روزهای من
روزهای من

روزهای من

عشاق محترم روزتون مبارک!

 

مــــانده ام در صدف حوصلــه تــــــا برگــــردد 

                                    آنکه از مـــــاست سر انجام به مــــــا برگردد
لحظه ای رفت کـــه پر بود از اندیـشه ی بکـر 

                                    کــــاش می شد جهت عقربه هــــــا بر گردد
مهر من بود که از کـــــوی دلت بر می گشت 

                                    آنچنـــان کــــز سفــر سنگ صدا بـــر گــــردد
شیوه ی گردش ایّام همین است که هست 

                                    غیـر از این نیست مگــر رای خـدا بــر گـــردد
نشئه ی عشق جنون زاست نصیحت گـویان 

                                    آنکـه بــــا عشق در آمیخت کجــــا برگـــردد؟
عشق دریــای عمیقی است، بگویید بـه دل 

                                    یـــــا شود غرق در این بحر و یـــــــا برگـردد 

                                                                  خلیل جوادی 

پ.ن. در ادامه مطلب خاصی ننوشتم اگه خیلی سرحال و شادی اصلا پیشنهاد نمی کنم قسمت ادامه ی مطلب رو بخونی چون کسلت می کنه

نمیدونم چرا اینجوریه ولی تو زندگی هرکسی پیش میاد که گاهی اوقات دل و دماغ انجام هیچ کاری رو نداره، دلش نمی خواد با کسی حرف بزنه، دوست نداره بره سر کار، حتی دلش نمی خواد از رختخواب بیرون بیاد، فقط دوست داره زانوها را بغل گرفته و از صبح تا شب زل بزنه به دیوار روبه رو! اونوقت، انگار دنیا باهاش شوخیش میگیره چون اون روز براش تبدیل به شلوغ ترین، پرکارترین و پر فعالیتترین روز سال میشه! انگار که همه چی دست به دست هم می دهند که شرایط براش سخت و سختر بشه و او نتونه حتی یک لحظه استراحت کنه؛ مثل آدمی که از پا درد رنج بکشه اونوقت کسی براش جفت پا بگیره که با مخ بیاد رو زمین! به همون اندازه اون روزهای بی حوصلگی برای آدم عذاب آور میشند. 

حالا حکایت امروز منه؛ اصلا و ابدا حوصله ی انجام هیچ کاری رو ندارم... دلم میخواد فقط بگیرم بخوابم تا پس فردا و دوست ندارم امروز سرسوزنی لب از لب باز کنم، اونوقت برعکس همیشه از صبح باید مدام تلفنی با اینطرف و اونطرف صحبت که نه، تقریبا مشاجره کنم، زودتر از هر وقتی بیام اداره و احتمالا تا دیروقت هم بمونم همینجا، تازه بعد از اداره هم باید برم دکترhttp://mahsae-ali.blogfa.com! درنتیجه مجموع این نارضایتی ها باعث شده اند امروز بهاره تبدیل به عبوثترین، کم حوصله ترین و عصبانی ترین کارمند اداره جلوه کنه! واقعا حوصله ی انجام هیچ کاری رو ندارم، آخه چرا اینجوریه پس؟ دلم می خواد امروز هرچه زودتر بگذره...فقط بگذره!

نظرات 20 + ارسال نظر
مینا-دفتر خاطرات دوشنبه 25 بهمن 1389 ساعت 09:59 ق.ظ

ولنتاین شما هم مبارک.

ولنتاین تو هم مبارک مینا گلی

طناز دوشنبه 25 بهمن 1389 ساعت 10:22 ق.ظ

مبارک!
عکس بسیار بسیار زیبائیه دوستم

مرسی دوست جون

می می دوشنبه 25 بهمن 1389 ساعت 11:08 ق.ظ

می فهمم چی می گی عزیزم. امیدوارم هر چه زودتر این حست برطرف بشه و به جاش یه عالمه انرژی و عشق بشینه و قلبت گرم بشه. روز تو هم مبارک

ممنونم دوستم... امیدوارم تو امروزت سرشار از عشق و دوستی و آرامش باشه

مهرسا دوشنبه 25 بهمن 1389 ساعت 11:10 ق.ظ

سلام بهار بانوی مهربون/ بقول خودت من باخ نه من باخ اخه حیف نیست یه همجین روزی این حس نامیمون سراغت بیاد؟ اونوقت چی اونم تبدیل بشه به یه دختر اخمو/// به قول طغرل هی وای من/// خواهش میکنم یه کوچولو بخند شاد باشی و عاشق/راستی این عکس منو برد به دنیای بچگی وای چقدر تیله های رنگی رو دوس داشتم/ ممنون که یادم انداختی اون دورانو/

سلام مهرسا جونم... خوفی؟ مرسی دوستم از این کامنت خوشگلی که برام گذاشتی... باورت میشه تو باعث شدی الان برای اولین بار از صبح تا حالا لبخند بزنم و فاصله ی دو ابروم رو از هم زیاد کنم؟ مرسی عزیزم امیدوارم تو هم شاد و سلامت باشی دوست جون و امروز حسابی حسابی بهت خوش بگذره عزیزم
خواهش میکنم گلم... اتقافا تنها دلیلی که باعث شد این عکس رو بذارم همین تیله ها بودند از بسکه من بچگی عاشق تیله بودم

الی دوشنبه 25 بهمن 1389 ساعت 11:14 ق.ظ http://elidiary.persianblog.ir/

کاش امروز سر کار نمیومدیو می موندی خونه . گاهی اینجوری میشیم ...
شرمنده دیر دیر میام . اینروزا سرم شلوغه.

نمیشد آخه دوستم... هزارتا کار باید انجام میدادم تازه فقط امروز نیست فردا و پس فردا هم همینجوره
خواهش میکنم دوست جان... میدونم سرت شلوغه دیگه این روزها سر همه مون گرمه حسابی با کار و از اونطرفم خونه تکونی آخر سال

سارا...خونه مهربونی ها... دوشنبه 25 بهمن 1389 ساعت 12:01 ب.ظ

درکت می کنم چون منم با این حال آشنام...فقط خدا کنه زودتر این زمانها بگذره...

اوهوم

نگار دوشنبه 25 بهمن 1389 ساعت 12:03 ب.ظ

متقابلا!

مرسی گلم

زهرا دوشنبه 25 بهمن 1389 ساعت 12:11 ب.ظ http://sedayam-kon.mihanblog.com

سلام بهاره جونم
ولنتاینت مبارک خانمی!
عیب نداره. این روز هم بگذرد!
فقط چرا دقیقا افتاد تو ولنتاین؟
ازدست شوهلیت دلخوری!!؟
گوش نده بهش....... یادت نره بوسش کنی امروز!

سلام زهرا جون
مرسی گلم ولنتاین تو هم مبارک
نیدونم... آخه از بس کار دارم از بس کار دارم که نمی دونم باید از کجا شروع کنم هم تو اداره و هم تو خونه... در نتیجه دلم میخواد هیچ کار نکنم و فقط بگیرم بخوابم
چشم حتما

فیروزه دوشنبه 25 بهمن 1389 ساعت 12:28 ب.ظ

چه شعر زیبایی ...
روز عشق مبارک ...
هرچند که عشق روز خاصی نداره و هر روز روز عشقه! (تکبیررررررررررررر )

الله اکبر... الله اکبر
روز عقش تو هم مبارک دوستم

بانو دوشنبه 25 بهمن 1389 ساعت 12:33 ب.ظ http://mymindowl.persianblog.ir

فکر کنم از عواقب اومدن بهار باشه...
ولنتاینتون مبارک دوستمممممم

ممنونم
ولنتاین تو هم مبارک مهربان بانو

مموی عطر برنج دوشنبه 25 بهمن 1389 ساعت 12:43 ب.ظ http://attrr.com

تٌچ! اینطوری نمی شه! باید یه قلب گنده قرمز قد کله م بخرم و بفرستم در خونه تون و روش بنویسم :

Guess Who
تا از این حال و هوا دربیای!!!!!!!!
پاشو دختر! امروز روز ولنتاینه!!!

الهی گلبونت برم ممو جونم
به لطف شما دوستای خوب الان خیلی بهتر ترم دوستم

شاذه دوشنبه 25 بهمن 1389 ساعت 04:18 ب.ظ http://moon30.blogsky.com

سلام بهاره جونم
ولنتاینت مبارک
یه روز سخت، یه تلاش سخت، در آخر خونه... یه دوش آبگرم... چای... لبخند گرم همسرت و شام و رختخواب نرم....
پیشنهاد می کنم هرموقعش که وقت کردی اگر امکانش بود یه استکان بابونه دم کن با یه قاشق عسل بنوش. آرومت می کنه.
یا کمی عرق بیدمشک با یخ بریز تو لیوان. کمی گل خشت هم کف دستت کمی بمال بریز توش. اگه مشکل رژیم نیست شربتش کن و از آرامش و خنکی فوق العاده ای که بهت میده لذت ببر دوست من

سلام دوستم
مرسی خانوم گل
راهکارهای خوبی پیشنهاد کردی دوست جون... از این به بعد هروقت بی حوصله شدم، حتما کارهایی رو که گفتی انجام میدم.
بازم ممنونم

نازلی سه‌شنبه 26 بهمن 1389 ساعت 09:30 ق.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

سلام بهاره جونم
مثل اینکه من عقب موندم پست قبل رو هم خوندم خیلی باحال بود. باید رو نمیکردی کلی آقاهه رو می زاشتی سر کار یه بار هم همین بلا سر من اومد برادرم پسورد یاهوش رو داده بود که براش چک کنم که یکی از دوستاش که کاناداست اومد آن لاین شد و کلی با هم حرف زدیم البته چون من اون پسر رو می شناختم و اون هم منو از اول گفتم کی هستم ولی خیلی حس خوبی بود.
ولنتاینت هم مبارک باشه عزیز دلم .
فقط یه چیزی بهت بگم که بدون حداقل چیزی که وجود داره و باید براش خوشحال باشی اینه که وقتی که حوصله نداشتی و همه این حرفها میدونی که میتونی توی تختخوابت بمونی یا با کسی حرف نزنی مجبور نیستی حتما بلند چی دست و صورت بچه ات رو بشوری چه میدونم صبحانه بهش بدی کلی براش حرف بزنی از این کارایی که اصلا دلت نمیخواد انجام بدی ولی مجبوری فقط بخاطر اینکه یه بیبی کوچیک بهت احتیاج داره پس خودت چی؟
وای که چقدر روده درازی کردم . مراقب خودت باش عزیز دلم میبوسمت جوجو.

سلام دوستم
خوفی؟
آخه چون نمیشناختمش نمیشد سر کارش بذارم من تو بچگی دیده بودم آقاهه رو بعدش دیگه ندیدمش برای همین هیچ شناختی ازش نداشتم وگرنه که کلی میذاشتمش سر کار اگه کوچکترین شناختی ازش داشتم
راست میگی دوستم... نی نی ها تقریبا تمام وقت ماماناشونو میگرند و نمیگذارند مامانا یه ذره استراحت بکنند... من اون روز نمیدونم چم شده بود الکی ناراحت بودم ولی الان دیگه خوب خوبم
مرسی عزیزم تو هم مواظب خودت باش.
بوس

ممول سه‌شنبه 26 بهمن 1389 ساعت 09:36 ق.ظ

بهار جونم فقط تو نیستی که دچار این حالت می شی گاهی . منم بعضی روزهام دقیقا همین مدلی پیش می ره . نمی دونم شاید هورمون ها بالا پایین می شه . تنها کاری که من می کنم این جور وقت هااینه که یه ده دقیقه برای خودم زمان خالی ایجاد میکنم که بشینم و فکر کنم . بعد از ده قیقه ای که به خودم اختصاص دادم خیلی راحت تر می تونم بقیه روز رو تحمل کنم

آخه من ده دقیقه ای حالم خوب نمیشه باید حتما دست کم یه ۷-۸ ساعتی برم تو خودم تا حالم جا بیاد
مرسی از پیغامت دوستم

افسانه سه‌شنبه 26 بهمن 1389 ساعت 09:58 ق.ظ http://ninidari.blogfa.com/

سلام بهاره عزیزم.
من دیشب برگشتم تهران. شاید باور کردنش برات سخت باشه اما اونجا واقعا یادت کردم و کلی برات آرزوهای خوب خوب داشتم...
نگران این حس دپرس بودن و ناامیدی و بی حوصلگی نباش. اگه واقعا دلیلی نداره همون طور که بی دلیل برات ایجاد شده قطعا بی دلیل هم از بین می ره. من خودم تا یکی دو سال پیش هر از چند گاهی دچار حس پوچی می شدم و هزار بار از خودم پرسیدم که چی؟؟ آخر که چی؟ درس بخونم که چی؟ کار کنم که چی؟ و هزار و یک چیز دیگه...
خودت باید دست به کار بشی و با این حست مبارز کنی. نارضایتی رو از خودت دور کنی و سعی کن برای خودت انگیزش ایجاد کنی...
امیدوارم به زودی با یک مطلب شاد مطمئن بشم که این احساس ازت دور شده...

سلام دوستم
خبی افسانه جون؟
رسیدن بخیر خانم.... وای خیــــــــــــــــلی مرسی عزیزم... امیدوارم تو هم به آرزوهات برسی عزیزم... مرسی که به یادم بودی
به لطف شما دوستان خوبم برطرف شد احساس دپرس بودنم و حالم خوف خوف شد
اون پست بالایی رو به افتخار تو نوشتم که ببینی من مدام دارم این آهنگ منصور رو گوش میکنم و با اینکه هیچی ازش سر در نمیارم ولی از بس شاد و قشنگه، مدام در حال بشکن زدنم

نگار سه‌شنبه 26 بهمن 1389 ساعت 12:08 ب.ظ http://negarname.blogfa.com/

دیروز که گذشت
امیدوارم سورپرایز شده باشی
یا نه
حداقل احساس مهم بودن کرده باشی
امروز چطوری
اگه دوست نداری حرف نزنم

خیلی خیلی ممنون نگار جانم
هم سوپرایز شدم و هم حسهای خیلی خوبی اومدند سراغم.
ممنون که به یادم بودی خانوم گل...مرسی

فرداد سه‌شنبه 26 بهمن 1389 ساعت 04:23 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

مبارکه انشالله برشماهم...
ولی این جریان گیلی گیلی رو نفهمیدم...
بو آدام منصور ده؟گیلی گیلی تومانی یانی نه منه؟
...
زنده باشین و سر زنده...

افسانه چهارشنبه 27 بهمن 1389 ساعت 09:23 ق.ظ http://ninidari.blogfa.com/

معلومه که حسابی حالت خوب شده دختر ها؟!
تو مایه های دامبول السلطنه در حال بشکن زدنی شیطون...
تابلوئه که هیچی ازش سر در نیاوردی چون من یه خورده ترکی بلدم عزیزم اون گلی گلی تومانیه که گولی گولی خونده می شه. گولی گولی یعنی گل گلی و تومان هم یعنی شلوار و این جمله در اصل یعنی شخصی که شلوار گل گلی پاشه (بر گرفته از شلوار گل گلیه کشیه توی سوسن خانوم)
خوب خدار رو شکر که دوستمون حالش خوبه ... امیدوارم که دیگه از این پست های غمناک از نبینم.
می گم چرا پست بالا جای نظرات نداره؟؟

مینا- دفتز خاطرات چهارشنبه 27 بهمن 1389 ساعت 10:49 ق.ظ

قربونت برم عزیز دلم. ناراحت نبینمت. میدونم چی میگی. واسه منم پیش میاد. تو فقط آروم باش و خودتو کنترل کن. عصبانی هم نشو. میگذره فدات شم. عوضش پنجشنبه بچسب به رختخواب و یه دل سیر بخواب و آروامش داشته باش.

affa چهارشنبه 27 بهمن 1389 ساعت 01:02 ب.ظ http://affa.persianblog.ir

Lol
پست بالا نشون میده که حسابی خوبی ... خدا رو شکر :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد