روزهای من
روزهای من

روزهای من

جایگزینی لغات!

یادش بخیر سال اول دانشگاه که بودم درسی داشتیم با نام آشنایی با ادبیات معاصر ایران دکتر اکبری هم استادمون بود... ظاهر غلط اندازی داشت، وقتی بار اول دیدمیش، کم مونده بود سکته کنیم که وای...خدا آخر عاقبت ما رو با این استاد بخیر کنه... یک ظاهر خشن و عبوث و وای مامانم اینایی داشت که نگو؛ فک کن... عینک، ته استکانی، پیرهن، یقه آخوندی، کت و شلوار، سرمه ای و خلاصه ظاهر و قیافه اش عینهو همین اسمش و نبرها بود! وقتیم که وارد کلاس شد همینجور که سرش پایین بود بدون اینکه به بچه ها نگاه کنه یراست رفت نشست سر جاش...موهاش و هم عین این بچه مثبتا به یک طرف شونه کرده بود و خلاصه هیبت، هیبت یک آدم خشک مذهبی بد اخلاق زبون نفهم بود...ولی همون جلسه اول همه عاشقش شدیم...انقدر سلیس و قشنگ حرف میزد که آدم حض می کرد. وسط حرفاش هم در کمال جدیت یه پارازیتایی مینداخت که برا هر کدومشون باید یه ربع میخندیدی...هیچ وقت حاضر غایب نکرد ولی همه سر کلاسش حاضر می شدند ...یعنی دلمون نمیومد کلاسشو و حرفاشو از دست بدیم.

یه روز ...

داشت در مورد جایگزینی لغات فارسی بجای لغات بیگانه صحبت می کرد؛ چنان عصبانی شده بود که انگار بهش فحش ناموسی داده بودند...صورتش مثل لبو قرمز شده بود و رگای گردنشم از عصبانیت زده بود بیرون. اولش یه ذره بد و بیراه نثار فرهنگستان ادب فارسی کرد که: یه آدم نا آگاه و کردند رئیس فرهنگستان ادب...آخه پیاز چه ربطی به خیار داره؟! آقا جون تو دکترای فلسفه هستی برو دنبال رشته ئ خودت برا چی تو کاری که به تو مربوط نیست و اصلا هیچ سر رشته ای ازش نداری دخالت میکنی؟!   فلسفه چی کار به ادبیات داره آخه؟ (پارازیت... لابد تو دلشم میگفته بزنم لهت کنم؟) با این لغات مسخره ای که گذاشتی جای لغات خارجی! بابا طرف کلی وقت گذاشته زحمت کشیده، بی خوابی کشیده، خون دل خورده تا یه وسیله رو اختراع کرده؛ دوست داشته اسمشم بذاره کامپیوتر...30 سال هم این دستگاه با نام کامپیوتر تو ایران خونده شده؛ آخه مگه مرض داری وقتی چیزی نمیتونی پیدا کنی براش معادل بسازی=رایانه!!! یا همین پیتزا... نگوئیم پیتزا بگوئیم کــــــــــــــــــــــــــش لقمه...(دستاشم از هم باز کرد و ادای کشیدن و درآورد)...یا این یکی...هلیکوپتر= چرخ بال!!!
در این لحظه که دیگه حسابی خونش بجوش اومده بود، یدفعه از جاش بلند شد رفت پای تخته؛ بعد انگار همه ما که روبروش نشستیم حداد عادل هستیم (اون موقع حداد عادل رئیس فرهنگستان ادب و فارسی بود، الان نمی دونم کیه رئیسش)...دستش و زد به کمرش و با عصبانیت نگامون کرد و گفت:آقا جان اصلا یا باید یه کاری و وقتی شروع میکنی تا آخر بری یا اگه نمیتونی اصلا نباید شروع کنیش...تو مگه نمیخوای همه کلمات و فارسی کنی؟پس چرا برا نقطه که یه کلمه عربی است معادل پیدا نمیکنی؟...نه..بگو دیگه...اگه راست میگی براش معادل پیدا کن...میخوای من کمکت کنم...خوب برا پیدا کردن معادل فارسی برا یک کلمه اول باید تعریفش کنی...خوب بذار ببینم ...نقطه...(انگشتشو میزد به شقیقش) آها! فهمیدم...در تعریف نقطه باید بگیم که نقطه کلمه ایست که از هیچ چیز دیگری گرفته نشده، هیچ چیزی هم از نقطه گرفته نمیشه...خوب پس چطوره بهش بگیم بی همه چیز!!!! یا این یکی=مستقیم... مستقیم هم یه کلمه عربیه، به مستقیم چی بگیم؟ (یه ذره نگاهمون کرد بعد یدفعه مثل فیثاغورث داد زد)فهمیدم!!! نگوئیم مستقیم، بگوئیم سیخکی!!! (بعدش 3 تا نقطه پای 
                                        .
تخته کشید اینجوری         .       .  بعد ادامه داد) حالا فرض کن میری سر کلاس میخوای به بچه های دبستانی کشیدن مثلث و یاد بدی؛ دستش و گذاشت روی اولین نقطه و با یک خط راست وصلش کرد به نقطه بالایی و  ادامه داد: هیچی...این شکل و میکشی رو تخته و بعد به بچه ها میگی: ببینید بچه ها! برا کشیدن مثلث باید از این بی همه چیز (نقطه اولی) یک خط، سیخکی بکشی به این بی همه چیز (نقطه بالایی)! بعدش دوباره از این بی همه چیز یه خط سیخکی میکشی به اون یکی بی همه چیز...(اینجا دیگه نفسمون بند اومده بود از خنده) آقا اصلا اینا رو ولش کن...این معادل مسخره ای که برا تاکسی گذاشتند: خودرو کوچک همگانی،  فکر کن حالا داری میری سر کار، دیرتم شده حسابی... میری سر خیابون میخوای ماشین بگیری، تا ماشین از کنارت رد میشه داد میزنی:خودروی کوچک همگانی مس..(نه مستقیم که عربیه قرار شد یه چیز دیگه بگیم ...داد میزنی ...خودرو کوچک همگانی) سیخکی!!!!
بابا ..آخه برا هر چیزی که نمیشه معادل پیدا کرد! بله تو برو زحمت بکش یه وسیله جدید اختراع کن اسمشم یک کلمه فارسی بذار، همه دنیا هم مجبورند اسم اون وسیله را با نام فاریش صدا کنند، بخدا اگه من حرفی بزنم! ولی دیگه آخه برا کلماتی که چندین ساله جا افتاده تو مملکت و همه به یه اسم اون وسیله رو صدا میکنند که نمیتونی یه اسم دیگه پیشنهاد کنی...اونم چی؟ این اسمای مسخره رو: رایانه، یارانه، پایانه، کش لقمه...
                             ****************** 

اون روز توپ استاد بدجوری پر بود...انقدر پر بود که اگه واقعا حداد عادل و بهش میدادی، ظرف سیم ثانیه کله شو می کند. ولی بنده خدا راست می گفت...یا باید زمانیکه جنسی جدید وارد کشور میشه قبل از اینکه اسم اصلیش و همه بدونند یه اسم فارسی روش بذارند یا اصلا نباید معادلی پیدا کنند ... 

اینم از حرفای امروز خواهر! 

پ.ن۱. تا تو نگاه می کنی، کار من آه کردن است 

        جان به فدای چشم تو، این چه نگاه کردن است؟  (یا اصلا مدل نگاه کردنت این مدلیه یا چشات اینجوریه یا اصلا چی؟ هاین؟) 

پ.ن۲. این عکسا رو دوستم برام ای میل کرده... یه سری از عکسای دیگه اش رو هم می تونید از اینجا پیدا کنید: 

 

  

  

 

نظرات 21 + ارسال نظر
مشی سه‌شنبه 16 مهر 1387 ساعت 10:11 ق.ظ http://mashi.blogsky.com

اولللللللللللللللللللللللللللللللللللللل

افسانه سه‌شنبه 16 مهر 1387 ساعت 12:41 ب.ظ http://affa.persianblog.ir

معرکه بود بهاره جونم.
خیلی قشنگ توصیفش کرده بودی. کلی خندیدم.
مرسییییییییی.
.................
شدید با این استاد اکبریتون موافقم.
.................
تو کشور ما کی جای خودش نشسته که رئیس فرهنگستان لغت و ادب فارسی نشسته باشه!!!

بهاران سه‌شنبه 16 مهر 1387 ساعت 01:17 ب.ظ http://chalesh.blogsky.com

عالی بود...ای کاش اونهایی که باید توجه می کردن هم این مطالب رو می خوندن...
کلی خندیدم ها...ممنون به خاطر توصیف دقیقت...

inموریx سه‌شنبه 16 مهر 1387 ساعت 01:39 ب.ظ http://www.inmorix.persianblog.ir

سلام...چه ماجرای جالبی...خوبه که همشم یادتون مونده...مخصوصا اون مثالهاش....با این مطلب که حداد عادل چه ربطی به فرهنگستان داره کاملا موافقم....من اصلا با مطالبشم مشکل داشتم...اون مقاله فرهنگ برهنگی یا برهنگی فرهنگی که توی کتاب ادبیات بود یادتون میاد؟؟؟؟

judas tree سه‌شنبه 16 مهر 1387 ساعت 02:10 ب.ظ http://itsmylife.blogfa.com

:))))))
محشر بود!
اینا رو باید بره به همینایی که اسمای چرتو پرت میذارن بگهD:

ایده سه‌شنبه 16 مهر 1387 ساعت 03:37 ب.ظ

ما هم یه دکتر اکبری داشتیم که خیلی ماه و گل بود!
بیچاره این گلشیفته رو فک کنم بکشنش!
ولی در کل خوبه اینجور آدمها حساسیت یا حالا به نوعی تعصب دارن به تخصصشون... اگر همه همینقدر همه چیز واسشون مهم باشه وضع ما خیلی بهتر ازینها میشه...

ققنوس سه‌شنبه 16 مهر 1387 ساعت 03:53 ب.ظ

عجب استادی داشتینا. نمیدونه شخص مهمه نه رشته. اینجا ایران است خب ؛)
عجب عکس هایی. خوشگل میشه بخصوص وقتی می خنده :D
شنیدم از بازی اش هم تعریف کردن.

امید سه‌شنبه 16 مهر 1387 ساعت 04:13 ب.ظ http://omid1977.blogfa.com/

این معادل سازی هم داستانی بود برای خودش
چقدر جک میساختن و ... میخندیدیم !!!

بلوط چهارشنبه 17 مهر 1387 ساعت 09:35 ق.ظ

ولی جداْ استاد باحالی بوده ها!

این گلشیفته با مانتو و شال خوشگلتر نبود؟!

پاییز برگ ریزان چهارشنبه 17 مهر 1387 ساعت 11:33 ق.ظ http://azi.blogsky.com

دروغ گفتن واسه اینها که کاری نداره...

میلتا چهارشنبه 17 مهر 1387 ساعت 11:38 ق.ظ http://miletta.blogfa.com/

وقتی دروغ شد زندگی روزمره اشون
وقتی معناهاشون جابه جا شد
وجدانشونم عوض می شه!

من نمی دونم بعد ایران چه جوری می خواد دوباره پا بگیره؟!

مشی چهارشنبه 17 مهر 1387 ساعت 02:38 ب.ظ http://mashi.blogsky.com

تازه سیلام بهارجونم!
الان مطلبتو خوندم! اولش سخت بود اما حالا همه به جای کامپیوتر می گن رایانه و به جای ترمینال می گن پایانه!
لابد به جای مگس هم می گن وزانه! انگاری الان همه عادت کرده گوشامون. اوایل انقلاب هم به جای رفراندوم زورمون کردن بگیم : همه پرسی! بابام می گه : اون موقه هم مردم خیلی مقاومت کردن اما بعدش عادی شد! الان ورد زبون همه شده! این استاد شما م عجب عرق ملیش ورم کرده بوده هاااااااااااااااا!

نازلی چهارشنبه 17 مهر 1387 ساعت 02:40 ب.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

وای بهاره جون خیلی بامزه بود این مطلبت عاشق بی همه چیز شدم. چه استاد بامزه ایی داشتین.

مشی چهارشنبه 17 مهر 1387 ساعت 09:31 ب.ظ http://mashi.blogsky.com

اون پست بالا رو بستی! دروغ گفتن که شهامت نمی خواد! این آدم از بیخ و بن لمپن و آشغاله! حالا تو اینقده نحرص دوسم!

ققنوس پنج‌شنبه 18 مهر 1387 ساعت 03:30 ق.ظ

بهاره جون حالا خودتو ناراحت نکن.

حالا یه طوری میشه

خدا خودش نجات مون بده

آمین.

مشی پنج‌شنبه 18 مهر 1387 ساعت 10:16 ق.ظ

وای ترسیدم!آخ زهره م آب شد! به قول تو مث این پیرزنای 80 ساله 2 تا مشت هم بکوب تو سینه ت ! اینطوری نفرین کن! بعضیا چقدر کوته فکرن! این دوست تو حقش بوده که کنارش بزاری! چون الان ازین که تو کاری به کارش نداری و جواب حرفای مزخرف و مفتشو نمی دی ، داره می سوزه و می آد دری وری می نویسه!‌ معلومه کار درستی کردی که انداختیش دور چون الان داره شخصیت واقعی خودشو نشون می ده!‌ کسی که وجودشو نداره بیاد تو وبلاگ خودت بهت اعتراض کنه و با نیش و کنایه تو وبلاگای این و اون می خواد خودشو تخلیه کنه نه به درد دوستی می خورده نه به درد هیچ چیز دیگه! به درد لای جرز دیوار می خوره! یه ترسو و بزدله! خیلی بدبخته!خوب کردی که جواب دندون شکن بهش د ادی،تا دیگه ازین غلطای اضافی نکنه! این آدما حتی با سکوت کردن هم آدم نمی شن و با هر بهانه ای می آن دور سرت مث مگس وز وز می کنن! بابا هیچ کس دیگه نمی تونه روان پریشیهای این و اون تحمل کنه! دیگه حوصله ما ازین آدمای بیخود و بی مصرف سر رفته و بهتره برن سی خودشون! می خوان زندگیتو به هم بریزن!‌اما کور خوندن به حرف گربه سیا بارون نمی آد و هیش کی به این مزخرفات وقعی نمی گذاره! مث من و تو.من و تو فقط می دونیم که جای اینجور آدما کجاس دوس جونم!
بوسسسسسسسسسس!

بلوط جمعه 19 مهر 1387 ساعت 12:00 ب.ظ

با پست جدیدت کاملا موافقم...واقعا چطور می تونه؟

سلام همسایه های۵ شنبه 20 مهر 1387 ساعت 12:21 ب.ظ http://rezatehranii5.blogsky.com

سلام.با شعری از خودم آپم و منتظر نظرت دوست گرامی[گل]

پیرهن پری شنبه 20 مهر 1387 ساعت 08:59 ب.ظ

کلی خندیدم سر این قضیه !=))
ولی خدایی حق داشته خب :دی

مشی یکشنبه 21 مهر 1387 ساعت 10:43 ق.ظ http://mashi.blogsky.com

بیـــــــــــــــــا که از چمخاله نوشتم بهار جونم!

مینا دوشنبه 29 شهریور 1389 ساعت 10:34 ق.ظ

سلام. اسم شما ظاهرا بهاره ست. خوشحالم که شما و وبلاگتونو پیدا کردم. وبلاگ جالب و پر محتوایی دارید. الکی نمینویسی. از صبح که اومدم اداره فقط دارم وبلاگ شما رو میخونم. من از اول آرشیو تا اینجا رو خوندم ولی اینجا دیگه با خوندن این مطلب مجبور شدم نظر بنویسم. خیلی جالب بود مطلبت. ممنونم. منم یه وبلاگ دارم ولی زیاد آپ نمیکنم.
موفق باشی. منم بذار به حساب خوانندگان نیمه خاموش یا نیمه روشن

سلام
از آشنایی باهات خوشبختم مینا جان. خوشحالم از مطالبم خوشت اومده هرچند که هیچ آش دهن سوزی نیستند
چه خاموش باشی و چه روشن، به خونه ام خوش اومدی دوست من.
راستی چرا آدرست را نذاشتی تا منم بیام پیشت؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد