روزهای من
روزهای من

روزهای من

هویجوری!

روزگاریست که سودای بتان دین من است

                               غم این کار نشاط دل غمگین من است

 

پریروز با حدیث رفتیم فیلم انعکاس. یعنی راستش و بخوای قرار بودیم بریم فیلم زنها فرشته اند حتی برای ساعت ۱۸:۱۵ بلیط هم رزرو کرده بودیم ولی بعدش معلوم شد این ساعت فقط فیلم انعکاس شروع میشه ولاغیر؛‌ نمیدونم اون خانومه که رزرو میکرد منظورش چی بود از اینکه وقتی بهش گفتم برا سانس ۱۷:۳۰ ۲ تا بلیط میخوام رزرو کنم گفت این ساعت نداریم ولی ساعت ۱۸:۱۵ داریم نمیدونم چرا نگفت این ساعت یه فیلم دیگه دارند برا همین ندونستن ما هم گفتیم اوکی، همان را میخواهیم ولی همچین که بلیط را گرفتیم در دست، دیدیم حقه بازها سرمان را گول مالیدند! راستش من زیاد از فلیمایی که کامبیز دیرباز و حمید گودرزی درشان بازی می کنند، خوشم نمیاد، برا همین با اکراه هر چه تمامتر نشستیم در صندلی خودمان؛ آما چه بعد از دیدن فیلم نظرم عوض شد. فیلمش عالی نبود ولی قشنگ بود. موضوعش هم چیز جدیدی بود (پارازیت... بعد از فیلم نقاب البته) اتفاقا از بعضی جهات موضوعش شبیه فیلم نقاب بود البته نوع مثبت و هپی اند نقاب؛ خلاصه که خوشمان آمد ازش!

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

                       چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

 دلیلش و نمیدونم فقط اینو میدونم که همه همینجورند ==> قبل از رسیدن به موعد مقرر (منظوم ملاقات با یک فرد خاصه) پیش خودشون هزارجور فکر میکنند و برنامه ریزی میکنند که وقتی طرف و دیدند چه جور باهاش برخورد کنند؛ اگه با طرف دشمن باشند، پیش خودشون میگن بذار ببینمش، ال میکنش و بل میکنمش اصلا آبمیوه اش میکنم و حقش و میذارم کف دستش و چنین و چنان، و اگرم طرف و دوست داشته باشند، میگنند میرم پیشش و ازش گله میکنم یا حرف دلم و میزنم و بهش می گم و اگرم که خیلی طرف عاشق باشه میگه میزنم زیر گریه و به هر طریقی که بشه راضیش می کنم و این حرفا. حالا این نقشه ها رو داشته باش تو ذهن همه، بعد اینم داشته باش که درست روز مقرر، درست اون وقتی که باید مغزشون یاریشون کنه که همه حرفا و حرکات از پیش تعیین شده رو بیاره به ذهنشون، همه از دم مغزشون بلاک میشه؛ فرقی نمیکنه که طرف و دوست داشته باشند یا دشمنش باشند، هیچ فرقی نمیکنه چون تنها عکس العملی که از خودشون نشون میدن اینه ==> گذاشتن احمقانه ترین لبخند ممکن بر کنج لبان و با لطیف ترین لحن ممکن از فرد مزبور پرسیدن: سیلام حالت خوفه؟ (با لحن کلاه قرمزی بخون) منم خوفم مرسی! نمیدونم چرا اینجوریه؟! از زمان سعدی هم وضع همینجور بوده، اوناهاش، خودش هم داره  همینو میگه، البته حالا بماند  که در مصرع بعدی بند اومدن زبونش و توجیه می کنه ولی اصل قضیه اینه که زبونش بند میومده، همین!

 ببینم تو بالاخره فهمیدی دل خوش سیری چند؟! ... غصه نخور منم هنوز نفهمیدم!

 مرا در تن بود تا جان، علی گویم علی جویم 

                           بجنبد تا رگم در جان علی گویم علی جویم        

دیشب سوزنم گیر کرده بود روی این شعر و حالا نخون و کی بخون! تازه شعرشم حفظ نبودم از تو اینترنت پیداش کردم  خیلی این شعر و دوست میدارم، خیلی.

علی مولای درویشان صفا بخش دل ایشان     

                                 به هر دردی پی درمان علی گویم علی جویم

سال چهارم دبیرستان که بودم، یه دختر کرد همکلاسیمون بود که ظاهرا علی اللهی بودند، من به فرقه و کیش و آئینش کاری ندارم فقط به صداش و نوای تنبورش کار دارم که وقتی تنبور میزد و از مولا می خوند روح من میخواست از بدنم بزنه بیرون! فوق العاده میخوند. از اون موقع تا حالا می خوام زدن تنبور و یاد بگیرم ولی نمیشه، چون هر کسی بلد نیست این ساز و درسته که نت نداره ولی می گن سخته یاد گرفتنش.

ساغرم شکست ای ساقی

رفته ام ز دست ای ساقی

در میان طوفان، بر موج غم نشسته منم

بر زورقی شکسته منم،  ای ناخدای عالم

تا نام من رقم زده شد

یکباره مهر غم زده شد

بر سرنوشت آدم

با چشای بسته این آهنگ و زمزمه میکنم و همزمان تو ذهنم میرم به ۹ سالگی؛ تو ماشین بابا نشستیم و داریم میریم شمال و الانم تو چاده چالوسیم؛ بابا زده زیر آواز و همین آهنگ و میخونه برامون، تو ذهن من بابا دیگه شکسته نیست، صورتش مث آئینه صافه، خوش قیافه ست و با جذبه! مامان هم نشسته کنارش و بهزاد و بغل گرفته، من و بهنام هم عقب نشستیم و داریم طبق معمول سر یه چیز بیخودی مث سگ و گربه تو سر و کله هم میزنیم... ترانه ام تموم میشه چشام ولی همچنان بسته اند، با دست اشکام و پاک می کنم و بر می گردم به زمان حال. یاد اون روزا بخیر؛ یادشون بخیر!

 دیگه عاشق شدن ناز خریدن، فایده نداره، نداره، نداره

دیگه دنبال آهو دویدن، فایده نداره، نداره، نداره

چرا این در و اون در می زنی ای دل غافل؟

دیگه دل بستن و دل بریدن فایده نداره، نداره، نداره

وقتی، ای دل، به گیسوی پریشون رسیدی،

خودتو نگه دار،

وقتی، ای دل، به چشمون غزلخون رسیدی،

خودتو نگه دار... خودتو نگه دار

دیگه عاشق شدن ناز خریدن، فایده نداره، نداره، نداره

دیگه دنبال آهو دویدن، فایده نداره، نداره، نداره

نظرات 11 + ارسال نظر
ماتیلدا دوشنبه 27 خرداد 1387 ساعت 09:56 ق.ظ http://matilda1992.tk

فچ کنم من یه جنبه از اون نوشته آبیا رو تجربه کردم ۱۸۰ درجه با فکرای من و برنامه ریزی هام تفاوت داشت

منکه گفتم عزیزم... همه همینجورن:دی

ایده دوشنبه 27 خرداد 1387 ساعت 10:05 ق.ظ

اینو میگن تفاهم... منم پریروز رفتم فیلم انعکاس. منم از حمید گودرزی خوشم نمیاد. بازی کامبیز جونم دوست نداشتم... اما موضوع فیلم بدی نبود به نظرم.
این حرفتم خیلی مصداقققققق داره. کلی برنامه ریزی میکنی همش نقشه بر آب میشه. انگار اونی باید اتفاق بیفته که باید!!! من اینقده ازین برنامه ها ریختم اما چشمت روز بد نبینه موقع عمل لال شدم هیچ کاری نکردم. چه برنامه خوبش چه بدش...

ااااااه چه جالب:) آره منم بدم نیومد از فیلم:)
من چون این بلا سر خودم هزار بار اومده برا همین نوشتمش:دی

ایده دوشنبه 27 خرداد 1387 ساعت 10:06 ق.ظ

اول شده ایم یا نشده ایم!!!؟

مشی خانوم دوشنبه 27 خرداد 1387 ساعت 12:07 ب.ظ http://www.mashi.blogsky.com

به به! سلام دوستم! خوب بیدی؟؟ این گوشای من نمی دونم چرا اینقده می خاره؟؟ دکتر هم رفتم ها!!!! نمی دونم چشون شده؟
آره منم شده اینجوری بشم ! مثلا می گم اگه رفتم فلانجا و فلان کس فلان حرفو زد چنین می کنم و چنان می کنم. اما تا می رم و طرف یه حرف محبت آمیز بهم می زنه دور از جون خر می شم و قفل می کنم ! مثل مهمونی فامیلی ۲ هفته پیش ! همیشه یکی از فامیلامون چرت و پرت زیاد می گه هر دفه نقشه می کشم این و می گم اونو می گم اما تا یه چی می گه یا قربون صدقه می ره دیگه نمی تونم حرف بزنم!
اما در بعضی موارد هم حقیقت رو می گم و خلاص می شم توپ!
من زنها فرشته اند رو رفتم! بد نیس! اما یه کم بازیا اغراق شده و لوس و رنگ روغنیه!‌ اما دلم آخرش برا امین حیایی فلک زده سوخت دوستم!

سلام مهشادی خانوم
چطوریایی؟
وا!!!!!!!!!!!!!!!!!! منم گوش سمت راستم یه مجلی پیدا کرد کیپ تا کیپ گرفته و حتی یه دای وز هم منتقل نمی کنه!
میگم نمردیم و سر امین حیایی یه بلایی اومد تو فیلم... حالا مگه چی کارش کردند؟:)

پیرهن پری دوشنبه 27 خرداد 1387 ساعت 02:09 ب.ظ

من نقاب رو هم ندیدم حتا
ولی دوس دارم اون فیلمه که هی تبلیغ میکنه ...فرنطینه رو ببینم !!‌نه که این حمید گودرزی رو دوست میدارم زیاد و ایضن اون رضا عطاران رو که عشقه منه ه ه ه
...............
در مورد بحث دوم کاملن باهات موافقم
حالا خوبه تو میتونی اون دو تا کلمه ی سیلام خوفی رو هم بگی ... !‌من که لال میشم ... لال آ =))
............
گفتی تنبور من مُردم !
اصلن چیز سختی نیست !‌مخصوصن تویی که دوس داری یاد بگیری ... من بلت نیسم ولی خوب دوستم تنبور میزنه با عشق میزنه ... میگه زیاد سخت نیست یاد گرفتنش ... !
اگه دوسش داری دل و بزن به دریا .. !‌ ضرر نمیکنی .. ! :*

راست میگی؟ پس چرا به من اطلاعات غلط دادن:( من از چند نفر پرسیدم همه همینو بهم گفتن:( ولی راست میگی باید بالاخره دل و بزنم به دریا:)

مهشاد دوشنبه 27 خرداد 1387 ساعت 02:09 ب.ظ http://mashi.blogsky.com

به این می گن تفاهم! گوش به گوش راه داره!
از اول تا آخر فیلم می ذارنش سر کار! آخر فیلم طفلی وا می ره!

:))))))))))))))))))))))))

بلوط دوشنبه 27 خرداد 1387 ساعت 02:27 ب.ظ

دیگه عاشق شدن ناز خریدن فایده نداره...نداره! واقعاً نداره!
سلام ! :دی!
دقیقاً همینطوره که میگی...برعکس بعضی وقتا که آدم برای حرف زدنش برنامه ریزی نکرده حرف همینجوری از دهان مبارک میزنه بیرون و اتفاقاً خیلی وقتها بهتر از اونی میشه که قبلاً توی ذهنت داشتی و تاثیرش هم خیلی بیشتره (چشمک)
:) :-*

سلام دوستم
خوفی؟
ببینم نکنه منظورت از حرف زدن بی برنامه ریزی همون دسته گلایی که آدم به آب میده؟ از اونا نگو که حسابشون از دستم در رفته:؛

افسانه دوشنبه 27 خرداد 1387 ساعت 10:13 ب.ظ http://affa.persianblog.ir

دیگه عاشق شدن ناز خریدن، فایده نداره، نداره، نداره

دیگه دنبال آهو دویدن، فایده نداره، نداره، نداره

چرا این در و اون در می زنی ای دل غافل؟

دیگه دل بستن و دل بریدن فایده نداره، نداره، نداره

وقتی، ای دل، به گیسوی پریشون رسیدی،

خودتو نگه دار،

وقتی، ای دل، به چشمون غزلخون رسیدی،

خودتو نگه دار... خودتو نگه دار

.

خیلی این شعر رو دوست دارم.
................
خیلی وقته که سکوت نمی کنم، خیلی وقته همه ی حرفام رو میزنم، و هر روز بیشتر و بیشتر آدمها رو می شناسم! آدمهایی که فقط ادعا هستن و طاقت شنیدن کوچکترین حرفی رو هم ندارن، حتی اگه یه سوال کوچولو باشه در مورد چراها و چگونه ها!
خیلی از سالهای عمرمون با اون لبخند کج گوشه لبهامون سپری شده ...به نظرت تا آخر عمرمون باید اینجوری بمونیم؟

نه بابا دیگه تا آخر عمر زیاده از اواسط عمر دیگه آدم باید شروع کنه خودشو یعنی البته نحوه ی بیانش و تغییر بده:)

..خانومی.. سه‌شنبه 28 خرداد 1387 ساعت 01:06 ق.ظ http://hessezibayezendegi.blogfa.com/

دلم گرفت...
این حس برگشتن به عقب همیشه دلتنگم میکنه..کمتر پیش میاد چشام تر نشه..نمیدونم چه حس غزیبیه توش ولی یه جور غم خاص توش هست..

ممنونم که به یادم بودی عزیزم(بووووووووس)

حسش خیلی غریب و نگفتنیه نه؟:)
قربانت عزیزم... مسافرت خوش گذشت؟:)

من آزادم سه‌شنبه 28 خرداد 1387 ساعت 12:48 ب.ظ http://www.man-azadam.blogfa.com

بنفش: من زنها فرشته اند رو دیدیم بدک نیست
آبی : واسه منم اتفاق افتاده
خط قرمز: واقعا سیری چند
سبز : من این حسو با دف دارم

ایده سه‌شنبه 28 خرداد 1387 ساعت 01:13 ب.ظ

اخی این آهنگه رو چقدر منم دوست دارم... دیگه عاشق شدن ناز خریدن فایده نداره... نداره نداره............ نوستالوژیک شدیم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد