روزهای من
روزهای من

روزهای من

من توی آینه!

تا حالا شده با خودت دعوات بشه؟ شده از دست خودت انقدر حرص بخوری و  لجت بگیره که ندونی چه تنبیهی برا خودت درنظر بگیری که حقت باشه؟! منکه تقریبا درگیری لفظی و دعوا و مرافعه با خودم شده کار هر روزه! مخصوصا وقتی میرم جلو آینه و به من تو آینه نگاه میکنم...انقدرم پر رو ِ که حد نداره، هر جور دلش میخواد منو نشون میده، هی بهش میگم من باید از اینی که تو داری میچپونی تو چشام لاغرتر باشما ولی پر رو پر رو زل میزنه تو چشام که نــــــوچ! تو همینی هستی که من نشونت میدم، به همین تپلی و گرد و قلمبگی!!! شیطونه میگه یکی همچین بزنم تو صورتش که آینه فروبریزه و خونه خراب بشه تا دیگه برا اینهمه بلبل زبونی نکنه! توی تو آینه رو نمیدونم اما من تو آینه خیلی زبون درازه! زبون نگو، نیش مار بگو!!! همیشه پیشش احساس حقارت کردم و هیچ وقت هم نشده حریف اون زبون دراز بشم...با اون لبخند مرموز کنج لب و نگاه پرتمسخرش زل می زنه تو چشام و بر و بر نگاه می کنه...میدونم تو چه فکریه! ولی به جهنم بذار هر فکری که دلش میخواد بکنه! خوب اگه من که بیرون از آئینه هستم و قدرت تفکر دارم، لابد من تو آینه هم همین قدرت و داره دیگه...این قدرت و داره که اینهمه سرتقه! اصلا دیگه برام مهم نیست که کی در موردم چه جور فکر میکنه، میخواد این ‹کی› یک غریبه باشه، میخواد من تو آینه باشه!


بار خدایا...
بدین مغرور نشوم، و به بود خویش از تو مستغنی نشوم؛ و تو بی من مرا باشی؛ به از انکه من بی تو خود را باشم.

یا چنان نمای که هستی، یا چنان باش که مینمایی (پارازیت... ریمدام دارام)
                                                                                   بایزید بسطامی

************
 حقیقت صدق آن است که راست گویی، در مهمترین کاری که از او نجات نیابی، مگر به دروغ!  (پارازیت...sorry sir, I can't... والا... مثملا وقتی گیر افتادم تو هچل و اگه راستش و بگم خدا خودش به من که سهله باید به جد و آبادم رحم کنه، خوب مگه مرض دارم راستش و بگم، خالی می بندم؛ تازه مالیات هم نداره!) 
                                                  جنید بغدادی


 

نظرات 3 + ارسال نظر
ایده دوشنبه 2 اردیبهشت 1387 ساعت 10:12 ق.ظ http://4me.blogsky.com

وای منم همین مشکلو دارم. هی میرم جلوی آینه هی زل میزنم به خودم هی میگم این چه هیکلیه. اما دیروز توی ورزش داشتم فکر میکردم که هیچ کس به جز خودم تا حالا بهم نگفته چاقی یا بی ریختی یا فلان. پس تا حدی نارضایتیم از خودم معقول نیسته می‌باشد! بنابراین میخوام سعی کنم یک کم از خودم راضی باشم و بپذیرم من اونقدرا هم گرد و قلمبه نیستم. حالا تو رو نمیدونم. اما ببین چقدر افکار منطبق بر واقعیته مادر ج ون.
در مورد راست گفتنم من هنوز یه موقع های نمیتونم راست بگم... خوب نمیتونم دیگه. چه کنم...

خوش به حالت... به من تا حالا هزار نفر گفتن گامبوخانوم یه ذره لاغر کن خودتو! راستش بی ریخت نیستم برعکس صورتم ای بگی نگی بد نیست ولی اگه لاغر بشم صورتم هم لاغر میشه و اینو دوست ندارم:(
آره منم کم کم دارم سعی میکنم از خودم راضی باشم... اینجوری احساس قشنگی هم بهم دست میده:)
دقیقا منم همون موقع ها نکه دلم نخواد نه... زبونم نمی چرخه که راستش و بگم:)

ماتیلدا دوشنبه 2 اردیبهشت 1387 ساعت 05:16 ب.ظ http://matilda1992.tk

عوضش من توی آینه میاد استخونامو دونه دونه می شماره بعد هی می پرسه اینهمه خوراکی که می خوری چرا فقط به صورت جوش دیده میشن؟؟؟؟؟؟آرزو به دلم مونده فقط ده کیلوی ناقابل از اینی که هستم بیشتر باشم :گریههههههه

خوش به حالت... عجب من توی آینه خوب و فهمیده و خانومی داری بخدا:) اصلا من تو آینه به من شما میگند! از طرق من چند تا آب دار ماچش کن:-*
یه وقت سر به سرش نذاری باهاش لج کنی یهو بشی مث من! برا تپل شدن همیشه وقت داری و هرزمان اراده کنی تپل شدی ولی لامذهب لاغر شدن آی سخته آی سخته! مخصوصا اون نون خامه ای های خوشمزه رو که میبینی ولی نباید بهشون لب بزنی، بدترین شکنجه ی دنیا میشه برات!
گریه نکن عزیزم که الان فقط باید بخندی و بگردی و هی لباسای خوشگل خوشگل بپوشی و چشم هرچی آدم گرد و قلمبه است مثل من، دربیاری:)

بلوط سه‌شنبه 3 اردیبهشت 1387 ساعت 10:36 ق.ظ

سلام دوست جونی!
اتفاقاً برعکس من با خود توی آینه ام همچین رفیق فابریکیم که نگو!
منتها بعضی وقتا هم مثل خود ماتیلدا استخونامو نشون میده و لباسایی که گاهی وقتا به نظرم میاد برام گشاد شدن!
غیر از این دیگه با هم مشکلی نداریم شکر خدا! :)
دروغای مصلحتی رو هم یه زمانی زیاد می گفتم! ولی الان به نظرم هردوش کمتر شده(مصلحتی و غیر مصلحتی!)
بووووووووووس هزار تا!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد