روزهای من
روزهای من

روزهای من

اگر از موضوعات خونی بدتون میاد، نخونید این پست رو!

چند وقت پیش بنا به سفارش ممو، سری فیلمهای «گرگ و میش» رو خریدم ولی چون میدونستم موضوعش در مورد خون آشامهاست، جرأت دیدنش رو نداشتم گویی اینکه میدونستم اونجور صحنه های دلخراش نداره و بیشتر رمانتیکه تا وحشتناک ولی به هر حال می ترسیدم ببینم؛ از طرفی چند ماه پیش یک کتاب خریدم به اسم «شفق» از خانم استفانی مایر ولی بیشتر از چند صفحه اش رو نخوندم چون زیاد جذبم نکرد و بعد قرض دادمش به دوستم و او خوند و برام تعریف کرد موضوع این کتاب تقریبا رمانتیکه و در مورد یک خون آشامه که عاشق یک دختر معمولی میشه؛ این تو ذهنم بود تا اینکه هفته پیش دل به دریا زدم و اولین قسمت «گرگ و میش» رو گذاشتم، تا اوسط فیلم رو دیدم و فهمیدم که این سریال دقیقا برمبنای همون کتاب شفق استفانی مایر ساخته شده. بعد دلم خواست که ادامه ی فیلم رو نبینم و اول کتابش رو بخونم بعد برم سراغ فیلم. برام عجیب بود همین کتابی که اول اصلا جذبم نکرد حالا چقدر جذاب شده به نظرم. شفق رو خوندم و پنجشنبه با محمد رفتیم خرید و کتابای «ماه نو»، «خسوف» و «سپیده دم» رو خریدم ولی ظاهرا دو کتاب دیگه هم داره «گرگ و میش» و «میزبان»؛ فروشنده گفت دوشنبه میارم برات بیا اونا رو هم بگیر که حالا اگه بتونم امروز میرم بخرمشون. فقط نمیدونم چرا اسامی کتابهای خانم مایر تقریبا همش با هم مترادف هستند، شفق، سپیده دم، گرگ و میش!

بگذریم، چیزی که برام جالبه اینه که چقدر وارد شدن به دنیای نویسنده ها می تونه رو ذهن و باورهای آدم اثر بگذاره! مثلا منی که تا پیش از این وجود هرنوع خون آشامی رو بجز پشه و خفاش انکار می کردم، حالا زیادم مطمئن نیستم که کار درستی می کردم. البته من آدم ساده و دمدمی مزاجی نیستم، ولی به هر حال باورم دچار تشکیک شده به این دلیل که==> اگه اعتقاد داشته باشیم انسان قادره به هر چیزی که فکر می کنه برسه و نیز قادره که از وجود خیلی از چیزهایی که به چشم ندیده اطلاع پیدا کنه، مثل ژول ورن که 200 سال پیش تمام امکاناتی رو که الان بشر در اختیار داره، دیده و پیش بینی کرده، مطمئنا اون زمون به داستانهای او علمی تخیلی می گفتند ولی برای حال حاضر داستانهاش چندان هم تخیلی نیست (بجز داستان سفر به اعماق زمینش البته) و از طرفی خیلی ها معتقدند بینش و دانش خلق یک چیز توسط انسان روی کره ی زمین، توسط کائنات به ذهن او الهام میشه و همینه که بعضی از انسانهایی که از هوش و آگاهی بالایی برخوردارند، دارای قدرت جذب اون امواج هستند و می تونند چیزهایی رو خلق کنند که آدمهای عادی نمی توانند (منظورم مخترعینه)؛ از طرفی استادی می گفت هر تخیلی که انسان داره، میتونه ریشه ی حقیقی داشته باشه متنها چون انسان به طور یقین از وجود اون تخیل اطلاع نداره، بهش نسبت تخیل میده یا خرافه و یا افسانه. مثل روح یا جن یا موجودات نامرئی که ما نمی شناسیمشان و چون اطلاع دقیقی نداریم، وجود آنها را خرافه یا افسانه می دانیم و به کل منکر وجودشون می شیم؛ درصورتیکه به واقع اینگونه نیست. حتی در قرآن هم آمده که خداوند دو دنیا را در کنار هم قرار داده* ولی اهالی آن دنیاها همدیگه رو نمی بینند، در آن زندگی میکنند بدون دیدن یکدیگر؛ پس پر بیراه نیست که واقعا خون آشامی رو این کره ی خاکی وجود داشته باشه! با علم به این موضوعه که حالا بعد از خوندن این داستان دچار شک شده ام. وانگهی موضوع خون آشام موضوعی نیست که فقط در حال حاضر در موردش صحبت میشه، از قدیم در فیلمها و کتابها ازش یاد شده و جالبه که همه این نویسندگان در مورد ظاهر و خلق و خوی خون آشامها تقریبا با هم همفکرند.  

دیروز که پست طناز جان رو خوندم تمام این حرفها رو به طور خلاصه براش نوشتم ولی از بدشانسی همه اش پرید... بعد دیدم بد نیست همه ی اون حرفها رو به صورت پست دربیارم و اینجا بنویسم. ببخشید اگه به نظر پرت و پلا میاد ولی درواقع این موضوعیه که چند وقته ذهن منو به خودش مشغول کرده. نظر شما چیه؟ (فقط خواهش میکنم اولین و راحت ترین راه رو که همون انکار این موجوداته انتخاب نکنید... قبول دارم بعضی چیزا در مورد خون آشامها افسانه است مثل فناناپذیریشون ولی سؤالم در مورد ماهیتشونه، بذارید جور دیگه این به قضیه نگاه کنیم، اوکی؟) 

این را ببینید... عکس اول واقعیست (من چند سال پیش این عکس را در یکی از مجلات خودمون دیدم، خانمی 72 ساله بود که در آمریکا زندگی می کرد و اولین بار خون خودش رو می خوره و بعد به شدت به خوردن خون علاقه مند میشه، بعد از اون خون پرندگان کوچیک رو می خورده... اونجور که یادمه ظاهرا خیلی هم زن مهربونی بوده، ولی عکس دوم از یک فیلم گرفته شده)

* سوره ی الرحمان آیه (17): او پروردگار دو مشرق و دو مغرب است.

نظرات 15 + ارسال نظر
روح سفید دوشنبه 11 بهمن 1389 ساعت 02:53 ب.ظ

اگر از فانتزی‌ها خوشت امده دوستم، میزبان رو هم بخون! من که خیلی دوستش داشتم!

حتما میخونمش دوستم... مرسی

افسانه دوشنبه 11 بهمن 1389 ساعت 04:00 ب.ظ http://ninidari.blogfa.com/

سلام بهاره...
مطلبتو دو سه بار تا آخر خوندم...
درکل به نظرم تمام موضوعاتی که هیجان انگیزه و می تونه حقیقت داشته باشه برای تمام مردم جهان جالبه خصوصا اگه اثبات نشده باشن. اکثر فیلم سازها و نویسندگان هم از این فرصت خوب استفاده می کنن تا شمار مخاطبهاشون رو بیشتر کنن.
وجود یا عدم وجود موجودات فضایی،آدم خوار ها،زامبی ها، ون پایرها، روح و جن و ... همشون با القای حس ترس و یک کم استرس برای آدم هیجان انگیز هستند. البته مخاطب خودشون رو دارن و ممکنه خیلی ها را ناراحت کنن و یا اصلا برای خیلی ها جذاب نیان.
به نظرم این سوال که واقعا این جور موجودات وجود دارن یا نه هر طور که جواب داده بشه ممکنه غلط از آب در بیاد. اما به نظرم اگرهم وجود داشته باشن تعدادشون خیلی کمه چون در غیر این صورت حتما شکل یک انگل یا یک موجود خطرناک رو به خودشون می گرفتن و تا به حال بارها و بارها توی مطبوعات و رسانه ها در موردشون صحبت می شد.
از تو چه پنهون یه مدتی من خیلی خودم رو درگیر این چیزها کرده بودم و با یکی از همکارهام که جز گروه های عرفان - ک ی ه ا ن ی به حساب می یاد در مورد جن و روح و خروج از بدن و ... صحبت می کردم باورت نمی شه که تا مدتها برای هر اتفاق پیش پا افتاده توی ذهنم یه دلیل نامرئی می ساختم و این موضوع آنقدر ادامه پیدا کرد که وقتی تو خونه تنها بودم ترس و توهم برم می داشت. به نظرم تو این کار رو ادامه نده. من تجربه کردم حس خوبی نداشت.
ما توی زندگی امروز ، توی این شهر شلوغ به اندازه خودمون استرس و هیجان داریم. بنظرم باید بیشتر دنبال یک زندگی آرووم باشیم تا هیجان زا...
از من این رو بشنو... این موضوعات رو فقط برای تفریح و دیدن یک فیلم ازش استفاده کن. فقط تفریح نه چیز دیگه... به حال خودش رها کن اگه وجود داشت باشن تا چند سال دیگه جهان با یه دلیل علمی بهش می رسه تا اون روز آروم زندگی کن...
امیدوارم از نوشته هام ناراحت نشده باشی...

افسانه جانم اول بگم خیلی خیلی ممنونم که وقت میگذاری و مطالبم رو میخونی و نظرات خیلی خوب و جالبی برام میگذاری عزیزم... ممنون
با حرفت کاملا موافقم... اگر به طور گسترده وجود داشتند همچین موجوداتی تازه اونم فناناپذیر، دیگه باید موجود زنده ای تو دنیا باقی نمی موند... ولی کلا نمی دونم چه حس مرموذیه که آدم رو ترغیب می کنه به دونستن اون چیزهایی که هم چیز دقیقی ازشون نمیدونه و هم اینکه خیلیم می ترسه ازشون (چون اصولا انسان از چیزی می ترسه که اطلاعی در موردش نداره).
در مورد جن و روحم... راستش منم تا همین چند وقت پیش خیلی به این موضوعات فکر می کردم (حتی هنوزم گهگداری ناخواسته میان به ذهنم) بعد دیدم بابا دیگه نمی تونم تو خونه تنها بمونم... با شوهرخاله ام صحبت کردم (چون خیلی انسان هم مومن و هم با معلوماته در این زمینه ها) او بهم گفت که اصلا نرم دنبال دونستن اینکه جن چیه و اینکه آیا هست یا نه...خیلی از پیامداش برام حرف زد تا اینکه دیگه بی خیال این جریانت شدم ولی بگم ها همچنان خوشم میاد از دیدن فیلمهای ایرانی ترسناک در مورد اینجور موضوعات (مثل خواب لیلا، کلبه، حریم و ...)
نه تنها ناراحت نشدم که خیلی هم خوشم اومد و استفاده کردم از نظراتت عزیزم... ممنونم

بانو دوشنبه 11 بهمن 1389 ساعت 11:30 ب.ظ http://mymindowl.persianblog.ir

چقدر دوست دارم فیلمش رو ببینم...

نازلی سه‌شنبه 12 بهمن 1389 ساعت 08:43 ق.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

سلام بهاره جونم
خوبی؟ من در انتظار شله زرد لحظه شماری می کنم:)
از فیلمهای ترسناک خوشم میاد ولی خیلی با این خون آشام و ومپایر ارتباط نمی گیرم نمی دونم چرا.
مراقب خودت باش جوجو

قربونت برم عزیز مهربونممنم خیلی دلم میخواد زودتر ببینمی دوست جونم
من کلا ازفیلمای ترسناک خیلی می ترسم دوست جون اینم میگم چون ممو معرفی کرده بود دیدم وگرنه نه فیلمای ومپایری آخر چندش و اعصاب خردیند
مرسی عزیزم... تو هم همینطور
میبوسمت خانم گل

fafa سه‌شنبه 12 بهمن 1389 ساعت 08:52 ق.ظ http://www.longliveahmad.blogf.com

من دل خوندنش رو نداشتم...

نترس دوستم ترسناک نیست... خیلی خوشمله

شاذه سه‌شنبه 12 بهمن 1389 ساعت 12:57 ب.ظ http://moon30.blogsky.com

سلام بهاره جون
در مورد این که آدمهایی باشن که از خوردن خون لذت ببرن که چیز عجیبی نیست. شیش میلیارد آدم روی زمین، طبیعیه که بینشون آدمهایی با سلیقه های عجیبم باشه. مثل آدمخوارها و یا این چینی ژاپنیها که هرنوع حشره و حیوانی رو زنده و مرده می خورن و به به چه چه هم می کنن!

ولی این که خونخوارها مرمری بشن و عمر جاویدان پیدا کنن که چرنده! همه چیز در این دنیا فانیه حتی اگر عمر هزار ساله داشته باشه.

این سری کتاب رو خوندم و خیلیم خوشم اومد. از فیلماش خوشم نیومد. خیلی اهل فیلم نیستم کلا. الانم دارم میزبان رو می خونم. اولاش خسته کننده بود ولی هرچی پیش میره جالبتر میشه. در مورد فضایی هایی هست که به زمین اومدن.

مادر سفید برفی سه‌شنبه 12 بهمن 1389 ساعت 01:19 ب.ظ http://www.majera.blogsky.com

عنوان رو که خوندم فکر کردم در مورد بیمارستان و خدای نکرده تصادف و اینهاست ....
راستش من تا حالا فقط یه فیلم خون آشامی و دونه هم از این اسلشرها دیدم از اسلشرها که خیلی می ترسم بدم میاد و چندشم می شه اما در مورد خون آشامها نمی دونم ...تا حالا فکر نکرده بودم ولی تصورش چیز جالبی نیست فکر کن بخوای یکی رو ببوسی طرف تا به خودت بیای گردنت رو گاز بگیره .... من که ترجیح می دم چنین چیزی نباشه... اما اگه باشه هم تا اعلام نشده وجودش دارم راحت زندگی می کنم ...کسی چه می دونه شاید سالها بعد اینو هم دیدیم ... جدا از دنیای واقعی و تصور وجود داشتن اینا تو دنیای واقعی کلا من فانتزی ها رو دوست دارم...
چقدر دلم خماست از اون کوکویی که اون پایین عکسشو گذاشتی...همه ما با خاطراتمون زنده ایم اگه یه روز بیدار شم ببینم خاطراتم نیستن جدا نمی دونم چکار کنم

آسمون(مشی) سه‌شنبه 12 بهمن 1389 ساعت 02:02 ب.ظ http://mashi.blogsky.com

اتفاقن من یه کم به هیجان و خون نیاز دارمممممممممم!
آخ که من عاشق توآلایتم...

شاذه چهارشنبه 13 بهمن 1389 ساعت 01:00 ق.ظ http://moon30.blogsky.com

وای مرسی دوست جون! عالیه!

خواهش میشه عزیز دلم

بلوط چهارشنبه 13 بهمن 1389 ساعت 12:15 ب.ظ

بهاره جان! شفق و گرگ و میش و سپیده دم هر سه یک کتابن!!! لابد از مترجم های مختلف!
کتاب بعدی ماه نو هست و بعدیش هم خسوف.
یه وقت گرگ و میش رو نخری ها!!!
البته من هیچکدومو نخوندم...ولی چون خواهرم خوره ی این جور کتاباست در موردش اطلاعات کافی دارم!

دوستم من شفق و سپیده دم رو دارم ولی دوتاییشون مثل هم نیستند.... سپیده دم ادامه ی شفقه... من البته هنوز نرسیدم بخونم سپیده دم رو ولی پیغام تو رو که دیدم رفتم سراغش و چند صفحه اول و آخر و وسطش رو خوندم و دیدم مثل شفق نیست البته راست میگی مقدمه ی سپیده دم درست عین شفقه
قربونت برم دوست جونم که اینقدر خوبی... مرسی عزیزم

بی سرزمین تر از باد چهارشنبه 13 بهمن 1389 ساعت 01:25 ب.ظ http://sdaeidi.persianblog.ir

سلام بهاره ی عزیز
منم یه مدتی دنبال این سئوالا بودم.قبلش کتمان می کردم وجودشون رو. اما حاا باور دارم که جنبه هایی از حیات و زندگی هستن که برایما قابل رویت نیستن.همونطور که اونها به ما احترام می زارن ما هم باید براشون احترام قائل باشم.بزار یه خاطره بامزه برات بگم:
سربازی من تو یه بیابونی نزدیکای تهران بود.هفته ای یه شب پست افسرا بود و باید می موندیم تو پادگان.یه مدت شایع شده بود که جن و پری داره پادگان و تو بعضی از شبا میان و یه گوشه ی پادگان می زنن و می رقصن. یه شب که شیفت بودم دیدم سربازام با ترس اومدن و خبر از مهمونی مذکور میدن.منم از تذس خودم داشتم قبض روح می شدم اما خوب نمی تونستم جلوی حس فضولیم رو بگیرم.راه افتادم با ماشین به سمت سر و صدا.هر چی نزدیکتر می شدیم به سر و صدا به دیوارای پادگان هم نزدیکتر می شدیم.آخر سر فهمیدیم از اونور دیواره.نیم ساعت طول کشید تا اومدیم بیرون و رفتیم اون ور دیوار و موفق شدیم کشفشون کنیم.
در واقع ارواح مذکور مربوط به مرغهای توی مرغداری نزدیک پادگان بودن که یکی دو هفته یا بار نصفه شبا کشتار داشت.این بندگان خدا هم خوب سر و صدا می کردن دیگه.

درود بر شما
باهاتون کاملا موافقم
چقدر جالب بود این خاطره تون... اتفاقا همسر منم یک خاطره نظیر خاطره ی شما داره اون البته دوران سربازیش رو بندرعباس گذروند... اونم میگفت یه مدت چو افتاده بود بین سربازا که بیرون پادگان جنه... خلاصه بعد از یه مدت که سربازا رو خوب ترسوندن و هیچ کی جرات نمی کرد تنهایی بره بیرون... کاشف به عمل اومد که چند تا بلوچ لباسای سرتاسر سفید تنشون می کردند و بقیه رو می ترسوندن
ممنون از وقتی که گذاشتید

افسانه پنج‌شنبه 14 بهمن 1389 ساعت 12:56 ب.ظ http://ninidari.blogfa.com/

سلام . من بازهم اومدم
می خواستم بگم فیلم های ترسناک به نظرم دو دسته هستن. فیلم هایی که خون بازیه و در اصل صحنه های خون و خونریزیش ترسناکش کرده مثل فیلم های اره که از شماره یک تا شیشش تا الان ساخته شده و در اصل یک قاتل و یا آدمکش نقش اول فیلم رو برعهده داره که با اجرای بازی های عجیب یک فرصت نجات یا مرگ رو به افراد می ده تا خودشون انتخاب کنن. قسمت دوم یک اتفاق ناشناخته ای هست که ممکنه اصلا وجود نداشته باشه و همون باعث وحشت میشه مثل فیلم آینه که در اصل آدم ها مقابله آینه متوجه می شن که تصویر توی آینه مستقلا کار انجام می دن و کاری که اونها می کنن باعث مرگ شخص می شه یا همین فیلم گرگ و میش...
به نظر تو کدوم دسته از این فیلم ها جذاب تر هستن؟؟
اونهایی که ممکنه واقعی باشن یا اونهایی که موجودات عجیب و غریب دارن؟؟

سلام افسانه جانم
خوش اومدی گلم
وای اونجور فیلمای ترسناک رو من اصلا نمی تونم ببینم...یعنی راستش رو بخوای تا خون میبینم، حالم بد میشه
ولی عاشق فیلمای نوع دومیم که گفتی... فیلمایی که در مورد موجودات ناشناخته هستند (البته به شرطی که صحنه ی خشن نداشته باشه) به نظرم فیلم هرچه واقعی تر باشه، ترسناک تره چون آدم فکر میکنه چنین موجودی ممکنه وجود داشته باشه و هر لحظه بیاد سراغ آدم

افسانه پنج‌شنبه 14 بهمن 1389 ساعت 02:07 ب.ظ http://ninidari.blogfa.com/

راستی نذر مامان هم قبول باشه...
تعجب نکن یه سر رفته بودم وبلاگ نازلی اونجا باخبر شدم
میگم دوستای باحالی داریها!! وبلاگ بادبادک هم خیلی باحال بود سعی می کنم به همه دوستات سر بزنم...

خیلی ممنونم دوست جون
تو لطف داری عزیزم... ولی باهات موافقم دوستام مثل خودت، همه شون گل و باحالند

زهرا جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 10:48 ب.ظ http://sedayam-kon.mihanblog.com

سلام بهاره جون
من عاشق این سری فیلم های این دو تام! نمیدونم چرا اینقدر خوشم میاد.
من فکر میکنم از این دنیا هیچی بعید نیست.اینکه خون آشام هم وجود داشته باشه ممکنه. ولی یه چیزی... اون آیه ای که نوشتی من فکر میکنم راجع به گرد بودن زمینه. نه راجع به وجود دو دنیا پیش هم. چون گرد بودن زمین باعث میشه عملا دو طلوع و غروب وجود داشته باشه

سلام دوستم
خوبی؟
راست میگیا... من ظاهرا اونجور که خواستم برداشت کرده بودم از این آیه

آنا یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 06:08 ب.ظ

سلام.
من هر سه فیلمش رو دیدم:twilight,eclipse,new moon
خیلی جذاب و قشنگه ولی متاسفانه کتابش رو نخوندم که با خوندن مطالب شما اشتیاق خوندنش رو پیدا کردم.

آنا جان به نظر من کتابش از فیلمش قشنگتره ولی خوب خوشبختانه فیلم تا حد خیلی زیادی به کتاب وفادار مونده و زیاد تغیر نکرده مطمئنم از خوندن کتاب هم لذت زیاد می بری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد