روزهای من
روزهای من

روزهای من

فراموشی بین المللی

چرا بعضی آدما یادشون میره که یک حرف را صد بار بلکه هم هزار بار برای آدم تعریف کرده اند و باز هم برای بار هزار و یکم آن موضوع تکراری و خسته کننده را با چنان آب و تابی برای آدم تعریف می کنند که انگار بار اولیه که این موضوع را تعریف می کنند و تازه از اون بدتر از شنونده ی نگونبخت هم انتطار دارند عین این هزار بار رو مثل دفعه اول که این موضوع را شنیده از خودش عکس العمل و هیجان نشون بده؟ هاین؟ من نمی دونم این افراد فکر می کنند طرف مقابلشون دور از جون از نژاد استری، دانکی، حماری، اولاخی چیزیه که هی اینکار رو تکرار می کنند؟ هاین؟ اه! بابا خسته شدم از بس حرف تکراری و تکراری شنیدم! البته بگما منی را که میبینید گاهی اوقات یک حرف را چند بار تکرار می کنم، ایشالا زیر تریلی برم اگه همچون فکری را دور از جون در مورد شنوندگانم داشته باشم، اصلا من با اون آدمای حواس پرت خیلی خیلی فرق فوکولوم، من فقط یه موضوع را تکرار می کنم که تجدید خاطرات کنیم با هم، همین! یه وقت فکر نکنید که حواسم پرته ها! هیچم اینطور نیست! اصلا می خوام میزان حواس جَمعی شماها رو بسنجم و ببینم چقدر به حرفام گوش میدید، همین! خدا نصیب نکنه یه نفری تو فامیل ما هست که گوش و اعصاب مصاب برا ما نذاشته انقدر که یه حرف رو هی تکرار میکنه برامون دیگه واقعا به اینجام (نزدیک نوک مماخم) رسونده بخدا! 

تازه از این آدما بدتر آدمایی هستند که راه به راه از پشت میز کار وامانده شان بلند می شوند و هی می آیند اتاق ما و انقدر حرف می زنند و حرف می زنند که پاک آدم را از کار و زندگی میندازند تازه خدا نکند اگر روزی تو بخواهی غلط کنی و جلوی رویشان غذایی چیزی بخوری، انقدر اه و پیف از غذایت می کنند و از انگلها و جانوران موذی درون غذایت (تو فکر ساندویچ کالباس مثلا) حرف می زنند که غذا را گیر بدهند تو گلوی مبارکت و بالاخره وقتی رضایت میدهند که دست از سر کچلت بردارند که خیالشان راحت شود که غذا را خوب کوفت و زهرمارت کردند!  

پ.ن. امروز اصلا اعصاب مصابم ندارم و خیلی مگسیم!

نظرات 7 + ارسال نظر
Smile To Me یکشنبه 9 خرداد 1389 ساعت 10:41 ق.ظ http://www.xyz.blogsky.com

سلام سلام

نژاد پرست بازی...مگه اوگاندا چشه؟...حتما جای خوبیه که مموتی همش اون طرفا می پره!!!

از این یارو تو فامیلتون خوشم اومد...عجب زده حالیه!!!

افسانه یکشنبه 9 خرداد 1389 ساعت 11:42 ق.ظ http://affa.persianblog.ir

مثل اینکه بد موقعی اومدم این وری ... تا هشتک پشتک نشدم ، می رم بعدا می آم ؛)

ترانه دوشنبه 10 خرداد 1389 ساعت 01:33 ب.ظ http://zendegihaa.blogspot.com

واییییییییی ترسیدم.

خوبی بهاره جون ؟ خودتو ناراحت نکن، حالا دیدی با آلمان و فرانسه هم روابط شیرین شد و برا مامویت فرستادنت اونجاها، خدا رو چه دیدی ؛)

خودتو کنترل کن خانومی، نفس عمیق بکش، آب بخور که آروم شی

تینا سه‌شنبه 11 خرداد 1389 ساعت 10:58 ق.ظ

تائیدیه؟

تینا سه‌شنبه 11 خرداد 1389 ساعت 10:59 ق.ظ

کجا بفرستم رمز رو پس عزیزم؟

آسمون(مشی) سه‌شنبه 11 خرداد 1389 ساعت 04:48 ب.ظ http://mashi.blogsky.com

دوس جون جان! بر اعصاب خودت مسلط باش! ازین آدمها زیاد هستند!! بی خیالشان شو...

نازلی چهارشنبه 12 خرداد 1389 ساعت 08:29 ق.ظ

سلام
بهاره جونم چقدر عصبانی هستی؟ وای خطرناک شدی اصلا.
عیبی نداره حرص نخور اونی که هی میاد تو اتاقت بهش بگو کار داری و بندازش بیرون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد