روزهای من
روزهای من

روزهای من

امان از تابستان و بَه بِه پاییز...

یک وقتهایی آنقدر حرف برای گفتن دارم، آنقدر حرف برای گفتن دارم که گیج می‌شوم کدام را اول بگویم و تازه به چه نحو که حق مطلب را خوب ادا نمایم! این زمانیست که برایت پستهای بلند بلند و طولانی می‌گذارم آنقدر که خسته‌ات کنم و دادت را دربیاروم که ماشاالله چقدر حرف سر دلت قلنبه شده بود! برای اینجور پستها بخش نظرات با کمال میل باز می‌باشد و با روی باز به یکایکشان جواب داده می‌شود. 

یک وقتهایی می‌شود حرف خاصی برای گفتن ندارم ولی دلم می‌خواهد شعری یا مطلب جالبی را که جایی خوانده‌ام برایت بگذارمش اینجا تا تو هم مثل من لذت ببری از خواندنش. این قبیل پستها معمولا بخش نظرات ندارند چون مطلب را من ننوشته‌ام یا شعر را من نسروده‌ام که دوستانم بخواهند نظری بگذارند برایش.  

یک وقتهایی کاملا بی هدف و منظور مدیریت وبلاگ را باز می‌کنم و کاملا بی‌هدف و بی‌اراده شروع به تایپ می‌کنم و اجازه می‌دهم دلم به هرکجا که می‌خواهد انگشتانم را بکشاند؛ این دیگر بسته به شانس توی خواننده است که جرفهای زیادی بر روی صفحه تایپ شوند یا کم. اتفاقا این نوشته‌ها اغلب چیزهای خوبی از آب درمی‌آیند یعنی خودم که بدم نیامده ازشان و نظرات دوستان هم نشاندهنده اینه که آنها هم بدشان نیامده، نمونه این قبیل نوشته‌ها گذر عمر، مردم شهر و خیلی از شبها هستند...نظرات این پستها هم با کمال میل باز هستند و اگر فرصت شود به تمام نظرات هم پاسخ داده خواهد شد.

یک وقتهایی از دست کسی یا چیزی به قدری ناراحت یا عصبانی می‌شوم یا اصلا چرا ناراحت، شایدم دلم خواسته باشد که خبری را با تو در میان بگذارم ولی نه خیلی طولانی، نه حتی به قدری که بشود نامش را یک پست گذاشت، از نظر من شاید تنها یک جمله کفایت کند و کل احساس مرا منتقل نماید. این پستها هم معمولا نظری نیاز ندارند!  

خیلی وقتها هم مانند پست قبل، دلم می‌خواهد باهات حرف بزنم و هی بگویم و بگویم و بگویم ولی ذهن لامذهب لامروتم نمی‌کند حتی یک کلمه را به خاطرم بیاورد دیگر چه رسد به جملات زیبا...اینجور وقتها دلم به دادم می‌رسد و یادم می‌آورد که من چقدر عاشق فلان آهنگ فلان خواننده هستم، چطورست همین را درمیان بگذارم با دوستانم و همین کار را می‌کنم. 

امروز که صفحه وبلاگم را باز کردم دیدم اغلب پستهای این ماه کوتاه و گاهی دو خط و گاهی مطلب عاریتی از افراد دیگرست... خودم که هیچ خوشم نیامد از این پستها؛ ولی یکباره حس کردم این توضیحات را به دوستانم بدهکارم... راستش را بخواهی زمانی که هوا گرم گرم گرم می‌شود مغز من هم هنگ هنگ هنگ می‌شود؛ همینست که مدام به تکاپو میفتم؛ درواقع با چنگ و دندان مقاومت می‌کنم در قبال خاموشی چند ماهه... تا بگذرد و پاییز بیاید و بادهای خنک بوزند و باران ببارد و بالاخره من باز پرچانگیم گل کند و آنقدر حرف بزنم، آنقدر حرف بزنم که سرتان به درد بیفتدتا آن موقع کجدار و مریز مدارا کنید با من 

نظرات 19 + ارسال نظر
fafa یکشنبه 2 مرداد 1390 ساعت 12:41 ب.ظ http://www.tobealone.blogfa.com

وبلاگته صاحب اختیاری عزیزم... ما هم همه جوره هستیم باهات... درضمن این عکسه خیلی قشنگه ها...

مموی عطربرنج یکشنبه 2 مرداد 1390 ساعت 02:41 ب.ظ http://attrr.com

خیلی وقته که من دیگه نمی تونم تو وبلاگم از کسی و چیزی شکایت کنم! خودت می دونی چرا!!

الی یکشنبه 2 مرداد 1390 ساعت 03:13 ب.ظ http://man-va-va.persianblog.ir

به نظرم وبلاگ هر کسی حریم شخصیشه هر جوری خواست میتونه بنویسه

مینا-دفتر خاطرات دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 08:07 ق.ظ

همه جوره عزیزی بهاری...

نازلی دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 10:18 ق.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

سلام عزیزم هر جور دوست داری بنویس ماهم میخونیم و حالشو می بریم .
مراقب خودت باش.
البته این چند روزه که حسابی بارون اومده و آسمون حسابی شرمنده مون کرده شبها هم که خنک تر شده.

آرزو دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 10:45 ق.ظ http://rahgozareandisheha.blogfa.com/

پستهای تو هر چه باشد برای من خواندنی و زیباست بهاره جانم...یادم میاد اول تابستون وقتی راجع به کولر نوشته بودی خیلی حال کردم......ژس گرما سرما نداره گلم...تو فقط بنویس و باش

پسر خوانده دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 11:20 ق.ظ http://pesar-khande.persianblog.ir/

آخ گفتی ! خیلی وقتها خیلی هامون همینجوری میشیم.. یهو میبینی کلی حرف میخوای بزنی ولی وقتی میخوای بنویسی کل ذهنت میشه یه خط...یا یه وقتهای دیگه نیاز به این داری که بنویسی فقط برای اینکه ذهنت رو خالی کنی..یه وقتهایی هم حوصله نداری ، حتی حوصله این تنها جایی که واقعآ تنها جاییه که مال خودته .. خلاصه که جان مطلب همینی بود که گفتی...
برای پست قبلیت ، این آهنگ کریس ری سالهاست که توی فولدر گلچینمه..میدونی چه تصویری رو هر بار توی ذهنم میسازه؟ یه کوره راه توی جنگل بلوط توی پاییز با هوای نیمه ابری که زمین پوشیده شده از برگهای زرد و نارنجی و قرمز.

affa دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 12:08 ب.ظ http://affa.persianblog.ir

وقتی خودت می نویسی با جملات خودت حس روزهات رو میگی ... وقتی از زبون کس دیگه می نویسی ... با جملات اونه که حرف هات رو میگی ... فرقی نمی کنه کدوم باشه ... مهم اینه که آدم حسش رو بیان کنه ... و با دوستاش حرف بزنه ... اصلا نه برای دوستاش، برای خودش و دلش حرف بزنه ....
وبلاگ مثل دفتر خاطرات آدم می مونه ... مال خودته ... هر چی دوست داری می تونی توش بنویسی و لذت ببری :))

مادر سفید برفی دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 12:58 ب.ظ

درکت می کنم چون اگه دقت کنی چند وقته نوشته های منم اینطوری شدن... انگاری منم با گرما مشکل پیدا می کنه مغزم

فرداد دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 04:59 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

سلام
حداقل تو اینجا اینقدر خودمونو مجاب نکیم که حتما فلان بکنیم یا بشود بهمان...
به خدا رهایی رو ازمون گرفتن....
برقرار باشین.

ساعت سپید شب دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 06:09 ب.ظ http://whitehour.persianblog.ir/

من یه وقتهائی حرف دارم اما دچار خود سانسوری میشم

بانو دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 07:34 ب.ظ http://mymindowl.persianblog.ir

شما هر مطلبی که می نویسی قشنگ است و به دل می نشیند...
چه کوتاه باشد ... چه بلند...

بی سرزمین تر از باد دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 07:51 ب.ظ http://sdaeidi.persianblog.ir

سلام
راستش تو اولین و یحتمل آخرین کسی هم نیستی که من می شنوم ازش که وقتی هوا گرم میشه موتورش به ریپ زدن می افته.
گاهی وقتا خوبه که آدم ذهنش رو تمیز کنه و همه رو بریزه روی کاغذ .بامزه میشه.

شاذه سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 12:44 ق.ظ http://moon30.blogsky.com

سلام دوست جونم
هرجور راحتی

عجیبه که همونقدر که تو به سرما علاقمندی من تو گرما حالم بهتره! زمستون بی حال و افسرده میشم.

طناز سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 01:07 ب.ظ

قبول دوستم!

مامی سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 02:15 ب.ظ

برای اینکه زیاد از هوای گرم تهران ناله نکنی یه چند وقتی باید بیای بندرعباس تا بفهمی گرما یعنی چه

الی پنج‌شنبه 6 مرداد 1390 ساعت 02:08 ب.ظ http://elidiary.persianblog.ir/

من هم چشم انتظار پاییزم.

افسانه جمعه 7 مرداد 1390 ساعت 11:48 ق.ظ http://ืninidari.blogfa.com

با همه این توصیفاتی که گفتی ما که مشتری پر و پا قرصیم

بابک دوشنبه 10 مرداد 1390 ساعت 09:11 ق.ظ http://cloudysky.blogsky.com

نوشتن بهانه می خواهد - ولی عادت باز کردن بخش مدیریت بلاگ هم شده است اعتیاد برای من

آخ گفتید... منم هر روز صبح مدیریت وبلاگمو باز میکنم بلکه بالاخره کلمات فرای به ذهنم برگردند ولی میبنم کلمات فراری همچنان فراریند از ذهنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد