روزهای من
روزهای من

روزهای من

حرف

بریزید بیرون! بریزید بیرون دارم خفه میشم؛ اگه قراره گفته نشید پس چرا دارید خفه ام میکنید؟ فقط بلدید تو حنجره ام گرگم به هوا بازی کنید؟ بابا سعی کنید، تلاش کنید، زور بزنید، من نمیدونم یک کاری کنید که جمله بشید و بریزید برید؛ تو رو خدا، ازتون خواهش میکنم؛ میخوام حرف بزنم؛ خودتون یه جوری راست و ریستش کنید. خـــــــــواهش میکنم! لعنتیا بریزید بیرون!

دیروز همکارم یه عالمه آهنگ ریخت تو کامپیوترم، باور کن با گوش دادن به اولین آهنگ، با سرعت نور رفتم به عقب، به اون دوران دور دور دور... یهو بغض گلوم و فشرد و حالا فشار نیار و کی فشار بیار؛ باورت نمیشه تا حالا هرچی به عقب برگشته بودم مال از ۱۰ سالگی به اینور بود ولی با اون آهنگ : اگه گل بو رو میخوا، اگه چشم نور و میخواد، منکه بیشتر میخوامت، خیلی بیشتر میخوامت، رفتم به زمان ۶- ۷ سالگیم. یه حالی شده بودم توصیف ناپذیر... هیچ جوره نمیتونستم بیان کنم حس و حالاتم و. چقدر بد؛ چقدر بده که زبون و قلب آدم با هم هماهنگ نیستند، هیچ وقت آدم نمیتونه حس و حالات درونیش و اونجور که شایسته و بایسته ست بیان کنه، حتی اگه خودش و خفه کنه هم نمی تونه! عمرا نمی تونه! با من بحث نکن میگم نمی تونه بگو چشم! من اصلا با اون نویسنده های لوس و خودشیرین و حرص دربیار موفق مثل همین خدابیامرز نادرابراهیمی، کار ندارم که انقدر روون و قشنگ و ملموس عواطف و روحیاتشون و بیان می کنند که آدم کفرش در میاد که پس چرا اونا می تونن و من نمی تونم؟! حتی من معتقدم اونا هم نمی تونستند خوب احساساتشون و بیان کنن، اونهمه حرفای قشنگ و دلنشینی که می گفتن تازه گوشه ای از چشمه خروشان احساساتشون بوده، یه گوشه ی کوچیک کوچیک؛ اینو مطمئنم!

! Lah Lah Lah means: I LOVE YOU

دیشب اولین قسمت این سریاله که اسمش نمیدونم چیه، از کانال یک پخش شد، همونی که مجید صالحی کارگاردانشه؛ همونی که علی صادقی، شهره لرستانی، محمد کاسبی و یه لشگر بازیگر معروف و غیر معروف دیگه توش بازی می کنند، اون. خیلی سریال یخ و لوس و بی مزه ای بود. البته کارگردان محترم برنامه تلاش بسیار نموده بود تا اندکی گل خنده را روی لبان ببینندگان عزیز و محترم برنامه بترکوند ولی هیچ گلی که نترکاند هچ، کلی هم سرگرمه هایمان را در هم کرد و گره زد و ترشرویمان کرد که یعنی آخر این چه برنامه ای است رووله، کره، بالام، ریکا، اوقلان، پسر جان! شهره لرستانی که همش تمرین اوپرا می کرد از بس داد و هوار راه انداخته بود، کاش فقط اون بود، همه از دم دیوونه و روانپریش بودن، این سر اون داد میزد اون سر این! هیچ خوشم نیومد     کم مردم ما با خروس جنگی قرابت دارند، اینا هم هی داد و هوار و بدرفتاری و تبلیغ می کنند تو برنامه هاشون! اصلا من چرا دارم اینا رو برا تو میگم؟! 4شنبه قسمت دومش پخش میشه، خودت ببین و قضاوت کن ولی صدای تلویزیون و تا میتونی کم کن چون ممکنه همسایه ها فکر کنند تو خونه تون دعوا مرافعه شده.

 تو قلبم تو رو دارم، اگه خانه به دوشم            من این عالم عشق و به عالم نفروشم

نظرات 9 + ارسال نظر
ایده سه‌شنبه 21 خرداد 1387 ساعت 01:58 ب.ظ

من اون سریاله رو ندیدم. از هفته بعد میبنیم. خیلی مسخره اس به زور بخوای ملتو بخندونی. همه که مهران مدیری نمیشن. عزیزم حرفاتو بزن نذار تلمبار بشه. اینطوری بهتفشار میاد. بگو بگو بگو! :)

مثل اینکه قراره روزهای زوج پخشش کنن، فردا شب میتونی ببینیش:)
چشم سعی میکنم دوستم:-*

مهشاد سه‌شنبه 21 خرداد 1387 ساعت 03:14 ب.ظ http://www.mashi.blogsky.com

بازم من اول شدم دوستم!!! آره والا!! اما نادر ابراهیمی همون یه کتابش خیلی قشنگه که ماله قبل انقلابه! اما بعد انقلاب من از چند سال پیش دنبال یکی از اون کتابای نابش بودم که مث همین بار دیگر شهری که دوستش می داشتم باشه!! اما نبود! همش در مورد جنگ نوشته بود! تموم ذوقش تو همون کتاب خلاصه شده بود!!
( سگها هلیا!‌ سگها! سگهایی که بدنم را چون استخوانی مرطوب به دندان کشیدند و فریاد کردند!... )
این سریال مزخرفه رو منم دیدم! فچ کردم عطاران کارگردانی کرده!! این مجید صالحی خودش چی هست که کارگردانیش چی باشه! بازیا ضعیفه! من فقط یه سریال می بینم اونم ( مرگ تدریجی یک رویاست)

من آتش بدون دودش و خیلی دوست دارم به علاوه کتاب یک عاشقانه آرام ولی بار دیگر شهری که دوستش می داشتم و نخوندم:)
دقیقا منم همین و میگم... خود مجید صالحی چی هست که کارگردانیش چی باشه:)

فانوس سه‌شنبه 21 خرداد 1387 ساعت 05:34 ب.ظ

واقعا حق داری!!! تلویزیون چرت و پرت زیاد نشون می ده!!

ماتیلدا سه‌شنبه 21 خرداد 1387 ساعت 06:14 ب.ظ http://matilda1992.tk

وای خیلی دلم برای اینجا تنگ شده بوددددد
ببخشید که سر نزدم سرم خیلی خیلی شلوغ شده بود
از اینکه به یادم بودی و از تبریکت بی نهایت ممنونم
بوووووووسسس

میدونم عزیزم :-*
قربانت:-*

inmorix سه‌شنبه 21 خرداد 1387 ساعت 10:04 ب.ظ http://www.inmorix.persianblog.ir

سلام..ممنون از احوالپرسیتون....با پام هم دارم مدارا میکنم....هرچی باشه توفیق اجباریه برای بیشتر استراحت کردن.....راستشو بخوای من اصلا تلویزیون نگاه نمیکنم غیر اینکه مجبور باشم ...اونم موقع غذا خوردن که یکی از قبل یه برنامه رو داشته میدیده....حیف وقت نیست پای این برنامه ها بذارین...بازم صد رحمت به کانالهای ماهواره...

والا منم نگاه نمیکنم اینم از بس مامانم تعریف کرد که حتما ببین، دیدم. چرا واقعا حیف از وقت نازنینی که برای دیدن این برنامه گذاشتم:(

افسانه چهارشنبه 22 خرداد 1387 ساعت 10:42 ق.ظ http://affa.persianblog.ir

چند وقتیه تلویزیون نگاه نمی کنم ... همش دروغ، دروغ، دروغ ...

بلوط چهارشنبه 22 خرداد 1387 ساعت 10:42 ق.ظ

سلااااااااام دوست جون گلم!
خوبین؟
منم همیشه با همین مشکل مواجه بودم که نمی تونستم احساسم رو واقعاً همونطور که هست بنویسم... گاهی وقتها خیلی از حس ها انقدر قشنگن که شاید حتی بهتر باشه توی وجود خود آدم بمونن و با اومدن روی کاغذ حروم نشن:)
وای منم از این سریاله خوشم نیومد! سریال آرزوهای شیرین رو می دیدی؟ من خیلی دوستش داشتم...حیف که طفلی رو بد موقع پخش میکردن و زیادم تحویل نمی گرفتن...

مواظب خودت باش دوستم
قربونت

مشی خانوم چهارشنبه 22 خرداد 1387 ساعت 03:31 ب.ظ http://www.mashi.blogsky.com

آپ کن بهار جونی!!! آپش کن!!!‌ بدو برو آپش کن دوس جونم!!
من دلم واسه نوشته هات تنگ شده بوده است!!! بوسسسس!!

محض گل روی شما آپیدم:-*

ارشیا چهارشنبه 22 خرداد 1387 ساعت 03:57 ب.ظ http://sagdoooni.persianblog.ir/

گمونم حالت خرابه هنوز آره؟

نه دیگه خوب شدم:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد