روزهای من
روزهای من

روزهای من

روزمرگی

الهی سر تخته بشورن این رئیس روسای ما رو. اینترنتمون و که محدود متمایل به قطع کردند هیچ، تازه هر روز میان چکمون میکنن که کی کجاها رفته و چقدر از اینترنتش استفاده کرده. یعنی دلم میخواد برم یه فس کتک سیر بزنمشون دیگه واقعا شورش و درآوردند. از اون طرف همین اینترنت زپرتی ای که برامون گذاشتند، مدام قطعه و ارور میده. کامپیوتر خودمم که دیگه رسما مرخص مرخصه؛ منفجر شده و تا روشنش میکنی یه قارقار شدید میکنه و تالاقی خاموش میشه؛  تازه خاموشم نشه من ای دی اس ال ندارم و باید مث زمون شاه وزوزک و به روش دایالی کانکت بشم که اونم یه درمیون جواب میده، انقدر اعصابم و خرد کرده که دلم میخواد از همین طبقه پنجم پرتش کنم پایین که دیگه چشمم به ریخت کج و کوله اش نیفته. دعا کنید زودتر این پوله بیاد دستم تا از شر این کامی پیر پاتال راحت بشم، قرار بود این ماه بخریم ولی یه هزینه های الکی و ییهویی برامون پیش اومد که نشد.  

پنجشنبه پیش رفتم نمایشگاه کتاب، بر عکس پارسال که خیلی راحت کتابایی و که میخواستم پیدا کردم، امسال اصلا نتونستم از اون نویسندگانی که دوست دارم چیزی بگیرم یعنی درواقع چیز جدیدی نداشتند که بخوام بخرم. از انتشارات البرز کتاب دریا، همبرگر، اشراف زاده، ... با دوتای دیگه که اسمشون یادم نیست رو خریدم اونا هم سه تا کتاب بهم کادو دادند، از انتشارات درسا یه کتاب تونستم بخرم که اسم اونم یادم نیست فقط یه نسترن داشت تو اسمش، از انتشارات پرسمان کتاب کولی و قلبهای بی اراده ی سیمین شیردل و خریدم از انتشارات علی هم 4 تا کتاب از اون لمپن در پیتا که هیچ روشن فکر سیخونکی عصا قورت داده ای حتی نگاه به عکس جلدشم نمیندازه، خریدم، خوب کاری کردم حالا محمد قول داده یا پنجشنبه یا جمعه دوباره یه سر بریم بلکه بتونم چندتا کتاب از باربارا کارتلند و چند تا هم از ساندرا براون پیدا کنم.  

مشی جونم کجایی تو ایده جونم درست میگی یه جورایی کنج عزلت گزیدم مادر، میگم بیا من دستام و از این سرکنج بدم به تو در اون سر کنج تا هردوتاییمون در بیاییم از این عزلت؟ هاین؟ موافقی؟بلوطی دلم برات یه ریزه شده سیندخت جونم برای تو هم همینطور، دکتر پرتقالی جونم خیلی وقته از حال و احوال تو هم بی خبرم، افسانه جونم، آنتیگونه جان، آقای بهنام و جناب اینموریکس و.... ببخشید که نمیتونم بهتون سر بزنم، در اولین فرصت مزاحم همه تون میشم 

نظرات 11 + ارسال نظر
نازلی دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 ساعت 09:09 ق.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

سلام بهاره جونم
من فکر کردم که با من قهر کردی که بهم سر نمیزنی نگو مشکل اینترنت داری. من که با این وضعم نمیتونستم برم نمایشگاه کتاب ولی خیلی هم تعریفی نبوده مثل اینکه.
مراقب خودت باش و از دست رئیسها حرص نخور همهشون سر و ته یه کرباسن عزیزم.

نازلی دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 ساعت 09:52 ق.ظ

راجع به بخشش کاملا باهات موافقم.
یه ماه دیگه نی نی مون باید دنیا بیاد. شاید هم از یه ماه کمتر. دیگه کلی سنگین هستم و هر روز سختتر میشه. برام دعا کن.

مستانه دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 ساعت 10:37 ق.ظ http://baadbaadak.com

اووووه چقدر کتاب خریدی...

بلوط دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 ساعت 10:52 ق.ظ

عیبی نداره بهاره جونم عوضش ما بهت سر می زنیم الهی که همیشه خوب خوب خوب باشی

آسمان رنگین(مشی) دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 ساعت 01:34 ب.ظ

به به کتاب خون خودمون!
منم از غرفه هایی که تو گفتی و رفتم و یه سری کتاب جانانه خریدم(۲۰ تا)! غرفه علی خیلی باحال بود! هرشی می خواسم بود! قلبهای بی اراده سیمین شیردل عالی بود دوسم! زودتر بخونش!
نشر پیکان هم برو! خوفه!!!
یادش بخیر پارسال چقد باهم کتاب گرفتیم خواهرررررر! ۳۰ تا من ۳۰ تا تو!!!

نوشی دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 ساعت 08:18 ب.ظ http://tameshki.com

نمایشگاه کتاب و با خودت حمل نکردی احیانا !!؟

دلت واس من نتنگیده ؟

سیندخت دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 ساعت 11:20 ب.ظ http://taranomeabi.persianblog.ir/

دلمون برات تنگیده بهار جون.

الهی این رئیس خسیس تون جیز جیز بشه.

همون کامی جونت رو تعمیر کنی فک کنم عاقلانه تر باشه. چون نفرین کردن رئیس ت فایده نداره

محمد سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1388 ساعت 02:58 ب.ظ http://hoviat.blogsky.com/

خداوند رحمی به این روئسای جنابعالی بکنه ...
بابا خودتو کنترل کن کار دستشون ندی ...
ییهو دیدی اخراجت کردن و خودتم مثل اینترنت تعطیل شدی رفیق !
امیدوارم این کامی جونت زودتر راه بیفته .

بهنام جمعه 25 اردیبهشت 1388 ساعت 07:33 ق.ظ http://minefield.blogfa.com

سلام
توی اداره ما هنوز الگوی اصلاح نیومده
کامپیوترم خراب بود .درستش کردند
هرجا هم سرچ کنیم کاری ندارن
انگار خواب می بینم.
روزیه همه مسلمین بشه.

افسانه شنبه 26 اردیبهشت 1388 ساعت 12:23 ب.ظ http://affa.persianblog.ir

سلام عزیزم.
خیلی از ادارات و شرکت ها دارن این کار رو انجام می دن !!!
پس حسابی کتاب خوانی در پیش رو داری ... من که چند وقتیه اینقدر سرم شلوغه ... همه کارام تعطیل شده ... حتی وبلاگی که یه زمانی روزانه نویسی بود!
خوش باشی دخترک :)

inmorix پنج‌شنبه 7 خرداد 1388 ساعت 02:21 ب.ظ

سلام....خوبین؟یه مدت به شدت گرفتار روزمرگیهای معمول بودم و نرسیدم به وبلاگ دوستان سر بزنم...امیدوارم که همیشه سلامت و شاد باشین...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد