روزهای من
روزهای من

روزهای من

فیل و فنجون

نمیدونم داریم به کجا میریم؛ نمیدونم چی می خواد بشه؛ نمیدونم بالاخره حق بر باطل پیروز میشه یا نه؛ نمیدونم حق طلبان به زودی به حقشون میرسند یا باید 20 سال دیگه بگذره تا حق به حقدار برسه؛ اصلا خود حق، چیه این وسط؟ حرف حساب کی چیه؟ فقط اینو میدونم که مرده شور نفت و گاز و منابع طبیعی ایران، و انگلیس و روسیه و چین و ونزوئلا و اعراب و این کارتر پدرسوخته ی بی همه چیز رو با هم ببره که اگه نبود نفت و گاز و هزارتا کوفت و زهرمار دیگه، مردم من اینهمه مورد هجوم و تاراج و شرق و غرب و شمال و جنوب قرار نمی گرفتند و این سیاست کثیف و لعنتی خون پاک اینهمه هموطن پیر و جوون من رو رو زمین نمی ریخت! از 50 سال پیش به این طرف هی داره خون مردم من رو زمین ریخته میشه و باز تمومی نداره (تازه من به خونهای ریخته شده در طول تاریخ کاری ندارم)، یه زمون سیاست غرب اینجور رقم میخوره که پهلوی بره و بجاش روحانیون بیایند رأس کار... حالا باید اینا برند و معلوم نیست کی بیاد بجاشون... دوباره 30 سال بعد همین آش و همین کاسه... این روند انقدر ادامه پیدا میکنه تا بالاخره هرچی که داریم از دستمون بره، اونوقت دیگه دست از سر کچلمون بر میدارند و اجازه میدن خودمون یه خاکی تو سرمون بکنیم و بعد از اون در آرامش و صد البته بدبختی و نداری، به زندگیمون ادامه بدیم. ولی عوضش ما رو با بدبختی هامون تنها میذارند!

این روزا دوباره حالم بد شده و دوباره همون حس و حال اول انتخابات رو دارم... دوباره یه بغض قد یه  گردو گیر کرده تو گلوم و نه میره پایین و نه میشکنه...

 

هفته پیش در یک حرکت انتحاری، رفتم آرایشگاه و صورت را صفا داده، ابروها را یه نموره روشن کرده، موها را کوتاه کرده و سر مبارک را یک فروند مش استخوانی پر نمودم؛ نتیجه از فردای اونروز==> بنا به گفته ی خیلیا این کله تکانی اخیر بسی بسیار زیاد بهمان میاید؛ خانم همکار میگوید اگر میدانستم انقدر تغییر میکنی و خوب میشی، انقدر رو مخت راه میرفتم تا زودتر این کار رو انجام بدی! از طرفی محمد خان جان را هم دچار دردسر نمودم، راستش بعد از اون باری که داشتم از خیابون رد میشدم که برم سوار ماشینمون بشم و اون راننده ها اونهمه هیزبازی درآورند و یکیشون بهم متلک گفت و خلاصه اون جار و جنجال راه افتاد، محمد یه خرده حساس شده و تا  یکی بهم نگاه میکنه فوری دستم و میگیره و یه چپ چپ هم به طرف نگاه میکنه که یارو خودش با همون یه نگاه بمیره از ترس؛ اگر روسریم خیلی رفته باشه عقب تذکر میده که موهات و بکن تو، حالا فکرش و بکن موهام که خودبخود میاد بیرون، مش استخوانی هم هست، صورتم هم که سفید شده، رژ لب پر رنگ هم که میزنم، خوب من چی کار کنم خوشگل میشم مردم نگام میکنند دیگه، طفل معصوم همش خیالش ناناحته؛ از بس هم بدجنسه میگه هیچم این رنگی بهت نمیاد و همون رنگ مشکی موهای خودت خوبهعصری میرم خونه و عکسم و میذارم تو اون یکی وبلاگم و شماها بگید بهم میاد یا نه

نظرات 7 + ارسال نظر
آسمون(مشی) چهارشنبه 9 دی 1388 ساعت 03:30 ب.ظ

به به! پس یه پا خورشید خانوم شدی بهاره جونم! به سلامتی...
فردا می بینمت ببینم چه کردی با خودت دوس جون!!!

بهاره چهارشنبه 9 دی 1388 ساعت 04:39 ب.ظ

دوس جون با عرض شرمندگیفچ نکنم فردا بتونم بیام یه جریاناتی پیش اومده که حالا میگم برات

ف پنج‌شنبه 10 دی 1388 ساعت 07:55 ق.ظ

سلام بهاره جون.منم باهات موافقم.ای کاش که ماهم مثل خیلی جاهای دیگه نفت نداشتیم تا اینقدر مشکل برامون پیش نیاد.بهرحال.صفادادنا مبارکت باشه دوست عزیزم!امیدوارم که اعتماد بنفس و شادی ای که با خودش برات اورده تو وجودت موندنی باشه گلم.

بلوط جمعه 11 دی 1388 ساعت 12:38 ب.ظ http://balutgallery.blogspot.com/

من که عکستو ندیدم که ببینم بهت میاد یا نه
ولی حتما میاد دیگه
امام از دست این شوشو ها!منم هروقت یه کم به خودم میرسم شوهرم می زنه تو ذوقم
راستی بهاره جان اگه دوست داشتی منو با آدرس فتوبلاگم لینک کن

افسانه شنبه 12 دی 1388 ساعت 07:08 ب.ظ http://affa.persianblog.ir

سلام بر بهاره خانم خوشگل تر تر شده.
فکر کنم خیلی بهت بیاد ... عکست رو ندیده هم میشه حدس زد.
.................
با حرفهات کاملا موافقم ...
من هنوزم بعضی روزها، با شنیدن بعضی خبرها، مثل روزهای اول بعد از انتخابات های های گریه می کنم
معلوم نیست کی قراره کشورمون یه نفس بکشه و بخنده؟!!

نازلی یکشنبه 13 دی 1388 ساعت 08:11 ق.ظ

سلام عزیز دلم
مبارکه به سلامتی. از دست مردا هم حرص نخور هر کدووم یه جوری آدم رو حرص میدن مثلا شوهر من هم ایرادش اینه که من هر کاری بکنم و نکنم میگه خوبه اگه یه گونی هم بپوشم میگه خوبه . انگار که با گفتن خوبه میخواد منو از سر خودش باز کنه یه چیزی شبیه اینا. بنابر این هر کاری که دلت میخواد بکن محل نزار. حتما هم خوب شدی.
در مورد نفت اینا هم اصلا اعصاب ندارم.
مراقب خودت باش. بالاخره این قرار ما چی شد؟؟؟؟

نازلی یکشنبه 13 دی 1388 ساعت 09:57 ق.ظ

سلام
خوبه مشکلی نیست فقط اگه بقیه هم مشکلی ندارن و زودتر باشه بهتره مثلا ساعت ۴ باشه بهتره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد