روزهای من
روزهای من

روزهای من

تحت نظر!

می‌دونی شاید خیلی وقتها که صبح از خواب بیدار می‌شی و کارهای معمولیت رو انجام می‌دی، دست و صورتت رو می‌شویی، کرم نرم‌کننده‌ات رو به همراه ضد آفتابت می‌زنی، خیلی نامحسوس آرایش می‌کنی، بعد صبحانه خودت و همسرت رو درست می‌کنی و نهایتا قبل از خروج از خونه حلقه‌ات رو به انگشت دست چپت میندازی و اون دستبند ظریف طلات رو هم می‌بندی به دست راستت و بالاخره از خونه خارج می‌شی، خودتم متوجه نباشی که تک تک کارهایی که انجام میدی ممکنه تحت نظر یک نفر یا افرادی (مثلا مهمونی که تو خونه‌ته حتی) باشه. از خونه خارج شده و سوار ماشین می‌شی. بعد از ۱۰-۱۵ دقیقه می‌رسی اداره‌، کارت می‌زنی و نهایتا سوار آسانسور شده و به اتاق کارت وارد می‌شی. دم آسانسور و داخل آسانسور شاید ۵ نفر از همکارانت رو ببینی و چون اصولا از این اخلاقا نداری که مدام از پشت میزت بلند بشی و بیخود و بی‌جهت جولان بدی در طبقات و این اتاق و آن اتاق، مجموع افراد همکاری که در طول روز ممکنه ببینی به ده- دوازده نفر هم نمی‌رسه. پس انتظار نداری خودت، ظاهرت و کارهایی که انجام میدی به نظر کسی بیاید ولی ... تو اشتباه می‌کنی عزیزم... ممکنه خودت ندونی ولی کوچکترین حرکت تو حتی نحوه ی آب خوردنت هم تحت نظر بعضی از همکاران فضولت (و از فاصله‌ای چند طبقه‌ای!!!) می‌باشد و در همون اندک زمانی که در طول روز ممکنه ببینیشون، به همه چیزت توجه دارند؛ خوبه خوبه حالا فکر و خیال برت نداره تو همچین آش دهن‌سوزی هم نیستی فقط اونها زیادی فضول تشریف دارند! گاهی خسته می‌شی از اینکه مدام تحت نظر باشی، گاهی به فکر فرو می‌روی که نکنه کار درست رو اونها انجام می‌دند که به همه چیز دیگران کار دارند و تو در اشتباهی که به هیچ چیز هیچ کسی کاری نداری، نه به نوع لباسش، نه به کیف و کفشش، نه طلا جواهرات و ساعتی که میندازه؛ تو به هیچ چیز هیچ کس کار نداری، نکنه تو در اشتباهی؟! ولی تو اصولا خوشت نمیاد زیادی بری تو نخ ظاهر اطرافیانت (البته ظاهر تابلوی بعضی آدما فرق می‌کنه که خود به خود جلب توجه می‌کنند)، دوست نداری مدام دقت کنی ببینی فلانی چه کیف و کفشی خریده، موهاشو چه رنگی کرده یا امروز چه طلایی انداخته یا اصلا همیشه چه مدل آرایش می‌کنه، به تو چه مربوط آخه؟ اونها کجای زندگی تو قرار دارند مگه که تو فکر و ذهن و وقت نازنینت رو بخوای صرفشون کنی؟! انقدر موضوع برای فکر کردن و پر کردن وقتت داری که ۲۴ ساعت هم برات کمه! وقتی فکر و ذهنت رو خدا و هدفش از خلقتت پر کرده، وقتی تمام هم و غمت ایجاد آرامش و آسایش برای خودت، همسرت و خانوادته، وقتی دنبال راهی می‌گردی که اونجور که شایسته و بایسته آدمیست زندگی کنی نه اینکه فقط زندگی کنی چون دیس ایز ایت! وقتی نگران مردمی هستی که کنارشون زندگی می‌کنی و می‌دونی که چقدر غم و مشکل و گرفتاری دارند و تو دلت می‌خواد به هر طریقی که می‌تونی و از دستت برمیاد کمکشون کنی؛ وقتی تمام اینها و خیلی موضوعات مهم دیگه شده‌اند دغدغه ی شبانه‌روزت، به من بگو رنگ موی خانم ایکس یا مانتوی تنگ و گشاد خانم ایگرگ یا مدل ماشین آقای زیگزاگ چطور می‌تونه برات مهم باشه و توجهت رو جلب ‌کنه؟! 

برای همینه که خیلی اوقات دلت می‌سوزه برای اون وقتهایی که این افراد به بطالت می‌گذرونند... عوض اینکه فکر و وقت نازنینشون رو صرف مسائل خیلی مهم زندگیشون بکنند، صرف تو و نوع لباس پوشیدنت و چیزهای این قبیلیت می‌کنند!!! دلت می‌سوزه براشون که عمر گرانمایه‌شون رو چه جور می‌گذرونند! شاید هیچ وقت مثل الان این آیه سوره حمد برات بولد و های لایت نشده بود که  «اهدنا صراط المستقیم»... خدایا واقعا هم اهدنا صراط المستقیم که اگر نشونمون ندی راه راست رو وقتی به خودمون میاییم که می‌بینیم عمری ازمون گذشته بدون اینکه بفهمیم چه طور زندگی کردیم و اصلا هدفمون از پا گذاشتن به این کره خاکی چی بوده! اگر نشونمون ندی راه راستو به معنی واقعی کلمه خسرالدنیا والاخره میشیم... خسارت می‌بینیم که نشناختیم تو رو و  درک نکردیم نظام هستی و آفرینشت رو و اصلا نشناختیم خودمون رو به عنوان موجود پر رمز و رازی که تو خلقش کردی و منتظر موندی ببینی این موجود چه جور کشف می‌کنه رمز و راز وجودی خودش رو. پس خدای مهربونی که اون بالایی و از عرش کبریاییت نظاره‌مون می‌کنی و خیلی وقتها و خیلی جاها نجاتمون می‌دی از تباهی و سیاهی، خدای مهربونی که همه ستایشمون از آن توست... تویی که می‌دانی تنها تو رو می‌پرستیم و تنها از تو کمک می‌گیریم، ما رو به راه راست هدایت کن... راهى که ما رو به تو و به آنچه موجب رضاى توست برساند، راهى جداى از راه کسانى که غضب تو آنها را فرو گرفته و همچنین جداى از راه گمراهان. هدایتمون کن به راه راست بار خدایا!

نظرات 11 + ارسال نظر
بانو دوشنبه 4 مهر 1390 ساعت 12:42 ب.ظ http://mymindowl.persianblog.ir

الهی امین...
تو این اداره جات که همش زیر ذره بینی...

باور کن به جای کار کردن فقط تو نخ همدیه میرند و فضولی تو کار هم میکنند!

شاذه دوشنبه 4 مهر 1390 ساعت 02:53 ب.ظ http://moon30.blogsky.com

سلام دوست جونم
خوووب باشی
الهی آمین...
من یعنی میرم عروسی برمی گردم یادم نمیاد لباس عروس چی بود!! بقیه که پیشکش! مگه این که کسی خیلی به نظرم زیبا یا خیلی عجیب بیاد. بیرون تو محیط کاری و اینا که سهله. اسمش روشه. محیط کاری. آدم اونجا برای کاری اومده نه دید زدن مردم!

مینا-دفتر خاطرات دوشنبه 4 مهر 1390 ساعت 03:05 ب.ظ

آخ آخ بهار اینو نگو که درک میکنم با تک تکه سلول های مغزم. تو اداره ما هم همینطوره... ولی واقعا اینو مططمئن باش که همیشه هیچ حرکتی از چشمای اینجور آدم ها مخفی نمیمونه. هر روز میتونن تغییرات میلی گرمیه وزن آدمو هم یادآوری کنن!
ولی نبینم بهارم ناراحت باشه هااااااا

fafa دوشنبه 4 مهر 1390 ساعت 03:22 ب.ظ

منم عادت ندارم که برم تو نخ مردم جهت فضولی و کنجکاوی ولی گاهی خیلی زود متوجه تغییرات در ظاهر دیگران میشم و همیشه هم تنوع برام مطلوب بوده در مورد دیگران... باور میکنی هفت ساله دارم کار میکنم اینقدر سرم تو لاک خودم بوده که خیلیا رو به اسم نمی شناسم هنوز؟ البته خوب تعداد پرسنل هم یه 500 نفری هست

مامان دینا دوشنبه 4 مهر 1390 ساعت 06:20 ب.ظ http://dina1387.persianblog.ir

اتفاقی وبلاگتان را خواندم ................لذت بردم .............لینکتان می کنم تا هر از گاهی بیایم خودم را بخوانم......!!

خوش اومدی دوست من و ممنونم از لطفت

بی سرزمین تر از باد سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 12:17 ق.ظ http://sdaeidi.persianblog.ir

سلام بهاره ی عزیز
خوب ماها بدون اینکه فکرش رو هم بکنیم توی دید بقیه ی آدمهاهستیم.همونطور که وقتی کسی رو می بینیم جزئیاتی از ظاهر طرف توی یادمون می مونه عکسش هم صادقه.

طناز سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 09:36 ق.ظ

وای! چی بگم دوستم!

مموی عطربرنج سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 10:35 ق.ظ http://attrr.com

هی می ام نظر بدم و بنویسم هی کار پیش می آد!!
تو این اداره جات که کلهم همه جاسوسن!به همه چیت گیر می دن...از ریشه در اومده موهای رنگ کرده ت گرفته تا شام مهمونی ای که می خوای آخر هفته بگیری!

می می چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 08:44 ق.ظ

از این آدمای فضول و بیکار نگو که دلم خونه. همه جا هم هستن. از همه چی هم میخوان سر در بیارن. البته کنجکاوی تا حدیش طبیعیه ها ولی بعضیا پاشون رو معمولا خیلی دراز تر از گلیم می کنند.

الی پنج‌شنبه 7 مهر 1390 ساعت 09:25 ق.ظ http://elidiary.persianblog.ir/

بهاره جان اغلب مردم همین طوری اند . بدون اینکه خودمون بدونیم متوجه همه ی تغییرات ما میشن . من هم چندان توجه نمی کنم به طلا و لباس و کیف و کفش اطرافیانم. مگر اینکه چیز خوشگل و به چشم اومدنی ای باشه . البته این خیلی هم خوب نیست . این عدم توجه اغلب باعث سوتفاهم میشه !

احمد جمعه 25 مهر 1393 ساعت 11:49 ق.ظ http://p354remamuniyei.blogfa.com

آمین
طولانی بود . من حرفی ندارم
درسته.همه بیشتر حواسشون به دور شونه تا خودشون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد