه 26 آذر 1390 ساعت 08:54 ق.ظ http://attrr.com

من مرده این احتکار کردنتم!آدم دوست داره از چیزای مورد علاقه ش یه کوه داشته باشه!!نه؟

دوست جون فقط تو منو درک میکنی برای این احتکار
دقیقا همینطوره

نازلی شنبه 26 آذر 1390 ساعت 09:30 ق.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

سلام عزیز دلم خوبی
پستهاتو خوندم همه شون بامزه بود زبانت خیلی شیرینه .
منم کتابهای نخونده زیاد دارم ولی هر چیزی رو نمی خرم باید حتما مطمئن باشم که خوبه تا بخرم.
باید بیام پیشت یه سری قرض کنم. میبوسمت عزیزم
مراقب خودت باش.

سلام نازلی جانم
منم همینطورم دوستم... تا مطمئن نباشم نمیخرم کتابی رو
تو بیا این کتابخونه من دربست مال تو
مرسی گلم تو هم مراقب خودت باش اون رامان خوشگجل خاله رو هم ببوسش از طرف من

الی شنبه 26 آذر 1390 ساعت 10:21 ق.ظ http://elidiary.persianblog.ir/

یار در خانه و تو گرد جهان می گشتی ؟!

در کمال شرمندگی آب در کوزه بود و من تشنه لبان میگشتم الی جونم

شاذه شنبه 26 آذر 1390 ساعت 09:32 ب.ظ http://moon30.blogsky.com

عالیه! اینجور وقتا آدم خستگی خونه تکونی از تنش میفته

دقیقا همینطوره دوستم

بانو شنبه 26 آذر 1390 ساعت 11:34 ب.ظ http://heartplays.persianblog.ir/

کلا هر چیزی که بعد از مدتی پیدا می شه ... خیلی دلچسبه...

اوهوم

جواد قنبری(زیگزاگ) یکشنبه 27 آذر 1390 ساعت 07:39 ب.ظ http://jerz.blogsky.com

پول خرج کردم واسه دوتا چیز لذت بخشه واسه م:
کتاب
بلیط سینما وتئاتر

یه حس ساده رو خیلی خوب بیان کردی
لذت بردم


باشد که در تابلوی نظراتم باشی

افسانه سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 07:55 ب.ظ http://ืninidari.blogfa.com

سلام خاله جون. خوبی؟
می گم می بینی آدم یه چیزی رو که قبلا داشته ولی نمی دونسته بعدا که پیدا می کنه چه قدر مزه میده! همین چند روز پیش من پالتومو در آوردم ببینم تنم می شه یا اینکه از سال قبل چاق تر شدم، دست کردم تو جیبش ای جان دو تا اسکناس 10 هزار تومنی اون تو بود. نمی دونی بال در آوردم. اصلا خرج کردنش یه مزه دیگه ای داشت حالا دیگه چه برسه به کتاب. اون هم کتابی که دنبالش بودی اما پیداش نکردی...قطعا خوندنش دل چسب تره

سلام خاله جونم
مرسی من خوبم تو چطوری عزیزم؟
آی گفتی خاله... خیلی کیف کردم وقتی دیدم خودم دارمش اون کتابو
والا خاله این پولایی که تو پیدا کردی به منم چسبید... این اتفاق برای منم یکی دوباره افتاده و کاملا باهات موافقم خرج کردنش خیلی خیلی به آدم میچسبه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد