روزهای من
روزهای من

روزهای من

گلایه

جناب آقای مدیرکل گربه صفت به ظاهر محترم، 

 ازت بدم میاد به وسعت تمام خشکی ها و دریاها! ازت ناراحتم به قدر از زمین تا آسمون و مطمئن باش حساب ما با تو، موکول شد به روز حساب! 

چطور تونستی با اون وقاحت چشم بپوشی از 10 تا خانم حاضر در جلسه و فقط مخاطب قرار بدی آقایون رو؟ چطور تونستی توانایی مدیر ما را که دست بر قضا خانمی بسیار باسواد، بسیار توانا، بسیار دلسوز و بسیار صادقست ببری زیر سؤال؟! فقط به صرف اینکه او زن بود و زیبا بود و ابروهاش همانند پاچه ی بز نبود و سیبیل چخماخی نداشت اون رفتار اهانت آمیز را داشتی؟ برایت متاسفم که زنت زشت و نازیباست؛ متأسفم که خنگ هم هست لابد، متأسفم که نمی توانی برای انجام کوچکترین کاری روی او حساب کنی اصلا برای داشتن تمام عقده های وجودیت متاسفم! رفتار دیروزت که اینطور نشون میداد تو از لیاقت و کارآمدی، از جونی و زیبایی، از صداقت و صراحت کلام مدیر من ناراحتی! با اینکه دفعه ی اولی بود که می دیدیمت و تو ما را میدیدی، چنان شمشیر را از رو بسته بودی برای مایی که کوچکترین وقفه ای در انجام امور محوله ایجاد نمی کنیم، که اگر کسی نمی دانست فکر می کرد بارها و بارها ازت توبیخ و تنبیه گرفته ایم و حال تو برای بار هزارم داری ما را زیر سؤال می بری! از چه ناراحت بودی؟ اینکه مجیزت را نگفتیم؟ کفشت را تمیز نکردیم؟ برایت زبان نریختیم؟ ازاینکه هر کدام بعد از یه سلام خشک و خالی شروع کردیم از کار خود گفتن؟ تازه حواست که بود ما فقط از کارمان گفتیم و کوچکترین مبلاغه و تعریفی از خود نکردیم، یعنی کاملا برعکس تمام آقایون سیبیل کلفت حاضر در جلسه که تا زیر زانو برایت دولا شده بودند و آنقدر ازت تعریف و تمجید می کردند که بهمان حالت تهوع دست داده بود! تازه بعد از تو، چنان کارهای خودشان را بزرگ جلوه می دادند که اگر نمی شناختیمشان فکر می کردیم اینها عجب کارهایی انجام داده اند که ما خبر نداشتیم!!! همان رئیس روابط عمومی که مظلوم نمایی می کرد و از کارهای نکرده اش تعریف می کرد چنین و چنان، برایت تعریف کرده که پارسال تمام کارهای همایش و کارگاه آموزشی را انداخت رو دوش من و خانم مدیر و بسیار ناجوانمردانه دست ما را گذاشت تو پوست گردو! برایت تعریف کرده که پارسال شرط کرد با ما یا نفری 400 هزار تومان برایمان پاداش در نظر بگیرید یا کار را خودتان انجام دهید؟! برایت تعریف کرده من و خانم مدیر یه اتوبوس مهمان خارجی مرد را تا ساعت 10 شب دور شهر گرداندیدم و برایشان توضیح دادیم چی به چی است و خود ساعت 11 شب رسیدیم خانه؟ کار ما کار نیست و کار این آقا کارست؟! اصلا هیچ... ولش کن؛ حوصله ندارم مدام رفتار ناشایست و زشت دیروزت را به یاد بیاورم و حرص بخورم، فقط همینقدر بدون که ازت بدم میاد به وسعت تمام خشکی ها و دریاها و ازت ناراحتم به قدر از زمین تا آسمون!!!

نظرات 14 + ارسال نظر
ممول دوشنبه 19 مهر 1389 ساعت 03:23 ب.ظ

آفرین کار خوبی کردی نوشتی خودتو خالی کردی . مثل این مدیر های بی شعور و بی لیاقت این روزها زیاد شده عزیزم تو تنها نیستی

مرسی عزیز دلم

مینا دوشنبه 19 مهر 1389 ساعت 04:23 ب.ظ

بهارم عزیزم من اندازه همه خشکی ها و دریاها درکت میکنم چون سیستمی که من تو ش کار میکنم به اندازه سیستم شما مسمومه. الهی زیر گل برن همشون که فقط یه عده آدم مفت خور بی سواد بی کلاسه بی شخصیته چیپ هستن. مرده شور ببره اون بادمجون دور قابچین ها و چای شیرین بازی ها رو .
عزیزم کار خوبی کردی گفتی و خودتو خالی کردی.

آخــــــــــــــــــــی! دلم بیشتر خنک شد مینا جان که تو هم اینا رو گفتی مخصوصا این جمله ت خیلی خنکم کرد: مرده شور ببره اون بادمجون دور قابچین ها و چای شیرین بازی ها رو .

م م عزیز دوشنبه 19 مهر 1389 ساعت 06:08 ب.ظ http://chopoli.persianblog.ir/

اه اه اه عجب آدمایی ...
فکر کنم من بیشتر از تو حرصم گرفته

رضا شبگرد دوشنبه 19 مهر 1389 ساعت 08:38 ب.ظ http://shabgardi.blogfa.com/

کاش می شد حالشو بگیری تا دیگه از این رفتار ها نداشته باشه

خیلی دلم می خواست ولی متاسفانه به کارم احتیاج دارم

بانو دوشنبه 19 مهر 1389 ساعت 11:47 ب.ظ

بهاره چقدر این گربه زشته... باور کن تا صفحه ات رو باز کردم یه آن ترسیدم..
چه مدیر نامردی...
ولی فکر کنم بیشترشون اینجوریند... یه مدت باهاشون کار کردم... می دونم...

م م عزیز سه‌شنبه 20 مهر 1389 ساعت 01:30 ق.ظ http://chopoli.persianblog.ir/

خوب شد من جای تو نبودم مگه نه کارم رو از دست داده بودم داشتم میزدم تو سر خودم

آسمون(مشی) سه‌شنبه 20 مهر 1389 ساعت 09:41 ق.ظ http://mashi.blogsky.com

عجب آدم نفهمی و ناراحتی!! مدیرا کلا؛ قاطین!!‌مثلا؛ می خوان زهره چشم بگیرن...همین که تو دلایل محکمی برای تنفرت ازین جناب شوت ملخ عقده ای داری خودش خیلیه! دوستم...خودتو ناراحت نکن...همه یه جورایی با مشکلات اینچنینی درگیریم...

اوهوم دوست جون

بلوط سه‌شنبه 20 مهر 1389 ساعت 11:23 ق.ظ

آخی....هیچ جا توی این مملکت برای کارمندای خانوم ارزش قائل نیستن. درحالی که همه می دونن خانوما نسبت به آقایون چقدر وظیفه شناس ترن .( البته استثنائات هم همیشه هست. اینو گفتم تا دل آقایون نشکنه!)

مامی سه‌شنبه 20 مهر 1389 ساعت 01:18 ب.ظ http://www.meandmyson.blogsky.com

البته منی که اینجوری جگر مدیرو می خورم قلمبه چند روز پیش می خواستم برم استعفا بدم ولی نمی دونم این مدیر ما چه مهره ماری داره همه رو راضی می کنه با پنبه سر می بره .امتیازی بهت نمیده ولی خوب راضیت می کنه
البته خوبیش می دونی چیه خودشو نمی گیره و باهات خودمونی برخورد می کنه من هر موقع بخوام برم پیشش در اتاقش بازه به حرفام گوش میده.اما در مورد حقوق و پاداش و سایر مزایا نچ

سانی سه‌شنبه 20 مهر 1389 ساعت 03:43 ب.ظ http://khatesevom.blogsky.com/

مرتیکه بیشعور احتمالا اگه مدیرتون ... شو میمالید مثل گربه واسش خرخر میکرد
در نظر این موجودات احمق زیبایی و کاردانی زن عیبه واسش
خوب کردی ازش نوشتی خودتو سبک کردی عزیزم

شاذه سه‌شنبه 20 مهر 1389 ساعت 04:46 ب.ظ http://moon30.blogsky.com

مطمئن باش ظلمش بیجواب نمیمونه بهاره جونم. خدا جای حق نشسته

مهدی سه‌شنبه 20 مهر 1389 ساعت 07:54 ب.ظ http://mehdi-ch.blogsky.com

خدا کنه هیچکی مدیر نشه !

نازلی چهارشنبه 21 مهر 1389 ساعت 09:27 ق.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

سلام دوستم
وای که چقدر از این آدمها بدم میاد . ولی دوستم حرص نخور گور باباش.
میبوسمت.

احمد جمعه 25 مهر 1393 ساعت 11:26 ق.ظ http://p354remamuniyei.blogfa.com

چون زیاد حرف از سیبیل کلفت ها اومده پس در نتیجه شون شما سیبیل های کلفتی نداشتین و شلخته و درب و داغون نبودین.از ادامه جلسه معذور شدین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد