روزهای من
روزهای من

روزهای من

خط خطی اندر خط خطی

با اینکه از قبل خودم نتیجه رو میدونستم ولی نمیدونم چرا باز هم منتظر یه معجزه بودم؛ منتظر بودم 

برای یه بار هم که شده خواست و اراده مردمم ارجحیت پیدا کنه برای دولتمردان کشورم! یکی نیست بهم بگه واقعا که؛ من دیگه چرا؟ منکه خودم همه این جریانات و تو خواب دیده بودم، من دیگه چرا؟! منکه میدونستم همه این بازیا کشکه و نظر اون انجمن محافظ از اول هم همینی بوده که اعلام کردند، من دیگه چرا آخه منتظر معجزه بودم؟! واقعا خجالت آوره!!! یادمه 4 سال پیش درست تو کش و قوص انتخابات و این حرفا، یه شب خواب دیدم نصفه شبه و من سوار ماشینم و دارم از اون بالای بالای جنت آباد که دیگه کوه و بیابونه، میام به سمت خونه، فضای خوابم کمی عجیب و غریب بود. پسرای جون لباس مشکی پوشیده بودن و داشتند فرار میکردند. بعضیاشونم محکم میکوبیدن به شیشه ماشینی که توش بودم. گوشه و کنار خیابون هم اثر و آثار آتیش سوزی بود. تو خواب انقدر ترسیده بوم که حد نداشت. از خولب بیدار شدم. خوابم و برای یه فرد آگاه تعریف کردم؛ بهم گفت اوضاع مملکت قاراشمیش میشه و احتمال خیلی زیاد با آمریکا وارد جنگ میشیم! وقتی تعبیری که برام گفت اتفاق نیفتاد، منم راستش زیاد جدی نگرفتم خوابم و کم کم اصلا به کل فراموش کردم همچین خوابی دیدم. تا اینکه این اتفاقات اخیر افتاد. صحنه ها درست همون صحنه هایی بود که من تو خواب دیده بودم. اون آقا راست میگفت؛ ما وارد جنگ شدیم ولی نه جنگ با دشمن؛ ما وارد جنگ برادر علیه برادر شدیم؛ یه عده مون شدیم قابیل و عده ی دیگه هابیل! این وسط فقط بیچاره حضرت آدم و حوا! آخه اونا به چه جرم و گناهی باید اینهمه مصیبت ببینن؟ شنیدم مادر ندا به مرض جنون رسیده و تا دیوونگی مطلق فقط قد یه مو فاصله داره... راستی یکی بیاد به من بگه چرا؟ آخه اینهمه ظلم برای چی؟ مگه آخرش میخواهیم تو چند متر جا بخوابیم؟ چرا کسی فکر فردای قیامتش نیست؟ آدم یه گربه رو به ناحق میکشه زندگیش از این رو به اون رو میشه و انقدر مصیبت و بدبختی میاد سراغش که از انقدر بیشتر اونوقت اینا چطور با چه دلی اینجور میفتن به جون آدمها؟ چطور فکر میکنن این آدمی که دارن میکشنش بی صاحبه؟ خیلی دلم میخواد از اون جانی قاتلی که اینجور ناجوانمردانه ندا رو هدف قرار داد بپرسم دختر مظلوم بی دفاع رو کشتی که چی رو ثابت کنی؟ کشتیش تا آتش کینه و حب و بغضت و خاموش کنی؟ مطمئن باش اگه کل آدمای روی زمین رو هم بکشی این کین و حسد دست از سر تو برنمیداره؛ تویی که روی شیطون و سفید کردی؛ تویی که فکر میکنی خدای احد و واحد هم سهمیه اس که فقط و فقط مال توباشه! ولی بهت بگم؛ تو دیگه خدا رو هم نداری؛ از امروز رو به قبله ی شیطان قامت ببند و نمازت رو ادا کن؛ مطمئن باش درهای رحمت خدا یکی یکی به روت بسته شدند و عوضش درهای رحمت شیطان به روت باز؛ از اینم مطمئن باش حالا حالاها نمیمیری؛ تو انقدر عمر میکنی تا دخترت بشه همسن ندا، اونوقت یکی دیگه از پسران شیطان پاداش خوش خدمتی های تو رو بهت میده و دخترت رو جلو چشمت پرپر میکنه! در به وقوع پیوست این حادثه حتی سر سوزنی شک نکن!
اونجوری نموند و اینجور نمیمونه
حالا صبر کن
میاد اون روز
که چشات خون ببارونه
حالا صبر کن
یه روزی
به آسمون میگم:
" همه روزاشو شب کن"
به تو میگم:
" واسه ایران، جون به در کن"
حالا صبر کن
حالا صبر کن
حالا صبر کن...
پ.ن. اصلا حالم خوب نیست...
دلم خیلی گرفته... دارم خفه میشم از این بغضی که داره با بی رحمی هرچه تمامتر گلوم و فشار میده و چشمای خیره و پرو روم هم هیچ عین خیالشون نیست و دریغ از ریزش حتی یه قطره اشک! اصلا حال و حوصله ی انجام هیچ کاری رو ندارم، البته فکر کنم همه مثل هم باشیم مگه نه؟ چشم بسته غیب گفتم!

نظرات 11 + ارسال نظر
ابی سه‌شنبه 9 تیر 1388 ساعت 08:25 ق.ظ

حال دل هممونه

بلوط سه‌شنبه 9 تیر 1388 ساعت 10:45 ق.ظ

سلام بهاره جونم...راست میگی همه این روزها مثل همیم...اصلا همه مردم کشور افسردگی گرفتن....
متاسفانه همه مون گول خوردیم خواهر... ته دل همه ی ما یه امیدی پیدا شده بود ولی حیف که چه زود تبدیل به خاکستر شد
آره دوست جونم....این ظلم ها بی جواب نمی مونه... کسی که آدم می کشه ، مسلمون نیست عزیزم... درست گفتی، قبله همچین آدمایی شیطانه...
ولی خواهر مطمئن باش می رسه روزی که همه شون به غلط کردم بیفتن... کسانی که دم از خدا و پیغمبر میزنن متاسفانه با کارهاشون نشون دادن که در واقع دنباله رو کی هستن...به عنوان یک مسلمون شرم می کنم از اینکه می بینم از عدالت علی (ع) حرف میزنن...
مواظب خودت باش دوست جون گلم

سیندخت سه‌شنبه 9 تیر 1388 ساعت 01:52 ب.ظ http://taranomeabi.persianblog.ir/

خدا خودش رحم کنه. و اوضاع آروم بشه . حتما صلاحی در کاره که ما نمیدونیم.

میگذره زندگی....

سیندخت سه‌شنبه 9 تیر 1388 ساعت 02:01 ب.ظ

مجبوریم با این شرایط کنار بیایم. مراقب خودت باش عزیزم. انقدرم خودتو ناراحت نکن

ایده چهارشنبه 10 تیر 1388 ساعت 07:40 ق.ظ

آره منم فکر میکنم همه همینطور ناراحتن... ولی میدونی چیه؟ به این اتفاقا به این نامردیها به طور بلند مدت نگاه کن... من مطمئنم که در بلند مدت... شاید اون روزی که فرزندانمون بخوان توی این هوا نفس بکشند اوضاع بهتر میشه و این خونی که ریخته شد بی نتیجه و بی اثر باقی نمی مونه....

آسمون(مشی) چهارشنبه 10 تیر 1388 ساعت 02:46 ب.ظ http://mashi.blogsky.com

این شورای...پاسبان!!! یک رسالتی داشت که آن را به انجام رساند!! آن هم رسالت رذیلانه ای بود...
امیدوارم هر وخ از امیر آباد رد می شم دیگه تصویر اون روز خونین جولو چشام نیاد!

آ*ن*ت*ی*گ*و*ن*ه پنج‌شنبه 11 تیر 1388 ساعت 01:50 ب.ظ http://havinjoooooooori.persianblog.ir/

حال و هوای منم فرق چندانی با تو نداره ...
بد تر نباشه بهتر نیست ...
امیدوارم همه ی این خون های ریخته شده سیل بشه و ................

نازلی دوشنبه 15 تیر 1388 ساعت 02:33 ب.ظ

سلام عزیزم
چطوری خانم؟ ببخش که من هزار ساله نیستم به وقتش بازم میام. با این نی نی مون نیمتونم بیام تو اینترنت. مراقب خودت باش.

inموریx دوشنبه 15 تیر 1388 ساعت 04:27 ب.ظ http://inmorix.persianblog.ir

سلام...خوبین؟عید شما مبارک باشه...امیدوارمکه همیشه شاد و سلامت و پیروز باشین[گل]

بهنام سه‌شنبه 16 تیر 1388 ساعت 06:06 ب.ظ

سلام دوست عزیز
حال همه گرفته شده...این خون به ناحق ریخته شده بر زمین دامن انها را خواهد گرفت...شک نکن سبز باشید

سیندخت چهارشنبه 17 تیر 1388 ساعت 01:12 ب.ظ

بهار جون خوبی ؟ کجایی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد