روزهای من
روزهای من

روزهای من

آخه یعنی چی این کار؟

من نمیفهمم چرا بعضی از ما آدما وقتی از جایی یا کسی ناراحتیم، یه چوب میگیریم دستمون و هرکسی و که حس کردیم مثل اون آدم خطاکاره، باهاش میزنیم؟! چرا فکر نمیکنیم که بابا جان من آخه همه که مثل هم نیستند و همه که از انجام یه کار یه قصد و غرض ندارند، نیات آدما با هم فرق میکنه بالام! مثلا تو همین دنیای نت خودمون، بعضی ها هستند که مطالب و گفته های افراد دیگه رو کپی میکنند و از قول خودشون در وبلاگشون میذارند؛ منم مثل تو فکر میکنم این کار یه جور دزدیه. بعضی از نویسنده های زرنگ برای اینکه از دزدی مطالبشون جلوگیری کنند، یه برنامه میریزند و وبلاگشون و جوری طراحی میکنن که نشه هیچ مطلبی رو ازش کپی گرفت، من از این کار خیلی خوشم میاد و اگه احساس میکردم مطالبم انقدر ارزشمند و گرانبها تشریف دارند، شاید منم همچین کاری و انجام میدادم، حالا بلد نیستم که نیستم بالاخره از یکی میپرسم و یادش میگیرم دیگه، ویروس جدید نیست که نتونم یاد بگیرم، یه برنامه مماخ سوزویه و بس این کار برای افرادی که داستان یا شعر مینویسند خیلی لازم و ضروریه به نظر من چون اگه نکنن این کار رو براحتی میشه از مطالبشون استفاده کرد. ولی یه عده هم هستند که کلی وقت میذارند و عکسای جالب و دیدنی از مکانهای زیبا میگیرند یا میگردند و پیدا میکنن و میذارن تو سایت یا وبلاگشون، و بعد برا اینکه کسی نتونه ازش استفاده کنه، برنامه منع سیو و کپی رو مریزیند و خلاصه امکان سیو کردن عکسها رو از آدم سلب میکنند؛ این کار به نظر من هم خوبه و هم بد، خوبیش اینه که اگه شما سایت خبری چیزی داشته باشی، خوب خیلی مهمه که خبر داغ دسته اولی و که با هزار بدبختی بدست آوردی، یکی دیگه خیلی راحت و آسون ندزده چون اگه بدزده، دیگه هیچ فرقی نمیمونه بین تو که زحمت کشیدی و عکس و خبر تهیه کردی با اون آدمی که عین آب خوردن و در کمال راحتی مطالب تو رو کپی و عکس خبریتو سیو میکنه و میذاره تو سایتش. ولی بدیش اینه که یه موقع هست تو عکس مناظر زیبا و دیدنی ای را پیدا میکنی و میذاری تو نت، خوب در اینصورت چه عیبی داره که دیگران هم از اون تصاویر لذت ببرند؟ یا مثلا عکسی و که تو گذاشتی بکنندش وال پیپر؟ حالا اونم دوست نداری عیب نداره، نذار احدی از عکسای زیبایی که میذاری تو وبت استفاده کنه، طوری طراحی کن وبت رو که تا هرکی خواست کلیک راست کنه، فوری بهش پیغام دماغ سوخته بده و اجازه نده عکس سیو بشه! این کار به نظر من در عین اینکه حالگیریه ولی خیلی هم محترمانه و بامزست. ولی امان از وبلاگهایی که اجازه سیو کردن که نمیدن هیچ، یه جوری برنامه ریزی میکنن که تا کلیک کنی رو عکس، پدر خودت و کامپیوترت دربیاد! این کار به نظر من نهایت توهین و بی احترامیه به خوانندگان اون صفحه، صاحب اون صفحه هیچ وقت این موضوع را پیش خودش تجزیه و تحلیل نمیکنه که بابا با این سرعت باقالی اینترت ایران، ممکنه کسی وقتی صفحه ی من و باز میکنه، عکسای صفحه باز نشه و خواننده ی بدبخت نگونبخت فلک زده، بخواد راست کلیک کنه و شو ایمیج و بزنه!!!! مخصوصا که تو کلی از یه جایی یا کسی تعریف کرده باشی و حسابی حس فضولی خواننده ی فضولت و تحریک کرده باشی و اونم بخواد هر طور شده اون عکس و باز کنه و ببینه این چیه که تو اینهمه ازش تعریف و تمجید کردی! ولی فقط کافیه بدبخت بیچاره دو بار روی عکس کلیک کنه، برنامه ی طراحی شده ی وب، ظرف سیم ثانیه کامپیوتر خواننده ی بدشانس و میترکونه و اینجور میشه که خواننده مظلوم تو دلش خطاب به صاحب اون صفحه ی کذایی میگه (پارازیت... با عرض کلی معذرت و ببخشید) اصلا مرده شور خودت و وبت و با هم ببره! مگه فرمول بمب اتم و میخواستی بذاری که این بلا رو سر کامپیوتر من درآوری؟! من فقط میخواستم اون عکسی را که باز نمیشد، باز کنم و ببینم، همین! د اگه جای من الان شمسی خانوم بود که هرجور شده هکت میکرد و یا خودت و کامپیوترت و منفجر میکرد یا لنگه کفش و جارو به دست میومد دم خونه تون که! من که دیگه قلم پام بشکنه اگه این ورا پیدام بشه! ندید بدید نانجیب آدمی که اینقدر بخیل و بی گذشت و بی فکر باشه که نه دو تا اخطار به آدم بده و نه اینکه سرعت کم اینترنت ایران و در نظر بگیره و زرتی بزنه پدر صاحب بچه آدم و کامپیوترش و در بیاره، میخوام صد سال سیاه نفهمم و نبینم که کجا رفته و چی کار کرده!  

این بلا درست همین چند لحظه پیش سر من اومد، داشتم یک صفحه ای رو میخوندم که چند جای دیدنی ایران و با کلی آب و تاب معرفی کرده بود و انقدر شاخ و برگ داده بود به تعاریفش که آب از لب و لوچه آدم آویزون میشد، ولی عکسایی که گذاشته بود باز نمشید... اومدم کلیک راست کنم تا عکسا باز بشه و ببینم چی به چیه که یهو پیغام اهانت آمیزی اومد که: با زبون خوش میگم کپی نکن! منم که بهم برخورده بود گفتم منکه نمیخوام کپی کنم، من میخوام عکس و باز کنم که خدا نصیبت نکنه یه بار دیگه کلیک کردم و ==>بومب! کامپیوترم ترکید! آخه آدم چی بگه؟! انقدر بهم برخورده که نگو، اگه صد سالم بگذره و اون آدم بیاد به دست و پام هم بیفته محاله دیگه برم اونجا رو بخونم و ببینم! آخه آدم هم اینقدر بی فکر و بخیل؟ اه اه اه!

نظرات 8 + ارسال نظر
PAT شنبه 18 مهر 1388 ساعت 10:08 ق.ظ http://khaterat-9.blogsky.com

سلام...
وبلاگ جالبی دارید اما این پستتون خیلی طولانیه اگه کمترش کنید به نظرم جذابیتش چند برابر میشه

سلام
راستش اگه میتونستم حتما همین کار را انجام میدادم ولی شدت غر غرام زیاد بود و از این کمتر نمیشد گفتشون:)

آسمون(مشی) شنبه 18 مهر 1388 ساعت 10:19 ق.ظ http://mashi.blogsky.com

کی بود دوستم ؟؟برم بزنم تو دهنش؟؟
آدرسشو بده جنازه وبشو تحویل بگیر!!
ای بی ...بی... بی...
...سگ....سگ ....سگ....!!
خودم می کشمش!! تو خودتو ناراحت نکن!
بوسسسسسسسسسسس

حکایه شنبه 18 مهر 1388 ساعت 12:22 ب.ظ http://hekayeh.blogfa.com

گناه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدن گردن مسگری
ما اینیم دیگه

فریده شنبه 18 مهر 1388 ساعت 12:24 ب.ظ http://bandarlengeh.blogsky.com

آخی نازی اشکال نداره عزیزم حالا تو خودت رو ناراحت نکن اینجور آدمایی دور و بر ما زیاد دیده میشن حالا این فقط کامپیوترت رو ترکونده بعضی ها پیدا میشن که خودت رو می ترکونن
موفق باشی

سایه شنبه 18 مهر 1388 ساعت 01:48 ب.ظ http://sayeh86.wordpress.com/

وای؟؟جدی؟این هایی که گفتی رو منم دیده بودم بهاره جونم،اما این آخری که گفتی کامپیوترو میترکونه(!!)ندیدم!عجب آدمایی پیدا میشن ها!آخر اهانته!اه اه.

آسمون(مشی) یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 11:30 ق.ظ

دستت درد نکنه دوس جون جونممم....خیلی زحمت کشیدی...
نمی دونی چقدر خوچحال شدمممممممممم!!!
تا صُب خوابشو می دیممممممممم

خواهش میشه عسیسسسسم:-*
مشی فچ کنم تو ویرایش جدید متن کتاب و هم تغییر دادند چون اون کتاب قبلیه که من اخمخ دیدم و نخریدم... از این کتاب جدید قطرش نازکتر بود... این یکی به نظرم بیشتره حجم کتابش:)

سیندخت یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 11:46 ق.ظ

قالب جدید مبارکا باشه بهار خانوم

خوبی؟

دارم یه سفر چند روزه میرم. برگردم می نویسم.

عجب کاری میکنن . حالا کامپیوترت خراب شده ؟

مرسی دوس جون:)
به سلامتی... خوش بگذره:)
نه خراب که نشد ولی همون موقع هنگ کرد و تمام کارهایی که داشتم همزمان انجام میدادم پرید و هیچ جوره درست نشد تا اینکه مجبور شد کامپیوتر و ریستش کنم:(

بلوط یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 06:38 ب.ظ

وای عجب حالگیری بوده ها!
به نظر منم اصلا کار درستی نیست. بیچاره خواننده که نمیخواد عکساشو بخوره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد