روزهای من
روزهای من

روزهای من

مرغ باغ ملکوت ...

ز کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟

                               به کجا می بری؟ آخر ننمایی وطنم؟

تمرکز ندارم... چند روزی میشه که تمام فکر و ذهنم و به خودش مشغول کرده... دقیقترش و بخوام بگم میشه بعد از گوش دادن به شعر محکمه الهی اینجوری شدم؛ میگم که نمیذارند تمرکز کنم... برام کار آوردند که باید زود زود انجامش بدم... امروز روز بیگاری و اضافه کاری اجباریه چون آقای وزیر محترم هفته پیش بعد از ۲ ساعت معطلی نیومدند و دلشان خواسته که امروز روز تعطیلی ما را زهرمان کنند و به اجبار بکشندمان اداره که همه دست به سینه و خبردار جلویش بایستیم و یحتمل برای خوشایند آقا ای رژه ای هم برویم که دیگر خیلی خوشش بیاید! باز از بحث خارج شدم... نمیگذارند که تمرکز کنم... بقیه حرفها باشد برای وقتی که کارم تمام شد!

فعلا تمامش کردم اگه ظرف سیم ثانیه کار دیگه ای برام نیاورند.

داشتم میگفتم... اگر منم مثل اون حاجی همه ی عمرم و اشتباه کنم چی؟ اگر کورکورانه و ندونسته به چیزی معتقد بشم چی؟ اگه بخاطر اون اعتقاد ظلم و ستمی کنم چی؟ اگر تهمت بزنم چی؟ اگر دلی و بشکونم چی؟ اگر حقی و ناحق کنم چی؟ اگه ناحقی و حق کنم چی؟ عمری و  که رفته و به باد رفته و هیچ جوره نمیشه برش گردوند رو چه جور میشه جبران کرد؟! اصلا اگه یهو پیمونه ام پر بشه و تلپی بیفتم بمیرم، با چه رویی میخوام برم دیدن حق؟ اگه نتونم هزارتا کار خطایی و که مرتکب شدم بدون هیچ دلیلی و برهانی توجیه کنم چی؟

مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک                چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

خدایا اصلا چه اصراری بود منو دیپورت کنی زمین؟ خوب اون بالا بودم دیگه چه اجباری بود برای ارسالم؟ اصلا من نادون بودم و اخمخ که میخواستم بیام رو زمین تو که خدایی و دانایی و همه چیز و میدونی چرا گذاشتی بیام؟ اصلا من این حرفا رو قبول ندارم خودت منو فرستادی خودتم بیاد تا آخرش باهام باشی و کمکم کنی!

~~~~~~~

ساعت ۲ بعدازظهر

یعنی آدم باید چقدر خر و احمق و بیشعور و مردم آزار باشه؟ چقدر؟ بیخود و بیجهت ما رو امروز کشوندن اداره با چه استرس و اعصاب خوردی ای اونقت الان میگن میتونید برید خونه تون آقای وزیر امروز هم نمیان!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

پ.ن. هوا بس ناجوانمردانه دم دارد!

نظرات 11 + ارسال نظر
ایده چهارشنبه 8 خرداد 1387 ساعت 11:14 ق.ظ

کجای تو پیدات نیست؟
حالا من از کجا باید بفهمم هوا یعنی هوای بیرون یا هوای دل تو؟ دم یعنی دم هوای بیرون یا ناراحتی های دل تو؟!!!

همینجاهام ایده جونم اینا:)
هوای دلم که طوفانی و قاراشمیشه ولی بیشتر گله و شکایتم از هوای گرم و شرجی بیرونه... واقعا کلافه کنندست:(

شاذه چهارشنبه 8 خرداد 1387 ساعت 02:09 ب.ظ http://shazze.blogsky.com

سلام عزیزم
خوبی؟

چی بگم؟ خدا کنه هممون عاقبت بخیر بشیم

هوای دم دار خیلی اذیتم می کنه. خوشبختانه کرمون هوا خشکه. ولی خیلی گرمه

مشی خانوم چهارشنبه 8 خرداد 1387 ساعت 03:22 ب.ظ http://www.mashi.blogsky.com

اما الان که داره بارون می یاد.دوست جونم! یه رعد و برقم آسمونو روشن کرد! این دور و برا خیلی وقته صدای قور قور قورباغه ها رو می شنوم!

دوست جونم اون موقع که من اونو نوشتم به نیاکانم قسم هوا دمی بود:دی
وای مشی دیشب چه آسمون قلمبه؟ قرمبه؟غرمبه؟ ای بود!

..خانومی.. پنج‌شنبه 9 خرداد 1387 ساعت 12:28 ق.ظ http://hessezibayezendegi.blogfa.com/

آی گفتی...دم داره شدید..گرمه شدید..دلم یه کم هوای خنک میخواد..

بلوط پنج‌شنبه 9 خرداد 1387 ساعت 10:23 ق.ظ

سلام :)
اینجا هم هوا گرم و شرجی شده ولی به جاش هفته قبل حسابی بارون داشتیم
خوش و خرم باشی (چشمک)

مشی خانوم پنج‌شنبه 9 خرداد 1387 ساعت 11:08 ق.ظ http://www.mashi.blogsky.com

آره دوستم! ولی الانم هوا گرفته ست! بوی کاشی های بارون خورده می یاد! مطلب جدیدمو خوندی ؟ من به هیچ چیز فکر نمی کنم!

بلوط جمعه 10 خرداد 1387 ساعت 12:02 ب.ظ

بهاره جون دوباره به این پستت مطلب اضافه کردی؟
دفعه قبل که اومدم فقط سه خط بیشتر نبود!

افسانه جمعه 10 خرداد 1387 ساعت 08:34 ب.ظ http://affa.persianblog.ir

خوب می دونی ...!
هر روز باید به خودمون یاداوری کنیم :
اینجا سرزمین گل و بلبل است
اینجا سرزمین عشق است
اینجا همه چیز بر مدار «عشق» می گردد!!!

inmorix جمعه 10 خرداد 1387 ساعت 09:36 ب.ظ http://www.inmorix.persianblog.ir/

این آقای وزیر میخوان بیان که چه کنن؟؟؟؟حالا ما که پنجشنبه ها بدون دلیل میریم سر کار چی بگیم...میشه این آقای وزیر یه گوشه چشمی هم به ما دلشته باشن؟؟؟؟

من آزادم شنبه 11 خرداد 1387 ساعت 12:10 ب.ظ http://www.man-azadam.blogfa.com

وقتی خوب باشی دیگه لازم نیست به اعتقاد فکر کنی......به قول زرتشت...گفتار نیک ...پندار نیک....رفتار نیک....فکر کنم بس باشه...
در مورد پست قبلیت.....از دست این سرزمین و آدماش دارم دق می کنم....و موافقم...تنها جمله اینجا ایران است توجیه همه کارهای احمقانه است

پیرهن پری شنبه 11 خرداد 1387 ساعت 03:56 ب.ظ

شنیدم این شعر رو ... !
مث یه تلنگر بود :)
توکلت به خدا ... خودش آوردتت .... خودشم هواتو داره ...به شرطی بچه خوب و حرف گوش کنی باشی که نشالله هستی ;)
.....
این وزیر جان هم حسابی سر کار گذاشته شماها رو هااا !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد