روزهای من
روزهای من

روزهای من

بهترین راه ابراز علاقه!

قرار نبود تا چند روز آپ کنم ولی این ای میل و که دیدم تجدید نظر کردم:

این نامه را به جوانانی که نمی دانند چه طور به دختر مورد نظرشان اظهار علاقه کنند، شدیدا توصیه می کنم..
نامه رییس کار گزینی یک اداره به یک کارمند خانم از همان اداره
به: ژولیت
شماره نامه: 1238765
موضوع : درخواست عشق
خانم ژولیت عزیز،
بسیار خرسندم که به آگاهی شما برسانم که اینجانب از تاریخ شنبه 14 اکتبر به عشق شما گرفتار شده ام. پیرو ملاقاتی که با هم در تاریخ 13 اکتبر در ساعت 3 بعد از ظهر داشتیم... من خودم را به عنوان یک عاشق سینه چاک به شما تقدیم می نمایم.
این علاقه نخست به مدت سه ماه به طور آزمایشی خواهد بود و به شرط سازش و تفاهم به صورت عشق دائم در خواهد آمد. البته پس از تکمیل دوره آزمایشی،. به صورت کارآموزی قابل ادامه خواهد بود و انجام و ارائه ارزیابی این طرح منوط به ترفیع مقام از عاشق بودن به همسر بودن می باشد.
تمامی هزینه های متحمل شده برای خوردن قهوه و رفتن به گردش از ابتدا به طور مساوی به عهده هر دو طرف می باشد. لذا بسته به حسن خلق شما، شاید من سهم بیشتری از هزینه ها را به عهده بگیرم و مسلما من به اندازه کافی بلند نظر خواهم بود که بخشی از مخارجی که به حساب شما است را تامین کنم.
بدین وسیله تقاضا می کنم ظرف مدت 30 روز از دریافت این نامه نسبت به ارسال پاسخ مقتضی اقدام فرمایید. در غیر این صورت این درخواست خود به خود و بدون اخطار لغو خواهد گردید و اینجانب شخص دیگری را مد نظر قرار خواهم داد.
بسیار مشعوف خواهم شد در صورتی که خود مایل به قبول این پیشنهاد نیستید این نامه را برای خواهر خود ارسال نمایید.
با بهترین آرزوها برای شما
پیشاپیش از شما سپاسگزارم
ارادتمند
رومئو، مدیر کار گزینی

نظرات 8 + ارسال نظر
کوروموزوم نا معلوم یکشنبه 22 اردیبهشت 1387 ساعت 01:45 ب.ظ http://xxxy.blogsky.com

سلام خانوم پر حرف ما چطوره؟
راستش از اون نامه اصلا خوشم نیومد مخصوصا اون قسمتی که گفته بود به خاهر خودش بده
نمیدونم حس میکنم اگه یکی اینجوری عاشقم میشد میزدم میکشتمش

سلام
مرسی خوبم، شما چطوری؟
من ولی کلی خندیدم از خوندن این نامه چون خیلی از آقایون به همین شیوه عمل میکنن البته این نامه را فقط در دل مبارکشون و از طریق چشمهایشان ارسال میکنند برا دخمل مورد نظرشون... اصلا کلهم اجمعینشون همینجورن:)) از خودراضی و پر رو:دی
منم اگه این نامه از طریق سیستم برام ارسال میشد، اون کامپیوتر و تو سر فرستنده اش خرد میکردم:))

کوروموزوم یکشنبه 22 اردیبهشت 1387 ساعت 04:31 ب.ظ

پی نوشتهای پستم حرفای مامان دخترکه به دخترک

آهان:)

مهم نیست یکشنبه 22 اردیبهشت 1387 ساعت 10:07 ب.ظ

سلام
بازم از پایین خوندم تا بالاترین پست. فک کنم نظر دادن درباره پست هاتون دیگه دیر شده. دلم می خواست درباره پست تعبیر یه چی بگم، اما نمی تونم. فقط امیدوارم بهترین راه رو انتخاب کنین.
واقعا شرمنده ام که اینقدر بی معرفت شدم. سرم خیلی شلوغه. شما ببخشید.
امیدوارم بازم فرصت کنم که بخونمتون.

به نوبه خودم از لطفی که در بالا به آقایون کردین خیلی خیلی سپاسگزارم. :))

سلام
ممنونم... راستش تصمیم گرفتم هیچ اقدامی نکنم. دیگه پرونده اون آدم برام بسته شده...از یک نفر که تعبیر خواب بلد بود پرسیدم گفت پدرش تو خواب، خودش بوده چون از گفتار و رفتار خودش شرمنده شده و نمیدونه چطوری میتونه دوباره ارتباط برقرار کنه.
اختیار دارید... این حرفا چیه؟ میدونم این روزا هممون گرفتاریم و سرمون شلوغه... زندگیه دیگه ... شوخی بردار نیست:)
منم امیدوارم... باعث خوشوقتی و خوشحالی منه اگه گذرتون این طرفا بیفته:)
قربان شما، قابلی نداشت:)) البته در مورد کلهم اجمعین تجدید نظر کردم، شامل همه نمیشه بعضیا استثنا و دور از جون شما دارند، شما هم جزء اون بعضیا هستید:)

ایده دوشنبه 23 اردیبهشت 1387 ساعت 07:52 ق.ظ http://4me.blogsky.com

او مای گاددددددددددد خیلی بامزه بود. یارو خسیسم بوده که...............
خوندمش یاد کتاب عشق سالهای وبا افتادم. یارو عاشق یه زنی بوده کارمند یه شرکت هم بوده. اونقدر عشقش فوران میکرده نامه های اداری شرکت رو عاشقانه مینوشته. عریضه های دادگشتری رو عاشقانه مینوشته اخرش میندازنش بیرون!
حالا بدی هم نیستا.... یاارو رومئو هه مدیره.
خوبی خوشی؟ چرا نمیخوای آپ بکنی؟ مگه دست خودته؟ دلت کتک میخواد؟

آره از اون خسیس ناخن خشکا بوده:))
اون کارمنده حقش بوده که بیرونش کردند:))
میسی عزیزم بدک نیستم... نه بابا آپ میکنم... مگه من میتونم جلو این چونه ی پر حرف و بگیرم؟ فقط میخواستم یکی دو روز بعد آپ کنم... نه والا دست خودم نیست... اینا این گردن من از مو باریکتره:)

بوط دوشنبه 23 اردیبهشت 1387 ساعت 10:32 ق.ظ

چقدر جالب بود! باورت میشه من نمونه ی این نامه رو (البته نه به این شدت!) از همسر گرام دریافت کردم؟!!
لابد تعجب می کنی چرا کامپوتر رو روی سرش خرد نکردم!
خودم هم نمی دونم چطور شد که...
بله منم فکر میکنم اکثر آقایون همینطورن. حتی اگر ظاهرن نشون ندن ولی حرف دلشون همینه!
قربونت
بوس بوس!

شوخلوخ میکنی بلوط جونم؟! :)))))
حالا کامپیوتر که خرد نکردی عیبی نداره ولی هیچ بلاملایی سرش نیاوردی؟ (چشمک)
دقیقا همینطوره:)
مــــوچ:-*

سمیه دوشنبه 23 اردیبهشت 1387 ساعت 04:20 ب.ظ http:///somaye.webphoto.ir/

سلام دوست عزیز وبلاگ خوبی داری به من سر بزن

سلام
سمیه جان آدرسی و که گذاشتی باز نمیشه... مطمئنی درسته آدرس؟

شاذه دوشنبه 23 اردیبهشت 1387 ساعت 11:39 ب.ظ http://shazze.blogsky.com

خیلی بامزه بود :)) مرسی!
یاد یکی از بچه های وبلاگی افتادم که براش خواستگار اومده بود. اونم نمی خواست. به خواستگار یکی از دوستاشو معرفی کرده بود. بنده خدا فوری رفته بود و با اون نامزد کرده بود. حالا این رفیق وبلاگی ما حرصش گرفته بود که آخه این یه ذره هم به من علاقه نداشت که اومده بود خواستگاری؟!!!
منم بهش دلداری دادم که بابا بیخیال. اون دنبال یه دختر خوب می گشته و بس! تو هم بهش نشون دادی دیگه!!!

یه سوال بی ربط: تو متولد ۵۸ هستی یا ۵۹؟ می خواستم ببینم همسنیم یا بزرگتری؟ من تیر ۵۹ هستم.

عجب خواستگار پرو پا قرصی بوده اون خواستگاره:)))))))))
من تو شناسنامه متولد ۱ فروردین ۵۸ هستم ولی خارج از شناسنامه متولد ۱۰ اسفند ۵۷ هستم:)

..خانومی.. چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387 ساعت 12:33 ق.ظ http://hessezibayezendegi.blogfa.com/

بسیار جالب مینمود..اگر همه عاشق ها به همین سینه چاکی بشن دنیا چهقدر قشنگ میشه..نمردیم و معنای عاشقی رو هم فهمیدیم:دی
ولی باحال بود..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد