روزهای من
روزهای من

روزهای من

رژیم!

 یکشنبۀ هفته پیش

رفته ام پیش یک مشاور تغذیه بلکه فرجی حاصل شود و بتوانم مقادری از وزن بدنم را کم نمایم؛ زنک با کلی ناز و اطوار و قروغمزه وارد اتاق می شود و شروع می کند از روش کار خود تعریف کردن که شما با روش من یک ماهه خیلی کیلو لاغر می شوید و من می توانم چنین کنم و چنان به شرطی که خودت با من همکاری نمایی. می گویم خوب حضرت والا اگر بنا بود همکاری ننمایم مرض که نداشتم بیایم اینجا، قصد بنده حتما حتما همکاریستمی گوید اوکی حال که قول همکاری می دهی باید بدانی که من در کارم بسیار بسیار سختگیر می باشم و هرگاه ببینم که در انجام دستوراتم کوتاهی می کنی دیگر به عنوان بیمار قبولت نمی کنم، گفته باشم! منکه فکر می کنم لابد روشش خیلی درست و اصولیست که اینهمه تعریف می کند از خودش، به دو دست بریده ی حضرت ابوالفضل قسم می خورم که والا و بلا قصد زیرآبی رفتن ندارم و هرچه او بگوید مو به مو انجامش می دهم. همانطور که من در حال قسم و آیه خوردن هستم او هم برگه ی رژیم را سُر می دهد سمتم، هنوز قسم آیه خوردنم تمام نشده است که چشمم می افتد به برنامه ی غذایی حضرت والاسه روزِ اول فقط سوپ می خوری و مایعات، جرات داری حتی یک چیز جویدنی بخور! سه روز بعد فقط میوه می خوری و یک لیوان شیر! سه روز بعد هم فقط و فقط پروتئین می خوری! حق نداری حتی یک لقمه به غیر از برنامه ی غذاییت بخوری! برای استفاده از دستگاهها هم باید اول رژیم را شروع کنی و بعد از دستگاه استفاده کنی. پس، از شنبه شروع می کنیم کار را. از مطب که نه، دفتر قرتی خانم که بیرون می آیم در عجبم که  چطور می توانم با اینهمه کار فکری که در اداره انجام میدهم و مشغله های خانه، سر و ته انرژی بدنم را با آب و سوپ هم بیاورم؟! ناگهان حس گرسنگی عجیبی تمام بدنم را فرا می گیرد و باور کن نمی توانم قدم از قدم بردارم، پس عجالتا امروز را که هنوز رژیم ندارم یک پیتزای مشتی خود را میهمان کنم تا بعد. به خانه که می رسم مخلفات یک پیتزای مشتی پروپیمان را آماده کرده و دست به کار می شوم. 

از طرفی دلم هوس این پنیر کپکی های کاله را کرده که یک ورقش را ببرم و بگذارم لای نان تست و بگذارمش داخل مایکروویو تا پنیرش آب شود و بخورمش!  

بعد از آماده کردن تمام موارد بالا، ناگهان به کله ام می زند که چطورست این پیتزا را با شامپاین بخوریم و بعدش هم یک دسر مشتی درست کنم؟ هاین؟ پس بلافاصله عازم خرید می شوم شامپاین آلبالو پیدا نمی کنم عوضش شامپاین انگور میخرم، یک کیلو بستنی وانیلی ساده می خرم به همراه یک بسته پسته و یک بسته پودر نارگیل؛ می خواهم پسته ها را پودر کرده و به همراه پودر نارگیل با بستنی وانیلی مخلوطش کنم و یک نیمچه معجونی آماده کنم برای دسر. 

زمان پخش بفرمایید شام، ما شام را خورده ایم و حال مشغول تناول آن دسر خوشمزه می باشیم. 

فردا که می شود، من پرخورتر از دیروز، هرچه دم دستم می آید می خورم از ترس اینکه هفتۀ از آینده باید به جای تمام این خوراکی های خوشمزه، کوفت بخورم! ناگهان به فکر فرو می روم؛ منکه تو این چند وقته خیلی مواظب غذایم بودم و اصلا و ابدا پرخوری نمی کردم، پس چرا حالا مثل این از قحطی در رفته ها هر چه می بینم می خواهم و یک ذره هم مراعات نمی کنم؟! پس چه جور می خواهم از شنبه با این برنامه ی سفت و سخت کنار بیایم؟! و تازه اینجاست که می فهمم بدنم از دیدن آن رژیم به واقع خرکی، وحشت کرده است! دقیقا به همین دلیلست که اینجور هوس انواع و اقسام چیزهای خوشمزه می کند دلم و تا نخورمشان آرام و قرار ندارم. پس در افکارم تجدید نظر می کنم، روزی که قرارست بروم پیش خانم مشاور، خیلی جدی باهاش اتمام حجت میکنم یا این رژیم خرکی را عوض کن و یک رژیم مخصوص آدمیزاد بده (چون مطمئنم با رژیم این خانم درست که یک ماهه 7-8 کیلو کم می کنم ولی از طرفی کلی به بدنم آسیب میرسانم) یا من مشاورم را عوض میکنم! به محض گرفتن این تصمیم، خیال بدنم راحت می شود، حالا دیگر آنقدرها هم گرسنه نیستم و هوس هیچ چیز خوشمزه ای ندارد دلم!  

پ.ن. دوستان من را ببخشید که نمی رسم برایتان نظر بگذارم، حتمی نمی رسم پاسخ کامنتهایتان را بدهم، ولی قول شرف به محض اینکه وقتی پیدا کنم لابلای کارها به سراغتان خواهم آمد.

نظرات 11 + ارسال نظر
-Unknown- یکشنبه 8 اسفند 1389 ساعت 02:47 ب.ظ http://f-h.blogsky.com

وای خدای من عجب عکسی!
چه حالی داره واسه خوردنشون!

آسمون(مشی) یکشنبه 8 اسفند 1389 ساعت 03:08 ب.ظ

بی خیال دوستم! هر چه دل تنگت می خواهد بخور!مهم نیست!

بانو یکشنبه 8 اسفند 1389 ساعت 04:25 ب.ظ http://mymindowl.persianblog.ir

نههههههه ... این چه جور ر‌ژیم دادنیه... ... این خانوم فقط می خواد وزنت رو کم کنه.. اما از نظر روحی و سیستم بدنی داغونت می کنه... پوستت هم خراب می کنه...

affa دوشنبه 9 اسفند 1389 ساعت 10:46 ق.ظ http://affa.persianblog.ir

بهاره جونم تفلدت مباااااااااااااااااارک :)

قربونت برم عزیز دلم... ممنونم

افسانه دوشنبه 9 اسفند 1389 ساعت 12:21 ب.ظ http://ninidari.blogfa.com/

سلام بهاره جان
یادت باشه که بکش و لاغرم کن نشی ها!!
تمام پزشکا با این جریان مخالف هستن. اگه بتونی یک رژیم کم کالری رو جایگزین رژیم غذاییت کنی و ورزش رو هم توی برنامه هات بیاری مطمئن باش بهتر نتیجه می گیری.
در ضمن بهاره جان یادت باشه پزشک تغذیه ای کارش درسته که قبل از هر جور رژیمی یک آزمایش خون ازت بگیره. شاید چاقیت ربطی به مثلا تیروئیدت داشته باشه و یا اینکه قند خونت بالا پایین باشه یا هرچیز دیگه ای که رژیمت بد ترش کنه...
تو رو خدا جدی بگیر...
حدود دو سال پیش یکی از همکارام که ۹۸ کیلو بود برای عروسی برادرش از این رژیم های سخت گرفت و توی روز فقط سوپ چای سبز و یک فنجون قهوه می خورد. ۱۰ روز بعد از عروسی سکته مغزی کرد و پزشک ها گفتن املاح بدنش کم و زیاد شده و حدود یک سال طول کشید تا دست راستش دوباره واسش دست بشه...
مراقب باش و بدون که داری چی کار می کنی!!!
امیدوارم همیشه سالم باشی

تینا دوشنبه 9 اسفند 1389 ساعت 12:58 ب.ظ

تولده؟؟ ای جااااااااااااانم تولدت هزاران بار مبارک دوست قشنگم.... این رژیم ها رو هم نگیری یه وقت ها... به خدا فقط ورزش چاره ی کاره.... بیا با من بریم باشگاه خب! من یه ماهه دارم می رم و خیلیییییییییییییی راضیم به خدا.... ضمنا شامپاین؟؟ به به .... از کجا تهیه می فرمایید اونوقت؟ منم بازی

طناز دوشنبه 9 اسفند 1389 ساعت 01:36 ب.ظ

دوستم من تمام این رژیمها رو امتحان کردم! با قطع رژیم فورا وزنت بر می‌گرده! بد تر اینکه بدن به شرایط قحطی عادت می‌کنه و دیگه اندازه یک آدم معمولی هم نمی تونی غذا بخوری و باعث ریزش مو هم می‌شه. بعترین راهش ورزش و پیاده روی و کم خوریه ! البته اگر وقتش رو داشته باشی!
تولدت مبارک؟؟؟؟

زهرا سه‌شنبه 10 اسفند 1389 ساعت 12:01 ق.ظ http://sedayam-kon.mihanblog.com

سلام بهاره جون
باباا این دوره زمونه دیگه اینططوری رژیم نمیدن که!!
زحمت کشیده! بیا پیش خودم مجانی ویزتت کنم !دو روز هیچی نخور

وای منم مثل تو گاهی هوسی میشم زیاد !!!! عاشق شیرینی میرینی ام !

بی سرزمین تر از باد سه‌شنبه 10 اسفند 1389 ساعت 12:20 ق.ظ http://sdaeidi.persianblog.ir

سلام بهاره ی عزیز
از اونجائیکه می دونی من تمام حرفام اصولی و علمی هستش و پشت هر حرفی که می زنم یک تیم کارشناسی هست که حداقل هزار ساعت کارکرده بهت این نصیحتها رو می کنم.
اوه....چیز.... ببخشید.این متن سخنرانی ای بود که واسه ی رئیس جمهور محبوبمون نوشته بودم.
تا اونجائیکه علم ناقص و ذهن ناقصتره من اجازه میده همیشه استادام تو دانشگاه تاکید داشتن که کاهش وزن بیش از یک و نیم کیلو در ماه علمی نیست و خطرناک هستش.معمولا" هم اول از همه آب بدن کم میشه و زرتی وزن میاد پائین و ملت حال می کنن.
پیشنهاد من به عنوان یک مهندس صنایع غذایی نیمچه ورزشکار فعالیت بدنی هستش.
با توجه به اینکه تو کارت اداری هستش و مقدار بالایی در روز مغزت احتیاج به گلوکوز داره نمی تونی رژیم مواد قندی و نشاسته ای بگیری.و باز هم چون متاهل هستی سخت هستش که یه غذا برای خودت درست کنی و یه غذا برای همسرت مگه اینکه قصد داشته باشی اونم وزن کم کنه که ثابت کنه در تمام مراحل زندگی همراهته.
بنابراین ورزش و فعالیت بدنی بهترین راهه.پیاده روی معمولی هم دم دست ترین راه.آژانش اینا رو بی خیال شو.اینجوری هم اون خانم سانیمانتاله معذب نمیشه هم خودت به هدفت میرسی.
شماره حسابم رو هم برات ایمیل می کنم ا هزینه مشاوره ورزشی و غذایی و اجتماعی رو واریز کنی به حسابم.

مینا- دفتر خاطرات سه‌شنبه 10 اسفند 1389 ساعت 08:42 ق.ظ

منم هر موقع یه چیزی رو نباید بخورم ، در حد مرگ هوس میکنم. اصلا من میگم اینجوری رژیم نگیر.
من نمیخوام بهار توپولی لاغر بشه.اگه بهار لپ هاش آب بشه؟؟؟؟ پس شوشوش دیگه لپ های کیو بکنه؟؟؟
هاین؟

بئاتریس سه‌شنبه 10 اسفند 1389 ساعت 10:48 ق.ظ http://www.myfancy.blogsky.com

اوهوم..مشکل اینه که ما فکر می کنیم همیشه هر چی دوست داریم می تونیم بخوریم وگاهی طبق یک برنامه غذایی(رژیم)عمل می کینم..هیچ وقت ورزش نمی کنیم و گاهی یادمون می یاد برای لاغری ورزش کنیم..در حالیکه درستش اینه که همیشه باید طبق برنامه غذایی عمل کنیم و گاهی می تونیم اونو بذاریم کنار..یا همیشه باید ورزش کنیم و گاهی ورزش نکینم...هرچند من خودم هم هنوز نتونستم خودمو تغییر بدم..تا اینجوری که فکر می کنم درسته رفتار کنم..به محض اینکه شرایط روحیم نامناسب می شه بر می گردم به روش قبلی..یعنی بی برنامگی مطلق در هر چیز!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد