روزهای من
روزهای من

روزهای من

سفرنامه ۲

سه شنبه ۱۹ مرداد ساعت  ۴:۳۵ بعدازظهر 

یعنی از ما دو نفر پرو روتر دیده بودی؟ نه واقعا دیده بودی؟ با اجازه تون نشد بریم سنندج و دوباره به اصرار محمد دوتاییمون عنر عنر بلند شدیم اومدیم شمال! بله بایدم بخندی؛ خنده هم داره واقعا!    

اینبار اومدیم نمک آبرود هتل هایت سابق و آزادی خزر کنونی. تا به این لحظه که 6 ساعت و نیم از آغاز مسافرتمون می گذره، گوش شیطون کر همه چی به خیر و خوشی گذشته و آسوده باشید که شهر در امن و امان است... راستی دوباره ماه رمضان شد و ساعت کاری ما 2-9 ... یعنی حالی به حولی 

 

ساعت 7:07 

محمد رفته قدم بزنه تو ساحل و من تو اتاق موندم تا کمی استراحت کنم (البته استراحت بهونست در اصل می خوام از گرما فرار کنم، اینجا واقعا وحشتناک گرم و شرجیه هوا؛ تهران خیلی خنکتر از اینجاست والا) ولی قبلش سر ماندن و رفتن من ماجرا داشتیم با هم؛ بعد از ناهار اومدیم تو اتاق و استراحت کردیم، بعد رفتیم کنار ساحل و قدم زدیم، زیر آلاچیقها نشستیم، عکس بازی کردیم، مدتی را نشستیم روی صندلی های کنار ساحل و نهایتاً برگشتیم به اتاق تا محمد برود تو آب. به اتاق که برگشتیم محمد از رسپشن ساعت مجاز برای شنا را پرسید و جواب شنید که تا ساعت 6 میتونن شنا کنند؛ وقتی دید ساعت از 6 گذشته، برنامۀ شنا را انداخت به فردا صبح ولی گیر داد به من که بیا باز هم برویم کنار ساحل قدم بزنیم، قبول دارم که بسیار آدم گنداخلاقی هستیم، هرچه طفلکی اصرار کرد گفتم دیگه نمی تونم بیام، اصلا تو بیا تو این گرما این مانتوی مرا بپوش و روسری را هم سرت کن تا بفهمی من چی میگم، بابا پختم تو این لباسا، خودت یک تی شرت پوشیدی با شلوار و دیگه هیچ، خوب معلومه که حال منو با اینهمه لباسی که تنمه نمیفهمی! به شوخی، خنده و آخر سر به زود مانتو و روسری را تنش کردم، خیلی خنده دار شده بود ولی نامرد نگذاشت ازش عکس بگیرمبرای اینکه کم نیاره گفت خوب این مانتوی تو خیلی گرمه یک چیز خنکتر بپوش! این حرفش از اون حرفها بود که کفر آدم رو در میاره! انگار من خودم نمی خوام که یک چیز خکنتر بپوشم؛ اولا که نیست دوما اگرم باشه به من نمی خوره بعدشم مانتو مانتوئه دیگه بالاخره یه چیز اضافه ست، این صد دفه!    

(بالاخره رفت ولی هوا که تاریک شد اومد دنبالم و  دوباره رفتیم کنار دریا و چایی نبات خوردیم). 

راستشو بخواهی از سه سال پیش که با دوست محمد و خانمش اومدیم شمال و خانم دوست محمد سیگار کشید، ما هروقت که میاییم اینجا من بدجور هوس سیگار کشیدن می کنم؛ البته بگما من بسیار دخمر خوف و خویشتنداری بیدم که تا حالا سیگاری نشدم چون هم بابا جان روزی 3-2 تا سیگار می کشند و هم مامان جان! بندرانزلی که بودیم یک بسته سیگار اسی لایت گرفتم و چندتایی را طی این چند روز کشیدم و با اجازت فقط سه تا را همین امیروز کشیدم. بعدش به یک کشف بزرگ در مورد خودم رسیدم==> عجب سیگاری قابلی بودم و خبر نداشتیم، به راحتی هرچه تمامتر سیگار پشت سیگار بود که روشن کردم امروز، خیلی باید مواظب خودم باشم چون اگه ادامه بدم به این کار، یه روز به خودم میام که تبدیل شدم به یه سیگاری حرفه ای!

 

تا حالا هتل هایت نیومده بودم ولی حالا که اومدم، باز هم دیگه اینجا نخواهم اومد! حیف پول که آدم بده برای اجاره ی اتاق اینجا! هتل 5 ستاره ی بین المللی به نظر من در حد یک هتل 3 ستاره ی خارجی هم کیفیت نداره! من نمی دونم این ستاره ها را کی کشکی کشکی میده به این هتلای ایرونی؟ وسایل اتاقش که همه کهنه و قدیمی، موکت کف اتاق کثیف، کاغذ دیواری ها سیاه شده و کثیف و تراسی نه چندان تمیز و زیبا با باغچه هایی خشک و بی آب و علف! نکرده اند علف هرز بکارند اینجا بلکه سبز باشه باغچه شان! تازه به نظر من تو بیا با دادن 2000 تومن ناقابل، از کل امکانات هتل استفاده کن بودن اینکه اتاقی اجاره کنی اینجا و دیگه این هزینه 240 هزارتومنی را برای یک شب رو دست خودت نذار! 

 

اگر فکر کردی باغچه تراس اتاقها هم مثل این باغچه ورودی پرگل و تمیزه، یه نگاه به عکس پایین بنداز تا از اشتباه دربیایی. 

 

اینم بهاره خانم بیده در رستوران 

 

حذف شد

اینم دوتاییمونیم تو اتاق 

حذف شد

از اینجا به بعد مال امروزه 26 مرداد 

4شنبه از نمک آبرود رفتیم جواهرده، از اونجا رفتیم جنگل عباس آباد، بعدش رفتیم کلاردشت، از شیرینی فروشی کاکا چند بسته کلوچه خریدیم به انضمام دو تا از اون بستنی خوشمزه ها و آخرسر راه افتادیم سمت خانا! ساعت 9 شب خونه بودیم؛ بر عکس سفر اولی، این سفر خیلی بهمون خوش گذشت. البته من اولش یه خرده سر قیمت هتل غرغر کردم سر محمد (آخه تو سایتشون قیمت اتاق دوتخته را زده بودند 110 هزارتومن ولی وقتی رفتیم اونجا دیدیم اون قیمته قدیمی بوده و قیمت جدید 186.400 هزار تومن بوده، منم که تو این جور چیزا خسیس، کلی حرص خوردم ولی نهایتا با فکر اینکه بالاخره یه شب هزار شب نمیشه، کنار اومدم با قضیه) ولی بعدش بهمون خوش گذشت،سفر خاطره انگیزی بود. حقیقتش را بخواهی به این نتیجه رسیدیم  ما که برای یه هفته مسافرت اینهمه خرج کردیم، چرا نریم خارج از ایران؟ باور کن همون پولو خرج کردیم تازه با اونهمه حرص و جوش و اولشم که اونهمه اعصاب خردی بود و فقط این دو روز آخر خوش گذشت بهمون 

  

اینم عکس جنگل عباس آباده.

نظرات 19 + ارسال نظر
آرزو سه‌شنبه 26 مرداد 1389 ساعت 02:26 ب.ظ http://rahgozareandisheha.blogfa

عزیزم ایشالا همیشه بهت خوش بگذره!!!!
ولی با اینکه برین جاهای جدیدو تجربه کنید(علی الخصوص فرنگستون)
بهاره جونم کلی هم حسودیم شد ( ساعات کاری 2-9 )

قربونت برم عزیزم... ایشالا تو هم بری و حسابی بهت خوش بگذره و خستگیت دربیاد
دوستم مگه ساعت کاری شما کم نشده؟

تینا سه‌شنبه 26 مرداد 1389 ساعت 03:38 ب.ظ http://asemoone-tina.persianblog.ir

آخی.... چه دوستت دارم بهاره جان.... صافیت رو خیلی دوست دارم

دل به دل راه داره تینای مهربون و دوست داشتنی خودممنم دوستت دارم یه عالمه

بانوی حروفچین سه‌شنبه 26 مرداد 1389 ساعت 04:03 ب.ظ http://typesetlife.persianblog.ir

چه باحال شمال رفتین... حسابی همسرت سفریه ...
ایشاالله همیشه شاد باشید...
می گم از این زن و شوهرا هستین که خیلی شبیه همین...
دختر خوب سیگار نکششششششششششششششش...

مرسی عزیزم لطف داری
چشم دیگه نمی کشم

ترانه سه‌شنبه 26 مرداد 1389 ساعت 04:14 ب.ظ

همیشه به سفر بهاره جون. و خوش باشی.
چقدر گرون. راستش منم خسیسم در اینجور مواقع.
دیدی دوتایی هم میتونین خوش بگذرونین.

من بودم توی چادر می خوابیم انقدر پول نمیدادم : دی ( یک ترانه خسیس )

جنگل عباس آباد چه خوشگله.

موافقم دفعه دیگه برنامه ریزی کنین برین خارج از کشور.

مراقب خودت باش عزیزم

ترانه سه‌شنبه 26 مرداد 1389 ساعت 04:16 ب.ظ

یادم رفت بگم. دیگه نشنوم ها من از سیگار بدم میاددددددددد

برا سلامتیت خوب نیست بهاره جونم

چشم

الی سه‌شنبه 26 مرداد 1389 ساعت 04:22 ب.ظ http://elidiary.persianblog.ir/

خوشحالم که خوش گذشته بهتون . بهار جان بیا قرار بگذاریم لاغر بشیم . جدی می گم .

آسمون(مشی) چهارشنبه 27 مرداد 1389 ساعت 09:12 ق.ظ http://mashi.blogsky.com

به به! دوس جون...چه سفرنامه ای...شاید هتل هایت به خاطر کمی مشتری و ایضا" پول کمتر به جیب زدن به این روز افتاده باشه...
بالاخره یه دفه هم دونفره بودن رو باید تجربه کرد...دونفره مسافرت رفتنو عشقههههههههههههههههه!

سارا... خونه مهربونی ها... چهارشنبه 27 مرداد 1389 ساعت 10:03 ق.ظ

چرا اون عکسا رو حذف کردی؟
منم از هایت خوشم نیومد...به نظر منم پول بیخود...هیچ امتیاز خاصی نداره...فقط محیطش قشنگه...من سفید کنارو به هر جایی ترجیح می دم...

ممول چهارشنبه 27 مرداد 1389 ساعت 01:17 ب.ظ

ما هم قرار بود بریم سنندج نشد . کاش رفته بودین همون سنندج دریاچه زریوار . از هتلش خیلی تعریف می کنن انقدرم گرون نیست .
خب حالا چرا عکس های خودتو حذف کردی ما بخوایم شما رو زیارت کنیم باید چه کنیم اونوقت ؟

ساناز پنج‌شنبه 28 مرداد 1389 ساعت 12:36 ب.ظ

رسیدن به خیر بهار جون
ما هم یه بار هتل رامسر رفتیم ولی پشیییییییمون شدیم
الان حساب کنی میبینی مسافرت خارج با این تورهایی که اینروزاست از نظر هزینه فرقی با ایران نداره البته به جز احتساب هزینه رستوران ها و بارهای توپش و سوغاتی
چون ادم اگه بره جای خوب دوست دااره خوب هم خرج کنه دیگه
امیدوارم همیشه شادو در حال لذت بردن از زندگیت باشی

ساناز پنج‌شنبه 28 مرداد 1389 ساعت 12:58 ب.ظ

مرسی بهارجون
ایمیلم هم اونه هم این یکی
بازم میسی فکر کنم این غذارو به لیست غذاهای مهمونی اضافه کنم جدید و خوشمزه س

مرسی عزیزم
اگه پست رمزدار داشتم به همین ایمیلت ارسال میکنم رمز را.
نوش جونت دوستم... خوشحالم خوشت اومده... ولی راستش را بخواهی حتما دستپخت خودت خیلی خوبه وگرنه من فقط روش پخت را گفتم اصل اجراشه که تو با مهارت اجراش کردی و باب میلت درومد کار

رها جمعه 29 مرداد 1389 ساعت 10:55 ق.ظ http://manetanha.persianblog.ir

سلام به بهاره جون گل گلاب
می‌بینم که مسافرت خوش گذشته ایشالا همیشه لبت خندون و دلت شاد باشه عزییزم .
بیا پیشم که دلتنگتم
اه راستی در مورد مانتو و اینا راست گفتی این مردا خودشون راحتن به فکر خانوما که نیستن

آلما شنبه 30 مرداد 1389 ساعت 12:10 ب.ظ

وای که چقدر دلم هوای مسافرت کرده
اونم یه مسافرت جدید
تجربه هتلهای جدید

بلوط یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 11:49 ق.ظ

خوبه راهتون نزدیکه هر وقت اراده کنین می تونین برین....ما که چند بار خواستیم بریم هی موانعی پیش اومد.. من عاااااااااااشق شمالم. دوست داشتم خونه ام اونجا می بود!

مامی یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 01:40 ب.ظ http://meandmyson.blogsky.com

نوشتت درباره زندگی با پدر و مادر حس همدردیمو برانگیخت واقعا بودن در کنار پدر و مادر نعمت بزرگیه من که یه شهر دیگه ام کمتر می بینمشون

مامی یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 02:30 ب.ظ http://www.meandmyson.blogsky.com

ممنون عزیز

اگه بخوام پسورد بذارم برا نوشته هام قالب وبلاگو باید عوض کنم؟

مثل اینکه شما هم سر کار سرت خیلی شلوغه سریع نظرات وبلاگو جواب میدی

نهال سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 09:46 ق.ظ http://nahal87654.persianblog.ir

انشالله همیشه خوش باشی عزیزم.

شاذه سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 10:32 ق.ظ http://moon30.blogsky.com

خوشحالم که خوش گذشته.
منم یک سیگاری قابلی هستم که بیا و ببین. سیگار نمی خرم که نباشه دور و برم. می دونم اگر باشه نمی تونم جلوی خودمو بگیرم. تازه تو خونمون هیچ وقت هیچ کس نمی کشیده. نه مامان بابا نه شوهر. نمی دونم من از کی یاد گرفتم!!!

مینا چهارشنبه 31 شهریور 1389 ساعت 03:02 ب.ظ

چرا عکسا حذف شد؟؟؟؟؟
من ندیدم

رمزو تو وبلاگ خودت بهت دادم مینا جان برو چکش کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد